کتاب بوی مار
معرفی کتاب بوی مار
کتاب بوی مار نوشتهٔ منیرالدین بیروتی است. نشر نیماژ این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است؛ رمانی حاوی نامههای یک شخصیت به دیگران.
درباره کتاب بوی مار
کتاب بوی مار حاوی یک رمان معاصر و ایرانی، نهمین کتاب منیرالدین بیروتی و پنجمین رمان این نویسندهٔ ایرانی است. بیروتی توانسته دو بار جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری را از آن خود کند. رمان «بوی مار» همچون بقیهٔ آثار این نویسنده، زبان و فرمی متفاوت با آثار دیگرش دارد. او این بار بهدلیل فرم روایت رمانش (نامهنگاری و روزنامهنگاری) زبانی روانتر برگزیده است و با این کار در ظاهر، خواندن «بوی مار» را سهلتر کرده اما درعینحال شکل ذهنی داستان، فرازونشیبهای خاص خودش را هم دارد. رمان حاضر قصهٔ شخصیتی به نام «عمید» را روایت میکند؛ کسی که فقط نامش برای شروع چند قصه کافی است و خود گویای معانی بسیار و حتی متضادی است. معنی «عمید» در فرهنگ معین، سرور و بزرگ قوم است و در دهخدا معادل دلشکسته و غمگین از شکستخوردن در عشق و در فرهنگ عمید، معادل سردار و همچنین مسئول اخذ مالیات است. عمید به دیگران و به عزیزانش نامه میدهد و در این جهت است که سعی میکند پرده از رازهای یک واقعه بردارد. عمید مرد نامها و نامهها است؛ کسی که زندگیش در میان نامها و نامهها پیچوتاب میخورد.
خواندن کتاب بوی مار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان نامهنگارانه پیشنهاد میکنیم.
درباره منیرالدین بیروتی
منیرالدین بیروتی، نویسندهٔ معاصر ایرانی است که در خرداد سال ۱۳۴۹ در بغداد متولد شد. بیروتی فعالیت ادبی را در سال ۱۳۷۶ با انتشار داستان کوتاهی در مجلهٔ آدینه شروع کرد. او چندین مجموعه داستان و رمان منتشر کرده و موفق به کسب جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری هم شده است. «بوی مار»، «ماهو»، «بحر و نهر»، «سلام مترسک» و «آرام در سایه» از رمانهای این نویسنده هستند.
بخشی از کتاب بوی مار
«اصلاً باورم نمیشود، چقدر فرق کردهای غزال!
واقعاً این تویی که اینطور و این همه راحت به من میگویی «داری دروغ میگویی که با هیچکس نبودهای»؟
آخر کدام دروغ و اصلاً چرا؟
من در نگاهت و در اعماق چشمانت آنچه را که میبایست بفهمم، فهمیدم. آخر مگر ممکن است چیزی در آن چشمان شفاف قابل درک نباشد برای من؟ تصور من این بود که بعد از این همه شب و روز حالا که تو را میبینم حس تازهای درون خودم کشف خواهم کرد و حال دیگری خواهم شد و البته که این حس حس تازهای بود و این حال هم حال دیگری امّا سراسر ظلمتی عمیق و ژرف و صدالبته که شگفت! میدانم که با دیدنت باید گرمتر از اینها میبودم و میدانم که گرفتن ولو یک شاخه گل در مقابلت میتوانست آن سردی غمناک دیدار را کمی گرما ببخشد، امّا آخر من که همه چیز را برای تو توضیح دادم و گفتم که تمام هوش و حواسِ من کجاست، نگفتم؟ آیا لازم است که باردیگر همهٔ آن گفتهها را تکرار کنم؟
برای من غریب است و کمی دور از انصاف البته که تو اینطور نسبت به مونا و سرنوشتش بیتفاوت باشی!! نمیفهمم یعنی اگر این اتفاق برای یکی از عزیزان تو افتاده بود هم آیا باز همین رفتار خودت را از کسی مثل من متوقع بودی یا نه؟
یعنی چی که «خب لابد یک کاری کرده که گرفتنش»؟
یعنی چی که «نخیر برای من قابل قبول نیست، هیچ اتفاقی این سردی تو را نمیتواند توجیه بکند»؟
گیج شدهام غزال، یادآوری حرفهای تو عذابآور است و عذابآورتر اینکه میدانم و میبینم که حالا چطور داری خودت را شکنجه میدهی و عذاب میکشی بهخاطر تصورات غلطی که داری میپرورانی و چه لحظهها و ساعتهای کریهی میشود این لحظهها و ساعتهای بیتو بودن!
بگذار حقیقتی را برایت فاش کنم بانو، گرچه میدانم ممکن است به قیمت سیاهتر شدن این رابطه بینجامد، امّا حقیقت مهمتر است و گفتنیتر؛ به گمان من تو دنبال بهانهای بودی و این سردی رفتار من بهانهٔ خوبی شد برای تو و اِلاّچرا و چه دلیلی داشت اصلاً که یکباره و بیدلیل درست در میان صحبتهای من (که شرح میدادم چطور مونا را گرفتند) بی هیچ مقدمهای بگویی «کی آمده توی زندگیت»؟
از چی داری حرف میزنی با من؟ زخمخوردهٔ کدام خیانتی که اینطور چشم و گوش بستهای به خاطرات خیس من؟ پس این همه شعری که سرودهام برای کیست؟
و چه دلم شکست وقتی به چشمانت نگاه کردم و سکوتی دیدم ژرف که تمام فریادهای من در آن گم میشد و محو مثل افتادن سنگی در اعماق درّهای تاریک، بی هیچ صدای برخوردی و یا ریزه پژواکی حتی!
سرم داغ شده و گمان میکنم مغزم در حال جوشیدن است. هیچ وقت حالم اینطور بد نبوده و چشمهایم از سوز دارد میترکد و سرفه امانم را بریده (سیگار دارد خفهام میکند) و من که روزها و شبهای بسیاری را سپری کردهام فقط با این دلخوشی که تو هستی حالا باید عذاب بکشم از بودنت؟»
حجم
۲۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه