کتاب ملالت های تمدن
معرفی کتاب ملالت های تمدن
کتاب ملالت های تمدن نوشتهٔ زیگموند فروید و ترجمهٔ محمود بهفروزی است. انتشارات جامی این کتاب علمی - فلسفی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ملالت های تمدن
گفته شده است که کتاب ملالت های تمدن (یا «تمدن و ملالتهای آن») یکی از معتبرترین کتابهای تاریخ فلسفه است. زیگموند فروید در این کتاب گفته است که تمدن را از ایجاد احساس ملال و نارضایتی گزیری نیست. این دیدگاهی است که فروید در کتاب «ملالتهای تمدن» به شرح و تبیین آن پرداخته است. او در این کتاب از وجه سرکوبگر تمدن سخن گفته است؛ چراکه معتقد است تمدن مجبور است برای حفظ جوامع به وضع قوانینی بپردازد که مانع تاختوتاز آزادانهٔ غرایز ویرانگر آدمی باشد. این قوانین چنانکه فروید نشان داده است، نقش کنترلکنندهٔ غرایز و امیال بشری را ایفا میکند و ازهمینرو اسباب ملال و نارضایتی مردمی را که تحت سیطرهٔ این قوانین زندگی میکنند، فراهم میآورد. بهاعتقاد فروید ویرانی و پایهگذاری تمدنها مبتنی بر دو نیروی قوی در درون آدمی است. این دو نیرو عبارتند از عشق و مرگ. فروید برپایی و نابودی تمدنها را وابسته به این نیروها و غرایز درونی میداند. او گفته است که تمدن تا خود را از نابودی حفظ کند ناچار است که غرایزی را که میل به ویرانی را برمیانگیزند، سرکوب کند و همین سرکوب ملال و نارضایتی از تمدن را پدید میآورد. با او همراه شوید.
خواندن کتاب ملالت های تمدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب تمدن پیشنهاد میکنیم.
درباره زیگموند فروید
زیگموند فروید (Sigmund Freud) عصبشناس برجستهٔ اتریشی بود که در جهان بهعنوان «پدر علم روانشناسی دنیا» شناخته میشود. او با بنیاننهادن روانکاوی بهعنوان یک روش درمانی در علم روانشناسی، موفق شد گام بزرگی در شناخت و درمان اختلالها و آسیبهای روانی بردارد. «زیگموند شلومو فروید» در ۶ می ۱۸۵۶ میلادی در جمهوری چک و در خانوادهای یهودی به دنیا آمد؛ در حالی که غشایی نازک به دور بدنش پیچیده شده بود. تولد با چنین غشای پوستی، بسیار نادر است؛ بنابراین مادر آن را به فال نیک گرفت و از این بابت خوشحال بود. پدرش، «یاکوب فروید» در کار تجارت پشم بود، اما در زمانی که زیگموند به دنیا آمد، وضع مالی چندان خوبی نداشت. او از ازدواج اولش، ۲ پسر دیگر داشت که همبازیهای زیگموند در دوران کودکی به شمار میآمدند. زمانی که آنها به آلمان مهاجرت کردند، پسرک از ۲ برادر ناتنی که همبازیهایش بودند، جدا شد. آنها در سال ۱۸۵۹ به لایپزیگ و سپس به وین رفتند. برادرها نیز راهی منچستر در انگلستان شدند. خانوادهٔ فروید در وین بزرگ و بزرگتر شد. پدر و مادر او صاحب ۷ فرزند دیگر هم شدند، اما بااینحال توجه پدر و مادر به این فرزند، شکلی ویژه داشت و او خودش هم متوجه این موضوع شده بود. زیگموند در سال ۱۸۶۵ و درحالیکه ۹ سال داشت، وارد یک مدرسهٔ ممتاز شد و بهخوبی نشان داد که شاگرد برجستهای است.
فروید علاقهٔ خاصی به ادبیات داشت. آثار شکسپیر را به زبان انگلیسی خوانده بود. بسیاری معتقدند که درک او از روانشناسی، به درکش از مطالعهٔ آثار شکسپیر بازمیگردد. او علاوه بر انگلیسی، زبانهای آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی، اسپانیایی، یونانی، عبری و لاتین را هم بلد بود. در ۱۷سالگی وارد دانشگاه وین شد. قرار بود ابتدا در رشتهٔ حقوق تحصیل کند، اما وارد رشتهٔ پزشکی شد. در سال ۱۸۸۱ با درجهٔ دکتری از دانشگاه فارغالتحصیل شد. در سال ۱۸۸۱ با «مارتا برنیز» آشنا شد و پس از گذراندن یک دوره نامزدی طولانی در سال ۱۸۸۶ با او ازدواج کرد. آنها صاحب ۶ فرزند شدند. پس از اتمام درسش شروع به کار در بیمارستان وین کرد و در بخش روانپزشکی مشغول به کار شد، اما پس از گذشت چند سال، در سال ۱۸۸۶ از این کار استعفا داد. او تشنهٔ تحصیل بود؛ پس تصمیم گرفت یک دورهٔ تخصصی در رشتهٔ اختلالات عصبی بگذراند. بعد از کار در بیمارستان و اتمام درسش، کلینیک خصوصی خودش را افتتاح کرد. یک دورهٔ تخصصی که دربارهٔ خواب و هیپنوتیزم بود، گذراند. پس از شرکت در این دوره تصمیم گرفت کارش را بیشتر بهسمت آسیبشناسی روانی ببرد. گذراندن این دوره او را بر آن داشت تا درمان از طریق هیپنوتیزم را آغاز کند. نتیجهٔ کار بسیار جالب و قابلتأمل بود. فروید به این نتیجه رسید که درمانی که با کمک این تکنیک حاصل میشود، موقتی است، اما هنگامی که مراجعانش را تشویق میکند تا بهصورت آزادانه از مسائلشان صحبت کنند، علائم و نشانگان بیماری روانیشان بهبود پیدا میکند. این تکنیک امروز هم به کار گرفته میشود و از آن با عنوان «تداعی آزاد» یاد میشود.
فروید نظریههای علمی بسیاری مطرح کرد که پایه و اساس علم روانشناسی قرار گرفتند. تکنیک تداعی آزاد یکی از این نظریات بود که امروزه هم در اتاقهای مشاوره و رواندرمانی استفاده میشود. در این روش، رواندرمانگر، مراجعش را تشویق میکند تا هر آنچه را به ذهنش میآید، بیان کند. این روش کارآیی خود را ثابت کرده است. کشف «انتقال»، یکی دیگر از تکنیکهایی است که فروید به کار برد و امروز نیز در جلسات مشاوره، روانکاری و رواندرمانگری از آن استفاده میشود. با کمک این تکنیک، مراجع خاطراتی را از دوران کودکی خود با رواندرمانگرش در میان میگذارد. این خاطرات میتواند دربردارندهٔ احساساتی باشد که مراجع در ارتباط با افراد مهم زندگیاش، مانند پدر و مادر، تجربه کرده است. روانکاو با تفسیر این احساسات و هیجانات به فرد در مراحل درمانش کمک میکند. «عقدهٔ ادیپ» یکی دیگر از نظریاتی بود که بهعنوان اصل و مرکز نظریهٔ روانکاوی درآمد. عقدهٔ ادیپ که برگرفته از تراژدی باستانی «ادیپوس شهریار» است، به میل سرکوبشده به آمیزش با والد جنس مخالف اطلاق میشود. یکی دیگر از مهمترین فرضیههای فروید، اهمیت به وجه ناهشیار زندگی است. او معتقد بود که افکار و انگیزهها و خاطرات ناهشیار، در زندگی روزانه ما نقشی بسیار مهم ایفا میکنند؛ به عبارت دیگر میتوان گفت که این عوامل ناهشیار، کنترل رفتارهای ما را بر عهده گرفتهاند.
فروید نویسندهٔ پرکاری هم بود. او در سال ۱۹۳۰ موفق به دریافت جایزهٔ ادبی گوته (مهمترین جایزهٔ ادبی آلمان) شد. کتاب «رؤیاها» که با نام «تعبیر خواب»، «تفسیر خواب» و «تأویل رؤیا» هم ترجمه شده، یکی از مهمترین آثار فروید است که در سال ۱۹۰۰ منتشر شد. کتاب «آسیبشناسی روانی زندگی روزمره» را در ۱۹۰۱ چاپ کرد. این کتاب برای تمام افرادی مناسب است که دوست دارند با نظریات فروید و علم روانکاوی آشنا شوند. «ایگو و اید» یکی دیگر از آثار مهم فروید است. او این اثر را در سال ۱۹۲۳ منتشر کرد. «تمدن و ملالتهای آن» کتابی بود که در سال ۱۹۳۰ منتشر شد. این کتاب که با نام «تمدن و ناکامیهایش» هم شناخته میشود، به بررسی شکلگیری و تکامل تمدن با نگاهی روانشناسانه پرداخته است. «موسی و یکتاپرستی» در سال ۱۹۳۷ منتشر شد. این کتاب نگاهی جدید به دین میاندازد و آن را از منظر دیگری نگاه میکند؛ منظر روانشناختی. «فراسوی اصل لذت» یکی دیگر از آثار مکتوب اوست. زیگموند فروید سالها با سرطان جنگید. تودهای را که در سقف دهانش ایجاد شده بود، با عمل جراحی برداشت. دکترها بارها از او خواستند سیگار را کنار بگذارد. زمانی که متوجه شد ادامهدادن درمان، فایده ندارد، تصمیم گرفت به زندگی خود پایان دهد.
بخشی از کتاب ملالت های تمدن
«به طوری که این گونه افراد خود را بزرگترین گناهکاری میدانند که از مسیر قداست و پاکی فاصله زیادی گرفته است. لذا انسان پرهیزکار خود را محروم از پاداش میبیند که به او وعده داده شده بود. چون «منِ» مطیع و زاهد از درسهای مربی خویش بهرهای نبرده و بیهوده آن همه سعی مینماید که پاداش یاد شده را به دست آورد. ولی لزوما در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا این مسائل بیشتر ساختگی و تصنعی نیستند؟ در واقع وجدان بیدارتر و هشیارتر، دقیقا از ویژگیهای یک انسان پایبند به اخلاق است و اگر قدیسین خود را گناهکار میدانند، به هیچ وجه بیمناسبت نیست که وسوسههای شدید آنان برای ارضای غرایزشان در نظر گرفته شود. چون میدانیم این وسوسهها، در اثر خودداری مداوم، افزایش مییابند، در حالی که اگر فرصتی به آنان داده شود، دست کم برای مدتی از جوش و خروش میافتند. مورد دیگر برآمده از همین زمینه پر از مشکلات، این است که: رقابت در ناکامیهای دنیای بیرونی، قدرت وجدان اخلاقی «فرامن» را به میزان زیادی بالا میبرد: تا زمانی که سرنوشت به انسان لبخند میزند، وجدانش آرام و بخشاینده است و بسیاری از خطاهای «من» را میبخشد. الزامات وجدان خویش را رعایت میکند، محرومیتهایی بر خود تحمیلمینماید و با خودآزاری، خویش را مجازات میکند. تمامی اقوام و ملل چنین رفتارهایی داشته و دارند و همین امر به آسانی توجیه میکند که چرا وقتی به مرحله کودکی اولیه وجدان بازگردیم القای قدرت انتروژکسیون در «فرامن» آزاد نشده و حتی برعکس در کنار آن باقی مانده است. سرنوشت به عنوان بقایایی از خواستههای پدری تلقی میشود؛ اگر دچار بداقبالی شویم، به معنای آن است که این قدرت برتر، دیگر توجهی به ما ندارد. به این ترتیب انسانِ ظاهر در جلوه پدری توسط «فرامن» مورد تهدید پسرفت قرار میگیرد، در حالی که به هنگام خوشبختی والدین فراموش میشوند. این وضعیت به خصوص زمانی مشخص میشود که برای سرنوشت، اصطلاح دقیق مذهبی «اراده خداوند» را به کار میبریم. قوم بنیاسرائیل خود را برگزیده خداوند به حساب میآورد و وقتی پدر ابرقدرت، بدبختیهای متعددی یکی پس از دیگری روی قوم برگزیده خود فرو میریزد، این قوم هرگز به این برگزیدگی شک نمیکند و حتی یک لحظه هم در مورد قدرت و عدالت الهی، تردید به خود راه نمیدهد، بلکه پیامبرانی ابداع میکند که همواره گناهان آنان را سرزنش مینمایند، و بنیاسرائیل از احساس گناه خویش قوانین شدید و محکم رهبانی را بیرون کشید. توجه داشته باشیم که چه قضیه عجیبی است این که: وقتی انسان بدوی تا این حد رفتار متفاوتیداشته است! وقتی بلایی بر سرش میآمد، تقصیر را به گردن نمیگرفت، بلکه آن را به حساب بت (Fetiseh) میگذاشت که وظایف و تکالیفش را انجام نداده است، بعد به جای آنکه خود را مجازات کند به جان بتهایش میافتاد.»
حجم
۱۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه