دانلود و خرید کتاب به آینه نگاه نکن پرچ زیتونتسیان ترجمه آندرانیک خچومیان
تصویر جلد کتاب به آینه نگاه نکن

کتاب به آینه نگاه نکن

انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب به آینه نگاه نکن

کتاب به آینه نگاه نکن نوشتهٔ پرچ زیتونتسیان و ترجمهٔ آندرانیک خچومیان است. نشر افق این این رمان خارجی را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «ادبیات امروز» است.

درباره کتاب به آینه نگاه نکن

کتاب به آینه نگاه نکن رمانی نوشتهٔ پرچ زیتونتسیان، نویسندهٔ ارمنی است. او در این رمان ارمنستان را در زمانه‌ای روایت کرده که فروپاشی شوروی سابق و جنگی چندساله بر سر منطقهٔ «قره باغ» را از سر گذرانده و خواستار حفظ ثبات و امنیت ملی است. این رخدادهای سیاسی تمامی اقشار جامعه را به اتحاد و مشارکت در فرایند رشد و توسعه دعوت کرده است. قهرمان داستان در این میان درگیر ماجراهای عجیبی می‌شود که بر افراد زیادی تأثیر می‌گذارد. او چهره‌ای ناشناس را به جای تصویر خود در آینه می‌بیند و تلاش‌های مکررش برای یافتن هویت واقعی‌ خود نافرجام می‌ماند. این واقعه ماجراهایی برای او و مردم شهر ایجاد می‌کند؟ بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب به آینه نگاه نکن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ارمنستان و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب به آینه نگاه نکن

«در آرامگاه‌های ایروان اختلاف بین ثروت و فقر زیاد بود و اینجا خیلی بیشتر به چشم می‌خورد تا داخل شهر. درحالی‌که به نظر او عدالت باید چنین جاهایی حاکم می‌شد، چیزی که تا آنجا که خودش می‌دانست در کشورهای متمدن وجود داشت. پس در این صورت چرا خودش از این دو قطب یکی را انتخاب کرد و نه میانه را؟ چون او در عین رد چنین خودنمایی‌هایی، همیشه قوانین بازی را می‌پذیرفت و با اینکه در چنین مواردی از خودش متنفر می‌شد، دلسوزانه انجام‌شان می‌داد. خجالت می‌کشید که شبیه دیگران نبود. فقط اسمش بود که از آن نمی‌گذشت.

سکوت عمیق و یک‌دست، نسیمی که بر چهره‌اش می‌وزید، صدای ملایم به هم خوردن برگ‌های درختان، جیرجیر یک‌نواخت سوسک‌ها و غیبت انسان‌ها و هم‌زمان، حضور آن‌ها زیر هزاران سنگ، نه تنها به او آرامش نبخشیدند، بلکه زیرورویش کردند. در اینجا خطری نبود، نمی‌توانست هم باشد، ولی عجیب‌تر و هراس‌ناک‌تر می‌نمود. و از این هراس مبهم، صداقت زاده شد و جویباری از کلمات جاری شد، ولی این‌بار در فکرش به آن کلمات ریشخند نزد، چون این کلمات دیگر مال خودش بودند و نه مال دیگری.

«سلام مادر... سلام پدر... منم، فرزند ناخلف‌تون... حالم بده، خیلی بد... برای همین هم یاد شما افتادم... البته در روزهای خوب هم شما رو به یاد می‌آرم... ببینید، به زانو می‌افتم و طلب بخشش می‌کنم... اگه می‌تونین من رو ببخشید... می‌دونم که می‌بخشید، شماها همیشه اشتباه‌ها و بی‌توجهی‌ها و قدرنشناسی‌های من رو بخشیدید... نه تنها بخشیدید، بلکه حق رو هم به من دادید... من هم با دونستن بزرگ‌منشی شما، از اشتباهات جدید نترسیدم... ولی خودم با خودم چه کرده‌ام، لااقل تو بگو پدر، به من رحم نکن، چرا با خودم دشمن شدم؟... می‌تونید به یاد بیارید که بچه‌تون چه کار نابخشودنی و چه گناه سرنوشت‌سازی مرتکب شده؟... این‌طوری نیست، یادتون نمی‌آد... می‌شه یه کلکسیون از اشتباه‌ها و گناه‌های کوچیک ردیف کرد... بله حتی ردیف کرد... ولی زیر این آسمون کی از گناه و اشتباه مبراست؟... احتمالاً شما هم نبودید... چه ایرادی داره که این‌طوری نرم، شکننده و حتی گریان شدم؟ آره؟ اشکال نداره که از اون گستاخی‌ها و بی‌شرمی‌های ناچیزی که زندگیم رو پُر می‌کرد محروم شدم... بعد از این آخرین کابوس‌ها می‌خوام خودم رو رها کنم، می‌خوام لااقل پیش شما احساساتی باشم... می‌تونم نه؟... اگه پیش شما نتونم، پس پیش کی می‌تونم؟... به نظرم بیخود از احساساتی‌بودن خجالت می‌کشیم. راستش رو بخواید، همین رو توی زندگی کم داریم... مگه احساساتی‌بودن این نیست که نقاب‌ها رو دور بندازیم و با همون چهرهٔ پاک و واقعی دیده بشیم؟ توی این دنیایی که سودجویی یه باور شده، تنها پادزهر اون که احساساتی‌شدنه ما رو نجات می‌ده. ولی من چی‌کار کنم؟ چه کنم که بعد از بیرون رفتن از اینجا، بچه‌تون حرف‌های خودش رو هم یادش می‌ره، نقاب به چهره می‌زنه، گستاخ می‌شه، همه جور احساساتی رو از درون خودش پاک می‌کنه و بی‌رحمانه اون رو دم در آرامگاه جا می‌ذاره و مثل یه سرباز بی‌رحم و خشن که آمادهٔ جنگ مرگ و زندگیه، وارد شهر می‌شه. من چی‌کار کنم؟ چی‌کار کنم؟... حالم بده، بد... خیلی بد...» »

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۷,۵۰۰
۸,۲۵۰
۷۰%
تومان