دانلود و خرید کتاب تشابه ها و تناقض ها دنیل برنبیم ترجمه بهزاد هوشمند
تصویر جلد کتاب تشابه ها و تناقض ها

کتاب تشابه ها و تناقض ها

معرفی کتاب تشابه ها و تناقض ها

کتاب تشابه ها و تناقض ها (کاوش‌هایی در موسیقی و جامعه) گفت‌وگوی آرا گوزلیمین با دنیل برنبیم و ادوارد سعید است که بهزاد هوشمند ترجمه و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب تشابه ها و تناقض ها

دانیل بارِنبویم، پیانیست و رهبر ارکستر معروف اسرائیلی است که شهروندی فلسطینی اختیار کرد. او از سال ۲۰۰۷ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع صلح و مدارا است. دانیل در ۱۵ نوامبر سال ۱۹۴۲ در بوینس آیرس آرژانتین متولد شد. والدینش از یهودیان روس بودند. بارن‌بویم در ابتدا به‌عنوان نوازندهٔ چیره‌دست پیانو به شهرت رسید و هم‌اکنون نیز در مقام رهبر ارکستر، به همان اندازه محبوبیت جهانی دارد. همکاری او با ارکسترهای عربی‌یهودی و متفکر صاحب‌نام معاصر فلسطینی-آمریکایی، ادوارد سعید، در محبوبیت او بی‌تأثیر نبوده‌ است. او در ژانویهٔ ۲۰۰۸ شهروندیِ فلسطینی اختیار کرد.

دانیل چهره‌ای جنجالی در اسرائیل محسوب می‌شود که علت اصلی آن مخالفت‌های وی با اشغالگری‌های اسرائیل در مناطق فلسطینی است.

ادوارد ودیع سعید ۱ نوامبر ۱۹۳۵ در بیت‌المقدس فلسطین تحت سرپرستی بریتانیا به دنیا آمد و ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳ در نیویورک درگذشت. سعید نظریه‌پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی - آمریکایی بود. وی در دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون درس خوانده بود و استاد زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا بود.

سعید به عنوان یکی از بنیان‌گذاران نظریهٔ پسااستعمارگرایی شناخته می‌شود. سعید با کتاب مشهور شرق‌شناسی که در ۱۹۷۸ به چاپ رساند و نقدی در بازنمایی‌های فرهنگی شرق‌شناسی و چگونگی درک جهان غرب از شرق، معروف شد.

موسیقی یکی از راه‌های شناخت جهان است؛ جهان و آدم‌هایش؛ همواره می‌شود به آدم‌ها نگاه کرد و پس از شنیدن موسیقی‌ای که گوش می‌کنند، به یقین قضاوتشان کرد! به‌واقع نمی‌شود این مهم را نادیده گرفت که سلیقه‌ٔ موسیقایی افراد، حد و حدود شعور مواجهه‌شان را با جهان تعیین می‌کند. کمی به دوروبر خودتان نگاه کنید، به آدم‌هایی که می‌شناسید فکر کرده و دقیق‌تر شوید، نسبت مستقیم سلیقه‌ٔ موسیقایی‌شان را در برخوردشان با جهان و آدم‌ها متوجه می‌شوید! از دل هیچ شنونده‌ٔ موسیقی مبتذلی، شهروندی توسعه‌یافته، فهیم و کنشگر بیرون نمی‌آید! امیدواریم این حکم کلی خدشه‌ناپذیر را بپذیرید یا لااقل پس از خواندن کتاب «تشابه‌ها و تناقض‌ها؛ کاوش‌هایی در موسیقی و جامعه» به این یقین برسید! این کتاب که گفت‌وگویی میان «ادوارد سعید» و «دنیل برنبیم» است، تلاشی‌ است برای یافتن مسیرهای اندیشه‌ورزی از دل موسیقی. سعید و برنبیم، شهروندان متفکر فلسطین اشغالی، جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ و هنر را برای یافتن گرانیگاه فهم موسیقایی ما از جهان پیش رویمان گذاشته و چالش‌های نادیدنی و تفکربرانگیز این مهم را نشانمان داده‌اند. تشابه‌ها و تناقض‌ها، نه کلاس آموزشی یا چگونگی گوش دادن به موسیقی، بلکه تدقیق در راه‌ها و گسل‌های فهم ما در پیوند موسیقی و تفکر است.

خواندن کتاب تشابه ها و تناقض ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران و پژوهشگران حوزه‌های موسیقی، تاریخ، هنر و فلسفه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تشابه ها و تناقض ها

«آرا گوزِلیمیَن: می‌خواهم با این پرسش از هر دوی شما آغاز کنم: خانه برای شما کجاست؟ آیا هرگز احساس می‌کنید در خانه هستید؟ یا همواره خود را در یک حرکت دائمی می‌بینید؟

دنیل بَرِنبُیم: آن کلیشهٔ بسیار استفاده و سوءاستفاده‌شدهٔ «خانه آن‌جایی است که در آن موسیقی خلق می‌کنم» درست است. می‌گویم «بسیار استفاده و سوءاستفاده‌شده» چون من و بسیاری از همکارانم در مناسبت‌هایی که نمی‌دانسته‌ایم باید دقیقاً چه پاسخی به همین پرسش بدهیم، یا نمی‌خواسته‌ایم در مکان‌هایی که بسیار با ما مهمان‌نواز بوده‌اند اما بااین‌حال احساسِ در خانه بودن به ما نمی‌داده‌اند گستاخ باشیم، از آن استفاده کرده‌ایم. هر جا بتوانم پیانو بنوازم ــ به‌خصوص با یک سازِ نسبتاً خوب ــ یا هر جایی که همراه با ارکسترهایی که آن‌ها را هدایت می‌کنم، مثلاً ارکسترِ سمفونیک شیکاگو یا ارکسترِ اپرای دولتیِ برلین، سفر می‌کنم، احساس می‌کنم در خانه‌ام.

به شکلی خاص، در بیت‌المقدس نیز احساسِ در خانه بودن دارم، اما گمان می‌کنم این احساس کمی غیرواقعی است، ایده‌ای شاعرانه است که با آن بزرگ شده‌ام. وقتی ده‌ساله بودم، به اسراییل نقل‌مکان کردیم و در تل‌آویو ساکن شدیم، که شهری است بدون تاریخی که بشود از آن سخن گفت؛ شهری بسیار مدرن و نه‌چندان جالب‌توجه، اما پُرجنب‌وجوش و سرشار از زندگی. درحالی‌که بیت‌المقدس نزد مردمِ گوناگونِ بسیاری معنای همه‌چیز است و به همین دلیل همواره سیاست در این شهر تا این حد غامض و مسئله‌دار بوده است. در دههٔ ۱۹۵۰، اهالیِ تل‌آویو در بیت‌المقدس به دنبال همهٔ چیزهایی می‌گشتند که در شهرِ خودشان پیدا نمی‌کردند: معنویت و کنجکاوی‌های فرهنگی و روشنفکرانه. متأسفانه به نظر می‌رسد امروزه همهٔ این‌ها به خاطر فقدانِ مدارا در برخی از تندروهای بیت‌المقدس در حال محو شدن است.

پس منظور من این است که در ایدهٔ بیت‌المقدس احساسِ در خانه بودن دارم. همین‌طور در کنار برخی دوستانِ بسیار اندک و نزدیک نیز این احساس را دارم. و باید بگویم ادوارد برای من تبدیل به دوستی شده است که می‌توانم بسیاری چیزها را با او به اشتراک بگذارم، یک همراهِ صمیمی. هر زمان که در کنار او هستم، بسیار احساسِ در خانه بودن می‌کنم.

من از آن آدم‌هایی نیستم که چندان به دارایی‌هایم اهمیت بدهم. اثاث یا یادبودهای گذشته چندان برایم مهم نیستند. خاطراتم را نگه نمی‌دارم ــ برای همین، احساسِ من از در خانه بودن در واقع نوعی از احساس گذار و عبور است، مثل همه‌چیز در زندگی. خودِ موسیقی هم یک گذار است. آن وقت‌هایی که می‌توانم با ایدهٔ سیالیتِ همه‌چیز کنار بیایم از همیشه خوشحال‌ترم. و ناشادم آن وقت‌هایی که نمی‌توانم خودم را رها کنم و این ایده را بپذیرم که چیزها تغییر می‌کنند و متحول می‌شوند، و نه ضرورتاً به سوی بهتر شدن.

ادوارد سعید: یکی از اولین خاطرات من احساس غربت است، خاطرهٔ این‌که آرزو می‌کردم جای دیگری باشم. اما به مرور زمان به این دیدگاه رسیده‌ام که به ایدهٔ خانه بیش‌ازحد اهمیت داده شده است. احساسات‌گراییِ زیادی دربارهٔ «وطن» وجود دارد که من چندان اهمیتی به آن‌ها نمی‌دهم. و گشتن در این‌جا و آن‌جا چیزی است که بیش از همه دوست دارم. اما دلیلی که خودم را در نیویورک این‌قدر خوشحال می‌بینم این است که نیویورک شهری چندرنگ است. می‌توانی هر جایی در آن باشی و درعین‌حال جزئی از آن نباشی. از برخی جنبه‌ها، این را تحسین می‌کنم.

وقتی سفر می‌کنم، مخصوصاً وقتی به خاورمیانه، جایی که در آن بزرگ شده‌ام، بازمی‌گردم، خودم را در حال اندیشیدن به همهٔ مقاومتی که برای بازگشت حس می‌کنم می‌یابم. مثلاً وقتی در ۱۹۹۲ به همراه خانواده‌ام به بیت‌المقدس برگشتیم، آن‌جا را محلی به‌کلی متفاوت دیدم. چهل و پنج سال بود آن‌جا نرفته بودم و آن مکانی نبود که به یاد داشتم، و البته فلسطین که مدتی از کودکی‌ام را در آن گذرانده بودم تبدیل به اسراییل شده بود. من در کرانهٔ باختری بزرگ نشده‌ام، و در نتیجه مکانی مثل رام‌الله، جای شگفت‌انگیزی که دنیل نزدیک به یک سال پیش آن‌جا در کنسرواتوارِ فلسطین رسیتال اجرا کرد، در واقع برای من مثل خانه نیست. در جایی مثل قاهره، که بیش‌تر سال‌های رشد خودم را در آن گذرانده‌ام بسیار احساس در خانه بودن دارم. قاهره چیزی از جاودانگی در خود دارد. شهری است با پیچیدگیِ حیرت‌انگیز و گویش خاص آن چیزی است که در نهایت برایم بسیار جذاب است.

به نظرم یکی از نقاط اشتراک من و دنیل تعلق‌خاطرمان به گوش به جای چشم است. مثل دنیل، من هم چندان به اشیای فیزیکی وابسته نیستم، جز این‌که برخی چیزهای خاص را جمع می‌کنم. مجموعهٔ نسبتاً بزرگی از خودنویس دارم که احتمالاً علت آن شغلِ پدرم است.

به عنوان یک دنباله‌روِ کانت، از کامپیوتر بدم می‌آید. مجموعه‌هایی از پیپ و لباس جمع می‌کنم، اما فقط در همین حد. اجسام همان احساسی را در من پدید نمی‌آورند که در یک مجموعه‌دار آثار هنری یا خانه یا ماشین پدید می‌آورند. دربارهٔ کسانی خوانده‌ام که پنجاه ماشین دارند. این برای من غیرقابل‌درک است.

دنیل اشاره کرد ــ و من هم کتاب خاطراتم، بی در کجا، را با فکری مشابه به اتمام رسانده‌ام؛ فکری که به نظرم واقعاً مهم است ــ این درک که هویت به جای مکانی ثابت یا مجموعه‌ای از اشیای پایدار، مجموعه‌ای از کیفیت‌های کنونی، کیفیت‌هایی سیال و در جریان است. من بی‌تردید چنین حسی دربارهٔ خودم دارم.»

کاربر ۳۵۲۴۲۶۴
۱۴۰۲/۰۴/۱۸

خیلی کتاب بدی بود من تصمیم گرفتم این برنامه را پاک کنم

برای اجرای خوب موسیقی، باید به تعادلی بین مغز، قلب و بدنت برسی. و اگر یکی از این‌ها حاضر نباشد، یا باشد، اما کمی بیش‌تر از آن‌چه باید، نمی‌توانی از آن استفاده کنی. چه راهی بهتر از موسیقی وجود دارد که به یک کودک نشان دهی چه‌طور یک انسان باشد؟
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ادوارد سعید: یکی از حوزه‌هایی که من و دنیل اختلاف‌نظر داریم، نگاه متفاوت ما به تاریخ آن بخشی از دنیاست که هر دو از آن آمده‌ایم. دنیل تاریخ را از منظرگاهی می‌بیند که آشکارا با نگاه یک فلسطینی متفاوت است. و در واقع در این حفظ نگاه‌های مختلف به تاریخ، به جای یکی کردن‌شان، ارزشی هست و فکر می‌کنم این تنش بیش از آن‌که مخرب باشد، باعث پویایی است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
دلیل دوم میراث به‌جامانده از امپراتوری‌هاست. در مورد بریتانیا، هربار که آن‌ها مجبور به ترک کردن جایی شدند، در آن‌جا تفرقه انداختند. مثلاً در هند و همین‌طور در فلسطین، در قبرس، در ایرلند. ایدهٔ تجزیه به عنوان راه‌حل سریع مشکل ملیت‌های چندگانه. مثل این‌که یک نفر بگوید: «خب، روش تمرین کردن یک قطعهٔ موسیقی، تقسیم کردن آن به اجزایی کوچک‌تر و کوچک‌تر است، بعد می‌توانی ناگهان همهٔ آن‌ها را دوباره کنار هم بگذاری.» این‌طور نیست. وقتی چیزی را تقسیم کنی، نمی‌توانی به‌سادگی دوباره آن را سرهم کنی. هر دوی این عوامل موجب بیگانه‌هراسی و تضاد هویت شده‌اند که بیماریِ مدرنیته و بسیار خطرناک‌اند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
شانزه‌لیزه یا قاهره بخوری. دنیل بَرِنبُیم: و لازم نیست در ژاپن باشی که بتوانی سوشی بخوری. اما بااین‌حال، درگیری‌های سیاسی و ملی عمیق‌تر و تنگ‌نظرانه‌تر از همیشه هستند. دلیل این چیست؟ ادوارد سعید: خب، دو دلیل وجود دارد. اولی واکنش در برابر یکسان‌سازیِ جهانی است. یکی از راه‌های دفاع از خود در مقابل فضای همه‌گیرِ جهانی، که در نظر بسیاری نمایندهٔ آن امریکاست، بازگشت به نمادهای آرامش‌بخشِ گذشته است. مثلاً در جهان اسلام، مردم بیش‌تری لباس‌های سنتی می‌پوشند، نه لزوماً از سر نوعی ایمان، که به عنوان راهی برای تأکید بر هویت خود در مقابل این موج جهانی.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
درعین‌حال سرباز هم بود و نمی‌توانست به‌خوبی انگلیسی صحبت کند. دنیل از او خواست که به عبری حرفش را بگوید. او کم‌وبیش گفت: «من آمده‌ام که موسیقی اجرا کنم. واقعاً به همهٔ چیزهای دیگری که شما در این بحث‌ها دربارهٔ فرهنگ می‌خواهید به ما تحمیل کنید علاقه‌ای ندارم. من آمده‌ام که موسیقی اجرا کنم و به هیچ‌چیزِ دیگر علاقه ندارم و احساسِ بسیار ناخوشایندی دارم، چون کسی چه می‌داند، شاید مرا به لبنان بفرستند و من مجبور خواهم شد با برخی از همین افرادِ این‌جا بجنگم.» دنیل گفت: «اگر این‌قدر معذبی، چرا این‌جا را ترک نمی‌کنی؟ کسی تو را مجبور به ماندن نمی‌کند.» و او در نهایت ماند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
درعین‌حال سرباز هم بود و نمی‌توانست به‌خوبی انگلیسی صحبت کند. دنیل از او خواست که به عبری حرفش را بگوید. او کم‌وبیش گفت: «من آمده‌ام که موسیقی اجرا کنم. واقعاً به همهٔ چیزهای دیگری که شما در این بحث‌ها دربارهٔ فرهنگ می‌خواهید به ما تحمیل کنید علاقه‌ای ندارم. من آمده‌ام که موسیقی اجرا کنم و به هیچ‌چیزِ دیگر علاقه ندارم و احساسِ بسیار ناخوشایندی دارم، چون کسی چه می‌داند، شاید مرا به لبنان بفرستند و من مجبور خواهم شد با برخی از همین افرادِ این‌جا بجنگم.»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
هر روز، صبح و عصر، یک جلسهٔ تمرین ارکستر برگزار می‌شد که دنیل آن را هدایت می‌کرد. گروه‌های موسیقی مجلسی و همین‌طور مسترکلاس‌هایی هم بود ــ و همهٔ این‌ها هم‌زمان با هم صورت می‌گرفت. این هنرجوها، که هرگز همدیگر را ندیده بودند، در کنار هم جمع شده بودند و ما چندین شب در هفته مباحثاتی داشتیم که من آن‌ها را اداره می‌کردم و دربارهٔ موسیقی، فرهنگ، سیاست و هر نوع بحثی که پیش می‌آمد صحبت می‌کردیم؛
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
با همان نگاه گوته، که مجموعهٔ شعرِ فوق‌العاده‌ای به شوق اسلام سرود. گوته اسلام را از طریق منابع عربی و فارسی کشف کرد ــ یک سرباز آلمانی که در یکی از نبردهای اسپانیا در نیمهٔ اول قرن نوزدهم شرکت داشت، برای او صفحه‌ای از قرآن را آورده بود. گوته مبهوت شد. شروع به یادگیری عربی کرد، هر چند زیاد پیش نرفت. بعد شعر فارسی را کشف کرد و این مجموعهٔ خارق‌العاده از اشعاری را سرود که در واقع دربارهٔ «دیگری» اند: دیوان غربی ـ شرقی که فکر می‌کنم در تاریخ فرهنگ اروپا اثری یگانه است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
این پیش‌فرض وجود داشت که این برنامه شاید بتواند راهی جایگزین برای رسیدن به صلح باشد. به نظر نمی‌رسد روند صلح، چنان که در جایی دیگر با تفصیلِ فراوان گفته‌ام، نتیجه‌ای داشته باشد. اما من فکر نمی‌کنم که حفظ روند صلح نیتِ اصلی ما بود. از نظر من، ایده این بود که ببینیم چه خواهد شد اگر این افراد را در کنار هم جمع کنیم تا در یک ارکستر در وایمار بنوازند، با همان نگاه گوته، که مجموعهٔ شعرِ فوق‌العاده‌ای به شوق اسلام سرود. گوته اسلام را از طریق منابع عربی و فارسی کشف کرد ــ
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰

حجم

۱۹۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

حجم

۱۹۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان