کتاب مرده ریگ های عاطفی ما
معرفی کتاب مرده ریگ های عاطفی ما
کتاب مردهریگهای عاطفی ما نوشتهٔ گالیت اطلس با ترجمهٔ کیمیا انصاری و ویرایش نوید پدرام در انتشارات خانهٔ رود چاپ شده است. این کتاب حاوی روزنگارههای یک رواندرمانگر از مراجعینش و آسیبهای شدید روانی موروثی آنها است.
درباره کتاب مرده ریگ های عاطفی ما
کتاب مردهریگهای عاطفی ما کمک میکند تا پیوند خودمان با گذشته، حال و آینده را بررسی کنیم و پس از آن است که میتوانیم راه پیشرفت را بیابیم. نویسنده در این کتاب ادعا میکند که ما تأثیرات تجربیات نسلهای قبل را در زندگیمان دنبال میکنیم. تحقیقات تجربی روانکاوان معاصر نیز در جستوجوی راههای انتقال آسیبهای روانی از نسلی به نسل دیگر هستند. کتاب «مردهریگهای عاطفی ما» به تجارب خاموشی از ما میپردازد که به پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و اجداد ما تعلق دارد و روشهایی تأثیرگذاری آنها و اثر آن را بر ذهن و بدنمان بررسی میکند.
کتاب مرده ریگ های عاطفی ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران کتابهایی با موضوع روانشناسی و رشد و توسعهٔ فردی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مرده ریگ های عاطفی ما
«در یکی از اولین جلساتمان از او پرسیدم اولین خاطرهٔ دوران کودکیاش چیست؟ او پاسخ داد: "وقتی پنج سالم بود، یه روز که بیرون مهدکودک منتظر مادرم بودم که بیاد دنبالم، اما اون فراموش کرد که بیاد. پیش خودم فکر کردم باید همونجا بشینم و صبر کنم تا شاید یادش بیاد. به خودم گفتم صبور باش..."
اغلب اوقات، اولین خاطرهٔ دوران کودکی مراجع، اجزای اصلی روند رواندرمانی در آینده را در دل خود دارد و معمولاً دلیل مراجعهٔ افراد به رواندرمانگر را مشخص کرده و تصویری از دیدگاه مراجع نسبت به خودش را به ما نشان میدهد. هر خاطره در درون خود، خاطرات سرکوبشدهای از گذشته و البته آینده را پنهان میکند.
اولین خاطرهٔ ایو تجربهٔ «فراموششدن» را به من القاء میکند. کمکم متوجه میشوم که او اکثر اوقات، بدون نظارت پدر و مادرش، تنها بوده است. بزرگترین فرزند از میان چهار فرزند خانوادهای بوده، که در آن غفلت و دلمردگی موج میزده است.
من به ایو احساس نزدیکی میکنم. زنی است در چهلمین دههٔ زندگیاش؛ موهای بلند و قهوهای او روی شانههایش ریخته است. معمولاً چشمان سبزش را با عینک آفتابی تیره و بزرگی میپوشاند. هنگام ورود به اتاق عینکش را از چشمش برمیدارد و به سرعت روی مبل راحتی جا خوش میکند. به من لبخند میزند و چال روی گونهٔ سمت راستش عیان میشود. کفشهای پاشنهبلندش را درمیآورد و با پای برهنه، چهارزانو روی مبل مینشیند. بسیار زیباروست اما گاهی که چشم در چشمم میدوزد، احساس میکنم سردرگم است.
نمیدانم آیا بالاخره مادر ایو به دنبال او رفته یا نه و سعی دارم تصور کنم که او در آن لحظات چه احساسی داشته است. لحظاتی که سعی میکرده ترسش از اینکه مادرش هیچگاه به دنبالش نیاید را پنهان کند.
از خودش در این باره میپرسم، اما ایو ساکت است. چیزی به یاد نمیآورد. طی جلساتمان، معمولاً حواسش پرت است، به بیرون از پنجره خیره میشود، انگار هم اینجاست و هم نیست. پشت این چهره و شخصیت جذاب و مرموز، یک زن معمولی است. اغلب اوقات به نظر میرسد که ایو در دنیای دیگری سیر میکند، در ابراز شدید و ناگهانی احساساتش بسیار محتاط است و گاهی اوقات در سکوتهای طولانی فرو میرود.
به او نگاه میکنم و به فکر فرو میروم که آیا من هم برای او حکم همان راننده را دارم؛ فردی بزرگسال و بالغ در زندگی او؛ کسی که به موقع آنجا باشد و کنترل امور را در دست بگیرد و او را به جایی که باید باشد، برساند. ساکت مینشینم و میدانم که ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا به خودش بیاید و به من و یا هرچیز دیگری توجه کند.»
حجم
۲۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۲۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب قشنگیه و با خوندنش متوجه میشیم که ترسها و احساسات پدر و مادرها میتونن با ژنها منتقل بشن و چه بهتر که برای درمان اونها از یک متخصص کمک بگیریم
کتابیه که یه طرفش بررسی چند تا از بیمارای روانشناسه و بقیش داد و بیداده در مورد هولوکاست. و یه نکته ی برجسته دلتون واسه صهیونیست ها بسوزه