کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود
معرفی کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود
کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود گردآوریشده و نوشتهٔ علی اصغر مصطفوی است و انتشارات امید سخن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود
بنا به اساطیر ایران کهن، در صحنه سیاسی و فرهنگی ایران هر هزار سال یک بار، شخصی گام به دایره هستی خواهد گذاشت که چرخه حوادث را دیگرگون خواهد نمود، به طوری که اعمال و کردار وی تا هزاره بعدی که قهرمان دیگری ظهور نماید، جاودانه خواهد ماند و نامش بر زبانها جاری بوده، گفتار و کردار و پندارش الگوی نسلهای بعد از خود خواهد گردید.
استاد ابراهیم پورداود، فرزند یکی از همان هزارههاست که درست پس از هزار سال از تولد فردوسی بزرگ که نجاتبخش تاریخ و فرهنگ و ملیت ایرانی است، از مادر بزاد و همانند فردوسی، بار دیگر تاریخ و فرهنگ و ملیت و افتخارات رو به احتضار ایران را از مرگ و نابودی رهایی بخشید و به کالبد نیمه جان آن روانی دوباره دمید.
هنگامی که پورداود، در پانزدهم اسفند ماه ۱۲۶۴ خورشیدی در سبزه میدان رشت تولد یافت، میهن ما بدترین دوران تاریخی خود را سپری میکرد و تیرهترین روزهای فرهنگی خویش را فرسوده میساخت. دربار قاجار، هر بخشی از ایران را به یکی از استعمارگران کهنهْکار آن روزگار که در شمال روسیه تزاری و در جنوب بریتانیای کبیر قرار داشت، واگذار میکرد. آزادی خواهی گناهی بود عظیم؛ میهن پرستی افسانهای بیش نبود؛ روشنفکری بدتر از کفر ابلیس شمرده میشد. رذیلت و قبایح، جای اخلاق ستوده ایرانی نشسته بود و درهای معرفت را گِلاندود و دروازههای شهرت و شهوت و جهل را بروی ملت گشوده بودند. به جای مدارس و دانشگاهها، عشرتآباد بر میافراشتند و جای گندیشاپورها و نظامیهها، قصر قجر ساخته میشد. دُوشانتپهها در جای صنایع و حرف نشسته بود و عوض جوانمردی و عیاری و پهلوانی و ورزشهای رزمی، حوض لذت و سُرسُره خانه دایر میگردید. آنانکه به دربار راه نداشتند ارباب معرفت و خداوندان خرد و اندیشه بودند؛ و آنانکه طرف مشورت مقام شهریاری بودند و سرنوشت ملک و ملت را رقم میزدند سِفلگانی بودند که چون هالهای پیرامون تخت شاهی را دوره کرده بودند.
خرافه پرستی و دریوزه مسلکی و درویشیگری و از زندگی گسستن و به امیدِ بهشتِ موعود نشستن، فرهنگ عموم گشته بود. تقویم ایرانی و گاهشماری ناقص و بدوی بیگانگان رواجی عمومی داشت. زمامداران به دو دسته دوستار روس و دوستار انگلیس تقسیم شده، بدان مباهات میکردند. از فرهنگ ایرانی و ملیت نشان چندانی نمانده بود، به طوری که حتی در نکوهش زبان شیرین پارسی از زبان پیامبر اسلام گفته میشد که «بدترین زبان نزد خداوند فارسی است، زبان شیطان خوزی (زبان باستانی مردم خوزستان) و زبان مردم جهنم بخارایی و زبان مردم بهشت تازی است».
ابراهیم پورداوود ایرانشناس معاصر، اوستاشناس، نخستین اوستاشناس و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران بود.
خواندن کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند با شخصیت استاد پورداوود بیشتر آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یادگارهای ارجمند استاد پورداوود
«مرحوم پورداود این غبار فراموشی و غفلت را برای نخستین بار بعد از فردوسی، از چهره تاریخ ایران زدود و به ایرانیان نشان داد که نیاکانشان در گذشته از چنان تمدن و اخلاق و آیینهایی برخوردار بوده اند که کافی است هر بخشی از آن، ستایش دوست و دشمن را برانگیزد.
با انتشار آثار استاد، بار دیگر اسامی ماههای باستانی رواج یافت، تقویم فارسی جای گاهْشماری بیگانه را گرفت، ایرانیان نامهای پارسی بر فرزندان خویش نهادند. بازسازی و مرمت آثار باستانی در دستور کار دولت قرار گرفت. رشته زبانهای باستانی در دانشگاهها مورد پژوهش و تدریس واقع شد و دانش باستانشناسی به یاری تاریخ نویسی شتافت.
***
حضرت علی (ع) فرموده است: «سرچشمه ایمان سه چیز است: «عقیده پاک، شرم و وطن پرستی» عشق و علاقه استاد به ایران به اسطوره همانند است تا واقعیت. در تاریخ دو هزار ساله ایران، به غیر از فردوسی بزرگ، برای پورداود هم سنگی در میهن دوستی نمیتوان یافت که تا بدین پایه دلباخته مرز و بوم خود بوده باشد.
به مدت شصت سال قدم و قلم و ثروت پدری و نیروی جوانی را صرفِ شکوه و عظمت ایران کرد. و بالاخره پس از هشتاد و سه سال زندگی پربار و شصت سال قلمزدن در پربارتر ساختن فرهنگ ایران بزرگ، در بامداد ۲۷ آبان ماه ۱۳۴۷، به علت سکته قلبی، چشم از خاک ایران برگرفت و ایران را در سوگ خود نشاند. روانش شاد و نامش جاوید باد.
***
پورداود تنها نویسندگی را هنر نمیشمارد و نویسندگان آزاده را قابل ستایش به حساب نمیآورد؛ بلکه معتقد است شعر و شاعری نیز در ردیف هنرهای خدادادی است که اگر از آن بگونهای مناسب استفاده شود، کمتر از معجزه نویسندگی نیست.
او گوید:
«شعر و شاعری یک نیروی آسمانی است یا یک پرتوِ ایزدی است و این درست است، اگر شاعر آزادانه، ذوق خداداد خود را بکار اندازد، بزرگ منش و سرافراز باشد و به هیچ روی این بخشایش مینوی را به امیدِ بخشایش جهانی نیالاید - آنچنانکه فرخی سیستانی از شعرای بزرگ دربار محمود غزنوی به ستایش این سلطان بدخوی و زشت روی پرداخت و آن ذوق خدایی را به عطای خداوندگار فرومایه خود فروخت، اما جلال الدین رومی در غزلیات شمس تبریز، آن سپرده ایزدی را خوار نگرفت و هماره آن را گرامی داشت.
این است که گفتار او دلنشین و شورانگیز است و پرارزش (اگر همه چنین باشند، میتوان گفت که از این نیروی آسمانی و بخشایش ایزدی بهرهای برگرفتهاند و رسالت خود را به انجام رسانیدهاند).
استاد پورداود، فضلفروشان بیمایه را با چند جمله موزونی که بهم بافته و خویش را شاعر خوانده، گاه گیس خود را دراز میسازند و زمانی جامه ژولیده به تن کرده متفکرانه در میان مردمان به آمد و شد میپردازند و در پارهای از موارد، سخنانی نامفهوم و چندپهلو بیان داشته، بدان رنگ عرفانی و سیاسی و مبارزاتی میدهند؛ سخت انتقاد میکند و آنان را مردمانی مالیخولیایی و بنگی و بیمایهای میشمارد که چون در زندگی اجتماعی خود موفقیتی بدست نیاوردهاند و در کار نویسندگی توانایی در خود ندیدهاند و میدانی برای چاپلوسی و مدیحهسرایی خود در ستایش از حکامِ بیخرد نیافتهاند، خویش را برتر از دیگران میدانند و به زمین و زمان دشنام داده، همه را نادان و کودن و نافهم خطاب کرده، انتظار دارند مردمان نیز سخنان بی مغز آنان را بستایند و از آنان تجلیل بعمل آورند.
در کتاب آناهیتا (ص ۶۰ - ۵۹) میخوانیم:
«شعر تنها آن نیست که پیوسته مانند مردمان مالیخولیایی و بنگی فریاد برآریم: چرخ کج رفتار است و زندگی ناهنجار است و کالای سخن خریدار ندارد و هنرمند خوار و دانشمند زار است. هستند اینگونه بیچارگانی که به چند فرد شعر سست و خام، خود را از فرزانگان دانند و همه را نادان خوانند و به زمین و زمان ناسزا گویند، به ناچار شیوه قلندری جویند و خود را از وارستگان دانند و جهان و آنچه در آن است، مردار شمارند.
همه اینها نزد این گویندگان از این سرچشمه گرفته است که از چاپلوسی خود باری نبستهاند و مانند همگنان - به درهم و دیناری نرسیدهاند».
به عقیده پورداود شعر نباید آنقدر بیمایه و مُداحنهگرایانه باشد: «که مانند داروی دلپاش، حال هر خواننده را بهم زند و آدمی را از شعر و شاعری بیزار کند و یا چندان عامیانه باشد که جز حُمق گوینده چیز دیگری بخواننده روشن نشود... شعر واقعی آن نیست که فقط سخن از بادام چشمان دلدار و پسته لبان نگار و باده نابِ آبِ دهانش، به میان آورده شود؛ بلکه شعر در مرحله نخست باید پرمعنی باشد و روان: «همین یکی کافی است که طبیعت خواننده به آن اقبال کند. به راستی شعر روان که بی هیچگونه تکلف از دل گوینده تندرستی برخاسته و از همه پلیدیهایی که بر شمردیم دور مانده، فروغی است که از روزنه دل بیرون تافته و نمودار فروغ بارگاه ایزدی است».»
حجم
۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه
حجم
۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه