کتاب انسان در جست و جوی معنا
معرفی کتاب انسان در جست و جوی معنا
خلاصهکتاب انسان در جست و جوی معنا نوشتهٔ ویکتور فرانکل و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار آن را منتشر کرده است. موضوع این کتابْ خاطرات ویکتور فرانکل، عصبشناس، از اردوگاه اجباری کار آلمان نازی است.
درباره خلاصهکتاب انسان در جست و جوی معنا
با مطالعهٔ خلاصهکتاب انسان در جست و جوی معنا میآموزید: چگونه تجربهٔ دلخراش یک زندانی در اردوگاه کار اجباری، ویکتور فرانکل را به سمت معنای زندگیاش سوق داد؟
هر کسی که چند برگی از تاریخ سیطرهٔ آلمان نازی را خوانده باشد، بیشک با واژهای به نام «اردوگاه کار اجباری» آشناست؛ ماتمکده و شکنجهگاهی که برای اقلیتهایی چون یهودیان، کولیها، مخالفان داخلی رژیم نازی و کمونیستها طراحی شده بود. اما در بیرون اردوگاهها هم وضعیت خوبی حاکم نبود. بیایید یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای فیلم «پیانیست» ساختهٔ رومن پولانسکی را با یکدیگر مرور کنیم.
در بخشی از این سکانس، سربازهای آلمانی وارد خانه یکی از شهروندان یهودی میشوند و از همه افرادی که دور میز شام نشستهاند، میخواهند که از جای خود بلند شوند. در میان افراد خانواده، پیرمردی را میبینیم که روی صندلی چرخدار خود نشسته است و توان بلند شدن ندارد. افسر نازی با صدای بلند از او میخواهد که بلند شود؛ اما پیرمرد قادر به انجام این کار نیست. در همین حین، مأموران در برابر چشمان بُهتزده پیرمرد و اعضای خانوادهاش، او را با صندلی چرخدارش از تراس خانه به بیرون پرت میکنند.
زندانیان اردوگاهها نیز هر روز با چنین صحنههای دلخراشی روبهرو میشدند. در میان شرایط سخت و جانفرسایی که زندانیان این اردوگاههای مخوف تجربه میکردند، یافتن واژهای به نام معنا و امید همچون قطرهای آب در صحرایی سوزان نایاب بود؛ اما معنا و مفهوم هستی همچون گیاه پیچکی که بیمحابا خود را بالا میکشد، در نهایت راه خود را از میان سیل آدمیان پیدا میکند، همچون جرقهای تابناک در ذهن بشر میدرخشد و به غایتِ خود میرسد.
این جرقهٔ کوچک از مفهوم هستی قرار بود آرام در گوشهای «ویکتور فرانکل» نجوا کند؛ نجوایی که او و بقیه زندانیان را به جای وسوسهی خودکشی، به جستجوی معنای زندگی بکشاند. «انسان در جستجوی معنا» روایت تجربه یک نجات یافته از اردوگاه کار اجباری است. بیشک هیچکس جز خودِ ویکتور فرانکل نمیتوانست روایتگر درد و رنجی که او و دیگر زندانیان تجربه کردند، باشد.
دکتر فرانکل، روانپزشک و نویسندهای بود که واژه «لوگوتراپی» را برای نخستین بار ابداع کرد. خلاصهٔ این کتاب، داستان فراز و نشیب دکتر فرانکل در جستجوی معنای زندگی است؛ فراز و نشیبی که او را به تئوری جدیدی رهنمون کرد. مفهومی به نام لوگوتراپی یا «معنا درمانی» که در میان خیل عظیم درد و رنج، او را به معنای زندگی رهنمون ساخت.
هسته مرکزی لوگوتراپی را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «اگر زندگی کردن رنج بردن است، ناگزیر برای زنده ماندن نیز باید معنایی در رنج بردن یافت.»
با مطالعهٔ کتاب انسان در جستجوی معنا درخواهید یافت که در پسِ هر رنجی، معنا و مفهومی ارزشمند نهفته است؛ مفهومی که به شما ثابت میکند هیچ رنجی بیهوده نیست، حتی اگر به قیمت قربانی شدن صدها هزار نفر و تولد یک مفهوم جدید برای بشریت باشد.
خواندن خلاصهکتاب انسان در جست و جوی معنا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران خلاصهکتابهای موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از خلاصهکتاب انسان در جست و جوی معنا
«کمتر کسی را میشود یافت که در مورد جنایات و اقدامات غیرانسانی که در اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی اتفاق افتاد، بیاطلاع باشد. هر کسی حداقل یک بار شرح آن روایت هولناک را در جایی خوانده و یا از کسی شنیده است. شاید همذاتپنداری با زندانیان کار سختی باشد، اما تصور میکنید اولین واکنش زندانیان در هنگام ورود به اردوگاهها چه بود؟ فکر میکنید اگر با این ذهنیت وارد مکانی شوید که مطمئن هستید جز یک سرنوشت تلخ، پایان دیگری در انتظارتان نخواهد بود، چه حس و حالی خواهید داشت؟
واکنش اولیه زندانیان نسبت به ورود به این اردوگاهها یا بهتر بگوییم گورستانها، به سه مرحله تقسیم میشد؛ گویی این سه مرحله همچون حقیقتی تلخ روی پیشانی همه زندانیان داغ میشد. حتی اگر کسی نسبت به این مراحل بیاطلاع بود، تماشای کسانی که این حال و احوال را در وضعیتشان داشتند، بیشک این باور خفته را در همه بیدار میکرد؛ اینکه هیچکس از این گورستان زنده بیرون نمیرود!
مرحله اول خیلی زود گریبانگیر زندانیانی میشد که به تازگی وارد اردوگاه شده بودند و یا در حال انتقال به بخش دیگری بودند. این همان مرحلهای است که آن را مرحله «شوک» نام میگذاریم؛ مرحلهای که زندانیان با تمام ترس و وحشتی که در دل داشتند، همچنان امیدوار بودند به اینکه سرنوشت بهتری در انتظارشان است.
اغلب زندانیان داستانهای تلخی را که در اردوگاههای کار اجباری در جریان بود، شنیده بودند؛ با این وجود، سوسوی کمرنگ امید همچنان در ذهنشان روشن بود؛ سوسویی که آنها را به داشتن سرنوشتی متفاوت از بقیه امیدوار میکرد.
زندانیانی که به اردوگاه آشویتس منتقل شده بودند، هنگام پیاده شدن از قطار در دو صف راست و چپ تقسیمبندی میشدند. هر یک از این دو صف آینده متفاوتی را برایشان رقم میزد؛ آیندهای که هیچکدام از زندانیان اطلاعی از آن نداشتند!
صف راست و چپ همچون حاکمی غدّار با سرنوشت آنها بازی میکرد؛ تنها اشارهای به چپ یا راست باعث میشد که آخرین نفسهای عمرشان را تجربه کنند. با این حال، هر کدام از زندانیانی که در هر کدام از این صفها جای داده میشدند، تصور میکردند شاید تفاوت آنها با صف کناری، امیدی باشد که بتوانند به آن چنگ بزنند.
در مرحله شوک، زندانیان دچار توهم مهلت میشدند. آنها تصور میکردند که این تقسیمبندی میتواند همانند یک مهلت باشد؛ مهلتی برای به تأخیر انداختن مجازات و شاید هم مرگ!
در مرحله اول، زندانیانی که هنوز به مصائب و رنجهای اردوگاهها عادت نداشتند، از هر اتفاقی که برایشان رخ میداد، بر خود میلرزیدند. زندانیان تازهوارد تاب تماشای ظلم و رنجی را که بقیه زندانیان متحمل میشدند، نداشتند. غلیان احساسات باعث میشد که هم از رنج خود و هم از تماشای درد و رنج دیگر زندانیان، بیتاب شوند. مواجهه با چنین خشونت عجیب و غریب و در عین حال نامتصور در ذهن، باعث میشد همان امید اولیهای که در قلبشان جای داده بودند، به سرعت جای خود را به ناامیدی و ترس دهد.
در این آشفتگی و هرج و مرج، خودکشی از طریق چنگ انداختن به حصارهای برقی اردوگاه، تنها راهحل و چارهای بود که به ذهن زندانیان خطور میکرد؛ راهحلی که خیلیها در نهایت آن را انتخاب کردند!»
حجم
۲۴٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه
حجم
۲۴٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود ارزش داشت وقت گذاشتم