دانلود و خرید کتاب بی عیب و نقص مایکل شور ترجمه نگار شجاعی
تصویر جلد کتاب بی عیب و نقص

کتاب بی عیب و نقص

معرفی کتاب بی عیب و نقص

کتاب بی عیب و نقص نوشتهٔ مایکل شور و ترجمهٔ نگار شجاعی است و نشر مون آن را منتشر کرده است. نظر آدم حسابی‌ها در مورد آدم حسابی بودن، از ارسطو تا کامو، در این کتاب آمده است. این کتاب برای معرفی عقاید مرتبط با فلسفهٔ اخلاق برای مردم نسبتاً عادی نوشته شده است.

درباره کتاب بی عیب و نقص

ده‌ها هزار سال قبل، بعد از اینکه انسان‌های نخستین کارهای اساسی مانند تکامل و اختراع آتش و نبرد با ببرها و غیره را تمام کردند، عده‌ای زمزمه‌هایی دربارهٔ اخلاقیات سر دادند. این افراد بخشی از زمان و انرژی ارزشمندشان را صرف تفکر دراین‌باره کردند که چرا مردم دست به کارهای مختلف می‌زنند و سعی داشتند روش‌هایی بیابند که بتوان این کارها را بهتر، عادلانه‌تر و عقلانی‌تر انجام داد. قبل از اینکه این آدم‌ها بمیرند، حرف‌هایشان موضوع بحث آدم‌های دیگر شد و بعد آدم‌های دیگری هم همین کار را کردند. این مسیر ادامه پیدا کرد و کرد تا همین لحظه و این یعنی طی چندهزارهٔ اخیر، مردم چهارگوشهٔ دنیا درگیر بحثی بسیار طولانی و مداوم بر سر مسئلهٔ اخلاق بوده‌اند.

خیلی از آدم‌هایی که عمرشان را پای این بحث گذاشتند، دنبال پول و شهرت و افتخار نبودند. آن‌ها این کار را کردند چون باور داشتند اخلاقیات مهم است. چون مهم است این سؤالات اساسی را دربارهٔ طرز رفتار در کرهٔ زمین بپرسیم تا همگی بتوانیم مسیر بهتری برای خود کشف و تعریف کنیم. 

فلسفهٔ اخلاق هزاران سال قدمت دارد و هر نظریهٔ جدیدی به‌نحوی با نظریات پیشین خود مرتبط است. در کتاب بی عیب و نقص با این نظریات به صورت خودمانی بیشتر آشنا می‌شویم.

خواندن کتاب بی عیب و نقص را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های فلسفی به زبان خودمانی پیشنهاد می‌‌کنیم.

بخشی از کتاب بی عیب و نقص

«آیا می‌توانم بی‌دلیل به صورت دوستم مشت بزنم؟

نه، نمی‌توانید. جوابتان همین بود دیگر؟ آفرین. تا حالا که گل کاشته‌اید.

اگر همه‌پرسی راه بیندازم و از هزار نفر بپرسم آیا به نظرشان کار درستی است که بدون هیچ دلیلی با مشت بزنند توی صورت دوستشان، شرط می‌بندم هر هزار نفرشان می‌گویند نه. این آدم دوست ماست. هیچ خطایی از این آدم سر نزده. ولی عجیب بودن این سؤال که چرا نباید این کار را بکنیم، آن هم وقتی جوابش بدیهی‌ست، در این است که نمی‌توانیم جواب سرراستی برایش پیدا کنیم.

«چون! خب معلوم است دیگر! چون کار... بدی‌ست.»

حتی اگر این توضیح ساده‌لوحانه را با تته‌پته بیان کنیم، بازهم خوب است. این یعنی ما آگاهیم به اینکه رفتارمان حاوی عنصری اخلاقی‌ست و تکلیفمان روشن است که این کار... معلوم است دیگر... «بد است». ولی برای اینکه آدم‌های بهتری شویم، جوابمان باید قاطعانه‌تر از «چون کار بدی است» باشد. درک یک نظریهٔ اخلاق‌گرایانهٔ واقعی که قادر به توضیح چرایی بد بودن باشد کمکمان می‌کند بتوانیم در موقعیتی که مقولهٔ اخلاقیات در آن به اندازهٔ «آیا می‌توانم بی‌دلیل به صورت دوستم مشت بزنم» بدیهی نیست، دربارهٔ عملکردمان تصمیم بگیریم. این مسئله تقریباً در هر موقعیتی صادق است.

اگر بخواهیم شروع مقبولی داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم خب! یک آدم خوب برخلاف یک آدم بد، معمولاً از این‌جور کارها نمی‌کند و ما می‌خواهیم آدم‌های خوبی باشیم. قدم بعدی این است که تعریف بهتری از «آدم خوب» داشته باشیم و این کار راحت نیست. فکر اولیهٔ سریال جای خوب این بود که یک زن «بد» که در تمام عمرش خودخواه و بفهمی‌نفهمی سنگ‌دل بوده، در نتیجهٔ خطایی مذهبی، پس از مرگ به بهشت برود و مجوز زندگی در ابدیتی لذت‌بخش و خوش‌منظره را در کنار بهترین انسان‌هایی که روزی بر زمین زیسته‌اند کسب کند؛ انسان‌هایی که تمام سال‌های حیاتشان را صرف پاک‌سازی میدان‌های مین و ریشه‌کن کردن فقر کرده‌اند، درحالی‌که این زن تمام عمرش ریخت‌وپاش کرده، به همه دروغ گفته و بدون ذره‌ای عذاب‌وجدان به سالمندان وحشت‌زده داروهای تقلبی فروخته. زن از ترس اینکه لو برود، تصمیم می‌گیرد آدم «خوبی» بشود تا لیاقت جایگاه جدیدش را داشته باشد. به نظرم فکر جالبی بود، اما خیلی زود فهمیدم که خودم اصلاً نمی‌دانم «خوب» یا «بد» بودن واقعاً یعنی چه. فقط تشخیص می‌دادم کدام کارها «خوب» یا «بد» هستند:

تقسیم کردن خوب است.

آدم کشتن بد است.

کمک به دوستان خوب است.

بی‌دلیل مشت زدن به صورت دوستان بد است.

اما ورای این رفتارها چه چیزی نهفته بود؟ کدام نظریهٔ همه‌جانبه و یکپارچه‌ای می‌تواند تعیین کند آدم «خوب» و «بد» یعنی چه؟ در مسیر یافتن این پاسخ، گم شدم و همین بود که مرا به‌سوی فلسفهٔ اخلاق هدایت کرد و بعد سریالم و آخرش هم کتابی که بیست‌وچهار صفحه‌اش را صرف توضیح این کرده‌ام که چرا ناکار کردن رفیقمان بد است.

فلاسفه به روش‌های مختلفی «خوب و بد» را توصیف می‌کنند و ما در این کتاب به بسیاری از این روش‌ها سرک می‌کشیم. رویکرد بعضی‌ها به مفاهیم خوب و بد بر اساس اعمال است. آن‌ها می‌گویند اعمال خوب در راستای قوانین خاصی انجام می‌شوند که قادر به کشف و متابعت از آن‌ها هستیم. بقیه می‌گویند منظور از عمل خوب، هر کاری است که باعث ایجاد حداکثر لذت و حداقل رنج شود. حتی فیلسوفی ادعا کرده، خوبی از این می‌آید که ما تا جایی که می‌توانیم، خودخواه باشیم و فقط به خودمان اهمیت بدهیم. (ادعای این خانم واقعاً همین است.) ولی اولین نظریه‌ای که قرار است درباره‌اش صحبت کنیم، قدیمی‌ترین ستون در میان سه ستون، به نام «اخلاقیات فضیلت‌محور»، سعی دارد به پرسشی پاسخ دهد که در ابتدای کار مرا گیج کرده بود: چه چیزی باعث می‌شود یک انسان خوب یا بد باشد؟ از نظر اخلاق‌گرایان فضیلت‌محور، انسان خوب خصیصه‌ها یا «فضیلت» های معینی دارد که به‌مرور زمان در خود پرورانده است. این انسان نه‌تنها دارای این خصیصه‌هاست، بلکه این خصیصه‌ها را به میزان مناسب داراست. قابل‌فهم است. نه؟

اگرچه... همین‌جا صد سؤال به ذهنمان هجوم می‌آورند: چه خصیصه‌هایی؟ چطور باید به دستشان بیاوریم؟ از کجا بفهمیم به دستشان آورده‌ایم؟ در فلسفه چنین اتفاقی زیاد می‌افتد؛ همان لحظه که سؤالی می‌پرسید، باید پشت‌سرش پنجاه‌تا سؤال دیگر هم بپرسید بلکه بفهمید سؤالی که پرسیده‌اید سؤال درستی بوده یا نه و اینکه آیا می‌فهمید چرا این سؤال را می‌پرسید و بعد باید دربارهٔ این سؤال‌ها، سؤال بپرسید و این‌قدر عقب‌گرد کنید و مسئله را موشکافی کنید و ذره‌ذره آن‌قدر به کُنه کنکاشتان نزدیک شوید تا بالاخره به آلمانی فاشیستی برسید که می‌خواهد بفهمد «چیزها» اصلاً چرا وجود دارند.

ممکن هم هست از خودمان بپرسیم که روشی یگانه برای تعریف انسان «خوب» وجود دارد یا نه. به‌قول فیلیپ پولمن، «انسان‌ها پیچیده‌اند و نمی‌توان با برچسبی ساده، به حقیقتشان پی برد». همهٔ ما فراورده‌های به‌شدت فردیت‌یافتهٔ محیط و پرورش هستیم؛ گرداب‌هایی پیچ‌درپیچ از ویژگی‌های شخصیتی ذاتی، آموزه‌های معلمان و والدین و دوستان، درس‌های زندگی که از شکسپیر آموخته‌ایم، یا شاید هم از مجموعه فیلم‌های سریع و خشن. آیا امکان دارد مجموعه خصیصه‌هایی که همه‌مان باید داشته باشیم و میزان مناسبشان را تعیین کرد؟ همان خصیصه‌هایی که باعث می‌شوند تک‌تکمان «خوب» باشیم. برای پاسخ به این پرسش‌ها، باید تمام آموخته‌هایمان را به دست فراموشی بسپریم؛ باید خودمان را از نو آغاز کنیم، اجزای وجودمان را از یکدیگر تفکیک کنیم و سپس با درکی ریشه‌دارتر از هر غلطی که داریم می‌کنیم و چرایی این غلط‌ها، خودمان را از نو بنا کنیم. کسی که اینجا به دادمان می‌رسد، ارسطوست.»

سمانه انصاف جو
۱۴۰۱/۱۲/۱۸

چرا یادداشتها موقع خوندن متن در دسترس نیست؟😐 در کل کتاب خوب و روونیه راضی ام از خرید و خوندنش ذهن رو کمی به چالش میکشه و البته اگر به فلسفه و اخلاق علاقمندید لذت بخشه

Amir G
۱۴۰۲/۱۰/۲۶

قطعا از اون کتاب هاییه که بعد از خوندنش تصمیم میگیرید آدم بهتری بشید و کمی هم اینو یاد میگیرید چجوری به این هدفتون برسید! این کتاب با یه زبان شیرین و شوخی های به جا، دیدگاه های مختلف فلسفی رو

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۲/۰۹/۰۱

اگر مثل من هنوز در فلسفه و اخلاق تازه کارید و دوست دارید بازیگوشانه یاد بگیرید، خوندن این کتاب رو به شدت توصیه می‌کنم. کتابی که نویسنده‌ی ان تهیه کننده سریال‌ طنز آفیس است.

Elhaam.z
۱۴۰۲/۰۸/۱۵

در صورتی که نمونه صوتی کتاب موجود هست، ممنون میشوم در دسترس کاربران طاقچه هم قرار گیرد

دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. این بار، بهتر شکست بخور.
کاربر ۶۹۵۹۸۱۸
شاید هم وقتی شبانه توی خیابان راه می‌روید و زنی تنها را می‌بینید که چند متر جلوتر از شما راه می‌رود، می‌روید آن‌طرف خیابان تا او از شنیدن صدای پا از پشت سرش دلهره نگیرد.
سمانه انصاف جو
من زمانی عاقلم که در صورت بروز اختلاف بین من و شما، مایل باشم منفعت‌جویی شخصی خودم را مهار یا تعدیل کنم، درست تا همان حدی که شما مایل هستید منفعت‌جویی شخصی خودتان را مهار یا تعدیل کنید. حالا وقتی گرد هم می‌آییم تا قوانینمان را ارائه دهیم، دیگر «خودمان در درجهٔ اول اهمیت نیستیم»، بلکه هر دو طرف می‌خواهیم دنیایی را پایه‌ریزی کنیم که در آن به نیازهای یکدیگر رسیدگی می‌کنیم و اگر در موردی قادر به حصول توافق نبودیم، اولویت اصلی‌مان یافتن راهی برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز باشد
سمانه انصاف جو
ارسطو می‌نویسد: «فضیلت نه به‌وسیلهٔ روندی طبیعی، بلکه از طریق عادت در ما خانه می‌کند... ما با اعمال عادلانه است که عادل می‌شویم، با اعمال متعادل است که متعادل می‌شویم، با اعمال شجاعانه است که شهامت می‌یابیم.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«خستگی از شفقت» به وجود آمده که طبق تعریف انجمن روان‌شناسی آمریکا، «هنگامی رخ می‌دهد که روان‌شناسان یا سایر افراد رنج بیمارانی را به دوش می‌کشند که دچار استرس شدید یا تروما شده‌اند» و «ممکن است به افسردگی و اضطراب منجر شود.»
سمانه انصاف جو
می‌خواهیم یک نفر برایمان توضیح بدهد که باید چرخ‌دستی خریدمان را به محل چرخ‌دستی‌ها که دم در ورودی سوپرمارکت است برگردانیم یا اشکالی ندارد بگذاریمش همان‌جا توی پارکینگ فروشگاه. می‌شود یک نفر فقط بهمان بگوید آیا باید این کار را بکنیم و کاری هم به قواعد پیچیدهٔ جهان‌شمول مبتنی بر منطق محض یا محاسبات چندلایهٔ خیر/شر فایده‌گرایانه نداشته باشیم؟ یعنی خواستهٔ زیادی است؟
سمانه انصاف جو
تنها راه مقابله با میلمان به جستن معنا در جهانی تهی و بی‌معنا این است که بفهمیم چقدر پوچ است که ما در این جهان تهی و بی‌معنا وجود داریم و همچنان در جست‌وجوی معنا هستیم. کامو از ما می‌خواهد در دل طوفان پوچی بایستیم و نه انکارش کنیم و نه اجازه دهیم پشتمان را به خاک بمالد.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
داریم از ژان پل سارتر حرف می‌زنیم؛ یکی از کسانی که در طول تاریخ، به دلگیری و ناخوشایندی مشهور است. او اسم گربه‌اش را گذاشته بود «هیچ». کتاب‌هایی نوشته به نام تهوع و هستی و نیستی. تصور کن کتابی بنویسی به نام هستی و نیستی و بعد، از بقیه بپرسی: «چرا همه از دست من افسرده می‌شوند؟»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
شِلار از مونتسکیو، فیلسوف بزرگ عصر روشنگری، نقل‌قول می‌کند و به ما می‌گوید که «دانش انسان را نرم‌خو می‌کند، درست همان‌طور که جهالت باعث سنگدلی‌مان می‌شود.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
به‌قول فیلسوف و یزدان‌شناس کنیایی، جان. اس. مبیتی: فرد در تنهایی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد... او وجود خود را مدیون دیگران است، از جمله کسانی که در نسل‌های گذشته زیسته‌اند و هم‌عصرانش. او حقیقتاً جزئی از کل است... هرچه به سر فرد بیاید، به سر جمع آمده و هرچه به سر جمع بیاید، به سر فرد آمده.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵

حجم

۳۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۴۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان