بریدههایی از کتاب بی عیب و نقص
۳٫۲
(۱۳)
دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. این بار، بهتر شکست بخور.
کاربر ۶۹۵۹۸۱۸
شاید هم وقتی شبانه توی خیابان راه میروید و زنی تنها را میبینید که چند متر جلوتر از شما راه میرود، میروید آنطرف خیابان تا او از شنیدن صدای پا از پشت سرش دلهره نگیرد.
سمانه انصاف جو
من زمانی عاقلم که در صورت بروز اختلاف بین من و شما، مایل باشم منفعتجویی شخصی خودم را مهار یا تعدیل کنم، درست تا همان حدی که شما مایل هستید منفعتجویی شخصی خودتان را مهار یا تعدیل کنید. حالا وقتی گرد هم میآییم تا قوانینمان را ارائه دهیم، دیگر «خودمان در درجهٔ اول اهمیت نیستیم»، بلکه هر دو طرف میخواهیم دنیایی را پایهریزی کنیم که در آن به نیازهای یکدیگر رسیدگی میکنیم و اگر در موردی قادر به حصول توافق نبودیم، اولویت اصلیمان یافتن راهی برای همزیستی مسالمتآمیز باشد
سمانه انصاف جو
ارسطو مینویسد: «فضیلت نه بهوسیلهٔ روندی طبیعی، بلکه از طریق عادت در ما خانه میکند... ما با اعمال عادلانه است که عادل میشویم، با اعمال متعادل است که متعادل میشویم، با اعمال شجاعانه است که شهامت مییابیم.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«خستگی از شفقت» به وجود آمده که طبق تعریف انجمن روانشناسی آمریکا، «هنگامی رخ میدهد که روانشناسان یا سایر افراد رنج بیمارانی را به دوش میکشند که دچار استرس شدید یا تروما شدهاند» و «ممکن است به افسردگی و اضطراب منجر شود.»
سمانه انصاف جو
میخواهیم یک نفر برایمان توضیح بدهد که باید چرخدستی خریدمان را به محل چرخدستیها که دم در ورودی سوپرمارکت است برگردانیم یا اشکالی ندارد بگذاریمش همانجا توی پارکینگ فروشگاه. میشود یک نفر فقط بهمان بگوید آیا باید این کار را بکنیم و کاری هم به قواعد پیچیدهٔ جهانشمول مبتنی بر منطق محض یا محاسبات چندلایهٔ خیر/شر فایدهگرایانه نداشته باشیم؟
یعنی خواستهٔ زیادی است؟
سمانه انصاف جو
تنها راه مقابله با میلمان به جستن معنا در جهانی تهی و بیمعنا این است که بفهمیم چقدر پوچ است که ما در این جهان تهی و بیمعنا وجود داریم و همچنان در جستوجوی معنا هستیم. کامو از ما میخواهد در دل طوفان پوچی بایستیم و نه انکارش کنیم و نه اجازه دهیم پشتمان را به خاک بمالد.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
داریم از ژان پل سارتر حرف میزنیم؛ یکی از کسانی که در طول تاریخ، به دلگیری و ناخوشایندی مشهور است. او اسم گربهاش را گذاشته بود «هیچ». کتابهایی نوشته به نام تهوع و هستی و نیستی. تصور کن کتابی بنویسی به نام هستی و نیستی و بعد، از بقیه بپرسی: «چرا همه از دست من افسرده میشوند؟»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
شِلار از مونتسکیو، فیلسوف بزرگ عصر روشنگری، نقلقول میکند و به ما میگوید که «دانش انسان را نرمخو میکند، درست همانطور که جهالت باعث سنگدلیمان میشود.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
بهقول فیلسوف و یزدانشناس کنیایی، جان. اس. مبیتی:
فرد در تنهایی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد... او وجود خود را مدیون دیگران است، از جمله کسانی که در نسلهای گذشته زیستهاند و همعصرانش. او حقیقتاً جزئی از کل است... هرچه به سر فرد بیاید، به سر جمع آمده و هرچه به سر جمع بیاید، به سر فرد آمده.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
فلسفهٔ بودایی ادعا میکند شادی حقیقی از این برمیآید که همواره بر کارهایی که انجام میدهیم، متمرکز بمانیم و آنها را با هیچ هدفی جز انجام دادنشان، انجام ندهیم.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
همواره تلاش کن بهتر بفهمی. و وقتی بهتر فهمیدی، بهتر عمل کن.
مایا آنجلو
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
رفتارهایمان شیارهای عمیقی در شخصیتمان به جا میگذارند، مثل صندلی سنگینی که رد پایههایش روی فرش میماند. بهتدریج، فرار از این رفتارها مدام دشوار و دشوارتر میشود.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
تعاملات انسانی عادی و روزمره انباشته از قساوتهای توجیهناپذیرند. اگر حرفم را باور نمیکنید، یک ویدئوی یوتیوب بسازید و یک حرف الکی بزنید؛ مثلاً بگویید «پنیر چقدر خوشمزهست!» یا «من عاشق میشیگانم!» و بعد اظهارنظرهای پایین ویدئو را بخوانید. («برگرد برو همون لنسینگ شرقی. مرتیکهٔ احمق بیریخت کپکخور.» یکی از مثالهاییست که ممکن است ببینید.)
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
یک شخص بهواسطهٔ دیگران یک شخص است.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
به عقیدهٔ سارتر، ما از دل نیستی قدم به این جهان میگذاریماوهاوه! و بعد، مسئولیت اینکه چه باشیم و چه کنیم، کاملاً به عهدهٔ خودمان است و بعد، میمیریمآخآخ! والسلام، نامه تمام. هیچچیز ما را «هدایت» نمیکند، ما از هیچگونه دفترچهٔ راهنمایی، از مذهب گرفته تا معنویت، پیروی نمیکنیم. تنها دارایی ما و تنها چیزی که درنهایت هستیم، انتخابهایمان حین زنده بودن است.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
چهکار داریم میکنیم؟
چرا داریم این کار را میکنیم؟
آیا کار بهتری از دستمان برمیآید؟
چرا آن کار بهتر است؟
چکیدهٔ فلسفهٔ اخلاق و اخلاق اجتماعی همین است
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
بهقول ساموئل بکت:
دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. این بار، بهتر شکست بخور.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
فایدهگرایی یکی از شاخههای یکی از مکاتب فلسفهٔ اخلاق است که عموماً آن را «پیامدگرایی» مینامند. مکتبی که فقط برای نتایج یا پیامدهای اعمال ما اهمیت قائل است. پیامدگراها میگویند بهترین کار، کاریست که منجر به بیشترین خوبی و کمترین بدی شود.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
مسئلهٔ اصلیای که بنتام و سایر فایدهگرایان را درگیر کرده، نگرانی بارزشان برای سایر مردم است و این عقیده که شادی تمام مردم به یک اندازه اهمیت دارد. آنها میگویند شادی من هیچ برتریای به شادی هرکس دیگری ندارد و این اصولاً مفهوم نخبهسالاری را از معادله حذف میکند.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
موضوع مهم دربارهٔ این رفتارهای مثبت کوچک این است: هیچ خرجی ندارند. ما که باید ماشینمان را یک جا پارک کنیم، پس چرا جوری پارک نکنیم که بقیه هم بتوانند ماشینشان را پارک کنند؟
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
میزان معینی «خودخواهی» مناسب شمرده میشود و حتی برایمان خوب است چون بدون آن، ما ارزش صحیحی برای زندگیمان قائل نخواهیم شد. اگر شکوفایی هدف غایی انسان باشد، لازم است در برابر رنج، اندکی از خودمان محافظت کنیم.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
استحقاق اخلاقی بیان این عقیده است که اگر ما اعمال خوب انجام دهیم، باید در ازایشان پاداش بگیریم: این پاداش گاهی ساده و معنوی است؛ مثل وقتهایی که روحمان از لذت انرژی مثبتی که در کائنات خلق کردهایم، غنی و سیراب میشود. اما گاهی هم واقعاً به معنی «جایزهٔ بزرگ و پرزرقوبرق!» است.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
در بنیادیترین شکل، گناه حسی درونی است که به ما میگوید کار اشتباهی انجام دادهایم؛ همان حس ناخوشایند و پنهانی شکست ما بهعنوان یک شخص. شرم احساس حقارت بهخاطر کسی که هستیم، است که انعکاسش را در قضاوت بیرونی دیگران نسبت به خودمان میبینیم.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
اقدام برای انتخابهای بهتر در بسیاری موارد، کلافهکننده است. چارهای نیست، باید این را قبول کنیم.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
این امری طبیعی و صحیح است که از آدمهایی که بیشترین کمک از دستشان برمیآید، واقعاً بیشترین کمک را مطالبه کنیم. اما «بیشترین» یعنی چه؟
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
این دوراهی اخلاقی اقتضای دوران ماست: در دورانی که اطلاعات تا این حد سهلالوصول است، چطور میتوانیم از احساس گناه (یا شرمی) بگریزیم که حاصل آگاهی از تصمیمات بد ناخواستهمان است؟
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
چکیدهٔ اگزیستانسیالیسم که بهطرز خندهداری مختصر است، این است: وجود بشر پوچ است. نه «قدرتی برتر» در کار است، نه خدایی و نه معنایی که بتوان ورای خودِ وجود به آن دست یافت؛ و در این شرایط، وجودمان غرق وحشت و اضطراب میشود. مقصود کلی این جنبش (با در نظر گرفتن تفاوتهای جزئی بین نویسندگان مختلف) این بود که بفهمیم در مقابل این پوچی، وحشت و اضطراب چه کاری از دستمان ساخته است.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
دیدگاهی است که سارتر اسمش را گذاشته «فردیت» و در توضیحش، این را میگوید: «وجود، مقدم بر ماهیت است.» مهمترین نتیجهای که این گزاره برای او در بر دارد، این است: اگر هیچ ساختار مطلقی وجود نداشته باشد که قبل و بعد از وجود ما جهان را آکنده از معنا کند، پس: «انسان در قبال آنچه هست، مسئول است.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
اگزیستانسیالیسم کمی شبیه وقتی است که پانزدهسالتان بود و والدینتان بهخاطر یکی از کارهای احمقانهتان، سرتان داد میزدند و میگفتند: «تو دیگه بزرگ شدهای! باید مسئولیت کارهات رو بپذیری!»
به عقیدهٔ سارتر، بدون وجود هویت ملی یا بدون وجود والدین دندانپزشکی که ازتان میخواهند شما هم دندانپزشک شوید و بدون وجود هرچیز دیگری، ما حقیقتاً آزاد خواهیم بوداگر در مقیاس بسیار وسیع و از بالا و بیرون به تمام موقعیتها نگاه کنیمتا آنچه را که هستیم، برگزینیم.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
حجم
۳۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۳۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان