کتاب عباس و پشمینه پوش ها
معرفی کتاب عباس و پشمینه پوش ها
کتاب عباس و پشمینه پوش ها نوشتهٔ حمید عبدالهیان (استاد دانشگاه در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی، داستاننویس و پژوهشگر ادبیات داستانی معاصر) و عبدالله متولی است. نشر خیال انگیز این کتاب تاریخی را برای کودکان روانهٔ بازار کرده است. این اثر هفتمین جلد از مجموعهٔ «خوشمزههای تاریخ ایران» است.
درباره کتاب عباس و پشمینه پوش ها
در ابتدای این کتاب آمده است که نویسندگان این کتاب هیچ مسئولیتی در قبال دلدرد ناشی از خنده ندارند! کتاب عباس و پشمینه پوش ها، با بخشی به نام «عباس وارد میشود» آغاز شده و پس از پرداختن به برخی از پادشاهان ایرانی مانند «شاه اسماعیل»، «محمد خدا بنده»، و «عباس دوم» با «سلطان حسین» به پایان رسیده است. این کتاب که تصاویر بازمهای هم مطالبش را همراهی کرده است، با زبان طنز درمورد پادشاهان ایرانی سخن گفته است؛ برای مثال کتاب با پاراگرافی که به شاهعباسِ نوزاد پرداخته، آغاز میشود.
این کتاب که با تصویرسازیهای «سام سلماسی» منتشر شده، در حوزۀ داستان تاریخی و برای کودکان منتشر شده است. گفته شده است که پشمینهپوشها اول صوفی بودند و در خانقاههایشان عبادت میکردند؛ بعد زمینهای کشاورزی بسیاری گرفتند و بعد شمشیرهایشان را برداشتند. عباس وقتی یک بچهٔ بسیار کوچک بود، شاه شد! ولی زود توانست خودش را جمعوجور کند و یکی از بزرگترین شاههای ایران شود. عباس توانست ۳ دشمن خیلی قوی را که از ۳ طرف وارد ایران شده بودند، بیرون کند. او بزرگترین دانشمندهای دینی مذهب شیعه را در اصفهان جمع کرد و با کمک دانشمندان و اندیشمندان ایران اصفهان را نصفجهان کرد و همهجا جاده کشید و ۹۹۹ کاروانسرا ساخت و هزاران پل و خلاصه بیشتر از همهٔ شاههای طول تاریخ ایران کارهای خوب کرد!
خواندن کتاب عباس و پشمینه پوش ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عباس و پشمینه پوش ها
«"صفی (۱۰۲۱-۱۰۵۲)"
صفی اصلاً اسمش صفی نبود. اسمش سام بود و اسم بابایش صفی بود. معلوم نیست چرا اسم به این قشنگی را کنار گذاشتند و اسم بابایش را رویش گذاشتند. همین که عباس مرد و لشکریانش خاک بر سر شدند، ترسیدند که کشور مثل قبل از عباس شلوغ و شاید پلوغ شود. برای همین سرداران مهم بدو بدو خودشان را به اصفهان رساند و با عجله دست سام یا همان صفی بعد از این را گرفتند و با عجله او را روی تخت گذاشتند و تاج را مثل در قابلمه رویش گذاشتند. صفی مثل بیشتر صفویها هنوز دیپلم نگرفته بود. فقط ۱۷ سالش بود. تازه معلوم شد که چرا عباس بچههایش را کشته بود. بیچاره فکر اینجا را کرده بود. خواسته بود شاه بعد از او جوان باشد. صفی در سال ۱۰۳۸ به شاهی رسید. درستتر این است که شاهی به او رسید. او مثل اجدادش روش پسندیدهٔ کشتن شاهزادگان صفوی را در پیش گرفت. بس که شاهزادهها زیاد بودند، با این کشتارها نسلشان از بین نمیرفت. صفی زینل بیگ شاملو را کشت. زینل یک سردار خدمتکار بود. هم به عباس خدمت کردهبود و هم به صفی، ولی بیچاره دستش نمک نداشت. تازه امامقلی همان سردار شجاع چرکس و پسر اللهوردی خان را هم کشت. امامقلی و پدرش بعد از عباس مفیدترین آدمهای حکومت ایران بودند، ولی صفی که این چیزها را نمیفهمید.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه