کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم
معرفی کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم
کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم نوشتهٔ کری لانزدیل و ترجمهٔ سارا نجمآبادی است و نشر آموت آن را منتشر کرده است. این کتابْ ادامهٔ رمان «تمام چیزهایی که نمیگوییم» است. ایمی طی حادثهای نامزدش جیمز را از دست میدهد. جیمز ناپدید میشود و دیگر ایمی نمیتواند او را بیابد. حال، ایمی باید به دنبال جیمز بگردد، البته اگر او نمرده باشد.
درباره کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم
این رمان نخستین بار سال ۲۰۱۷ منتشر شد. داستان کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم دربارهٔ شخصیتی به نام جیمز دوناتو است که چندین سال با فراموشی دست و پنجه نرم کرده است. او که با نام کارلوس در مکزیک زندگی میکند در طول این سالها ازدواج کرده و پسری را به فرزندخواندگی پذیرفته و صاحب پسری دیگر نیز شده است. کارلوس همسرش را از دست داده و با خواهر همسرش در ارتباط است. او اطلاعاتی از زندگی قبلیاش ندارد تا اینکه اتفاقاتی برای او رخ میدهند که حافظهاش را به دست میآورد و حالا دیگر زندگی معنای دیگری برایش پیدا میکند. آیا او میتواند از پس این چالش بزرگ برآید؟
خواندن کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای عاشقانه و هیجانانگیز پیشنهاد میکنیم.
درباره کری لانزدیل
کری لانزدیل یکی از پرفروشترین نویسندگان حال حاضر در تمام جهان است. آثار لانزدیل در فهرست پرفروشترین کتابهای آمازون و وال استریت ژورنال قرار گرفته است. او نهتنها نویسندهٔ پرفروش کیندل است بلکه طبق آمار EBook Friendly یکی از صد نویسندهٔ برتر کیندل در تمام دوران است. کری درامهای مستقل و سریالهایی بر پایهٔ عاطفه و هیجان مینویسد. کری بنیانگذار انجمن نویسندگان داستانهای زنان است؛ یک سازمان بینالمللی که بیش از هزار نویسنده دارد. کری به همراه همسر و دو فرزندش در کالیفرنیای شمالی زندگی میکند. کتابهای این نویسنده در بیش از بیست و هشت کشور منتشر شده و به بیش از بیست و چهار زبان ترجمه شده است.
از کتابهای او میتوان به «موجها، خاطراتی که نگه میداریم، تمام چیزهایی که نمیگوییم، تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم» اشاره کرد.
بخشی از کتاب تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم
«مردن خیلی راحتتر از دوباره زنده شدن است. آن همه کاغذبازی برای بازگرداندن هویت آدم کافی است تا جانش در بیاید.
شاید باید مرده باقی میماند. چون اینجا که مطمئناً یک نصفه چیز ارزشمند زهرماری برای او باقی نمانده بود.
این فکر با سرعت از ذهنش عبور میکند، درست مثل توپ بیسبالی که طول زمین بیسبال را طی میکند و به دیوار بیرون محوطه کوبیده میشود. درد مبهمی در شقیقهاش حس میکند. سینهاش تبدیل به یک حفرهٔ تو خالی شده است.
از پنجرهٔ دفتر برادرش، توماس، در شرکت دوناتو به نمای ساختمانهای سنخوزه در افق خیره میشود. ساختمانهای شیشهای، خورشید رو به غروب را منعکس میکنند؛ نمایشی شاد و زنده از رنگهای طلایی و نارنجی. شش سال و نیم دود شده و به هوا رفته و از لحاظ پزشکی هیچ کاری نمیتواند بکند تا آن زمان از دست رفته را بازیابد.
اما روزی که ایمی را ترک کرد طوری به خاطر دارد که انگار همین دیروز بود.
جلوی پنجره به این سو و آن سو میرود. مکالمهای که شب قبل از رفتنش با ایمی داشت مثل بختک رو سرش افتاده است و او را آزار میدهد. «سفرم یک هفته هم طول نمیکشد، اصلا فرصت پیدا نمیکنی دلتنگم بشوی.» بعد او را بوسید و نوازش کرد. انگشتانش را بر مهتاب موهای او کشید و به او قول داد که آیندهشان همان طوری بشود که میخواستند. قول داد خودش را از تعهداتش به شرکت دوناتو رها کند و به دنبال هنر برود. او را نوازش میکرد و قول میداد تا زنده است از او مراقبت کند.»
حجم
۳۱۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
حجم
۳۱۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه