کتاب پاییز لاینه
معرفی کتاب پاییز لاینه
کتاب پاییز لاینه نوشتهٔ زهره حسین زاده علوی (بهاره منفرد) است. انتشارات ماهواره این داستان عاشقانه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پاییز لاینه
کتاب پاییز لاینه، قصهٔ دختری به نام «بهاران» را که در آلمان مشغول به تحصیل و دانشجو است، روایت میکند. او که بهدلیل شکستگی پا تحتعمل جراحی قرار گرفته و در بیمارستان بستری است، با مردی ایرانی بنام «سیاوش» آشنا میشود که مبتلا به سرطان بوده و برای مداوا به آلمان آمده. این آشنایی سرآغاز عشقی عمیق بین آن ۲ میشود. سیاوش بهزودی عازم ایران است و این برای بهاران که به بودن با او تنها در مدت چند روز عادت کرده، چندان خوشایند نیست. داستان با بازگشت بهاران به ایران ادامه پیدا میکند.
خواندن کتاب پاییز لاینه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پاییز لاینه
«پایان هفته به جمعآوری وسایل و بستن چمدان سپری شد. به چشم بر هم زدنی روز پرواز فرا رسید. دیدن شهری که دو سال و نیم در آن بتنهایی زندگی کرده بودم، پس از مدتها خالی از لطف نبود. هتلی در مرکز شهر برایم در نظر گرفته شده بود. فردا صبح باید ساعت ده در دانشگاه حضور پیدا میکردم. آن شب از هتل به محل اقامت سیاوش تلفن زدم، ولی کسی جواب نداد. احتمالاٌ با دوستش بیرون از منزل بسر میبرد. شب با تمام خستگی سفر و تنهایی خیلی زود به صبح پیوست. صبحانهام را خوردم و با اتوبوس راهی دانشگاه شدم. دیدن ساختمانهای دانشگاه برایم یادآور خاطراتی تلخ و شیرین بود. به محل برگزاری گردهمایی آمدم. پس از معرفی و نشان دادن کارت ورود به جلسه، در جایی که برایم تعیین شده بود، نشستم. پس از پایان جلسه، ناهار را در دانشگاه خوردم. ساعت نزدیک یک بود. کنار در ورودی دانشگاه ایستادم و شماره منزل سیاوش را گرفتم. باز هم کسی گوشی را برنداشت. شانههایم را بالا انداختم. لابد درگیر کارهای خود شده. احتمالاٌ تا غروب بخانه برمیگشت.
بعدازظهر چرخی در بازار زدم. همه چیز مثل قبل بود. گویا هیچ چیز تغییر نکرده بود. ساعت شش گوشی رابرداشتم و شماره سیاوش را گرفتم. اما باز هم کسی جواب نداد. نگران شدم. خوشبختانه او آدرس خود را بروی کاغذ نوشته بود. کاغذ را از میان دفتریادداشتم بیرون آوردم و آنرا بوییدم. هنوز عطر او بر کاغذ خودنمایی میکرد. تصمیم گرفتم فردا پس از جلسه دانشگاه، اگر همچنان خبری از او نشد، به محل اقامتش بروم.
ظهر پس از صرف ناهار، از دانشگاه خارج شدم. تلفنم را از جیب درآوردم. با کمال تعجب باز هم کسی جوابی به تلفن نداد. محل اقامتش چندان فاصلهای با دانشگاه نداشت. از همانجا سوار اتوبوس شدم و با طی دو ایستگاه و اندکی پیادهروی مقابل ساختمان قدیمی و آجری مورد نظر رسیدم. زنگ شماره دو را فشردم. منتظر شدم ولی کسی جواب نداد. کمی عقب رفتم و نگاهم را به پنجرههای طبقه دوم دوختم. همه جا آرام و ساکت بود. نه صدایی، نه حرکتی. مجدداٌ زنگ را بصدا درآوردم. اما بیفایده بود. کمی فکر کردم. اینبار زنگ طبقه اول را فشار دادم. زن مسنی پشت پنجره ظاهر شد. به دیدنم پنجره را گشود و گفت: «بله؟»»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
نظرات کاربران
من این کتابو از کتابخونه گرفتم و اینجا اولین جایی هست که دیدم این رمان رو اضافه کرده. مثل سایر آثار خانم بهاره منفرد، از خواندنش بسیار لذت بردم. کلا حال و هوای نوشته های ایشون خاص و نابه. من با
من این کتاب رو هم خوندم. البته اولین کتابی که از این نویسنده خوندم، بهشته بود و بعد یک کتاب دیگه به اسم و هنوز آفتاب بر کوچه میتابد و بعد پاییز لاینه. من هر سه رو از کتابخونه گرفتم.
بسیار زیبا بسیار روان، بسیار لطیف، و صحنه های کتاب واقعا زیبا و دل انگیز تبریک میگم به نویسنده و توصیه میکنم دوستان بخوانند
امید و امیدواری در این داستان خیلی به چشم میاد، اینکه همیشه باید امید وار بود. معجزه ها همیشه وجود دارن، فقط باید اونا رو دید!
این کتاب و کتاب بهشته از همین نویسنده از بهترین رماتهایی بوده که تابحال خوندم.
دوستش داشتم. بخصوص از قسمت پایانی خیلی لذت بردم. کاش طرح جلدی واقعی از رود لاینه روی کتاب بود!
کتاب بسیار زیبایی بود. از خوندنش واقعا لذت بردم.