کتاب سوء برداشت
معرفی کتاب سوء برداشت
کتاب سوء برداشت نوشتهٔ آلبر کامو و ترجمهٔ عبدالرضا رشیدی فر است. انتشارات متخصصان این نمایشنامهٔ مشهور را که با عنوان «سوءتفاهم» نیز شناخته میشود، روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب سوء برداشت
آلبر کامو در ابتدای کتاب سوء برداشت آورده است که این نمایشنامه را در سال ۱۹۴۳ و زمانی که فرانسه در اشغال (جنگ جهانی دوم) بود، نوشت. کامو در آن زمان، برخلاف میل خود و از روی اجبار در کوهستانهای مرکزی فرانسه زندگی میکرد. موقعیت مکانی و تاریخی آن زمان، موجبات رنجی را که او از اوهام خیالی و بهواسطهٔ دوری از دنیای متمدن میکشید، رقم زده بود. این نمایشنامه وضعیت روحی آلبر کامو را که آن زمان تحمل میکرد، بهگفتهٔ خودش، بهخوبی توصیف کرده است.
در نمایشنامهٔ «سوء برداشت» با شخصیتها در یک هتل ساده همراه میشویم. این هتل را مادر و دخترش میگردانند. آنها با پوشش هتلداری و میزبانی، دست به جنایتهای بزرگی میزنند. روزی از روزها مردی جوان که از ابتدا درمییابیم چه نسبتی با این مادر و دختر دارد، پا به درون هتل میگذارد. مادر و دختر، مرد جوان را به جا نمیآورند. آیا جنایت بزرگ بر روی این مرد جوان هم پیاده میشود؟ این جنایت چیست و با چه هدفی انجام میشود؟ عاقبت شخصیتها چیست؟ این نمایشنامه را که در ۳ پرده نوشته شده و میتوان آن را یک «تراژدی مدرن» نامید، بخوانید.
خواندن کتاب سوء برداشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره آلبر کامو
آلبر کامو (Albert Camus)، فیلسوف و روزنامهنگار مشهور، ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر فرانسه در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. او با داستانهای زیبایی که آفرید، در سال ۱۹۵۷ موفق شد تا جایزهٔ نوبل ادبیات را از آن خود کند. بهدلیل «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» او پس از «رودیارد کیپلینگ» جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل است. آلبر کامو در سال ۱۹۴۹ یک اتحادیهٔ بینالمللی تأسیس کرد. اساس کار این اتحادیه «محکومکردن هر دو ایدئولوژی شکلگرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود. «آندره برتون» نیز یکی از اعضای آن اتحادیه بود.
آلبر کامو در طول دوران فعالیتش رمانها و نمایشنامههای بسیاری نوشت: «طاعون»، «سقوط»، «بیگانه»، نمایشنامهٔ «کالیگولا»، نمایشنامهٔ «صالحان»، «افسانهٔ سیزیف» و «خطاب به عشق» که مجموعه نامههای عاشقانهٔ او و «ماریا کاسارس» است از آن جملهاند. آلبر کامو در ۴ ژانویهٔ ۱۹۶۰ و در ۴۶سالگی در ویلبلویل فرانسه بهعلت یک سانحهٔ رانندگی چشم از دنیا فروبست. مقالات این نویسنده، پیرامون مباحث سیاسی، اجتماعی و ادبی را در کتاب «تعهد اهل قلم» بخوانید.
بخشی از کتاب سوء برداشت
«[صحنه یکی از اُتاقهای مهمانخانه را نشان میدهد. خورشید در حال غروب است و ژان ایستاده از پنجره بیرون را تماشا میکند.]
ژان: ماریا دُرُست میگفت. عَجَب این ساعاتِ شب روی اَعصابم هستند. [با مکثی کوتاه] نمیدانم که ماریا الآن توی اُتاق دیگرِ مهمانخانه، داره به چه فکر میکنه و مشغول چه کار است، بِگمانم روی یک صندلی نشسته؛ احتمالاً گریه نمیکند، امّا میدانم قَلبش باید مثلِ یک تکه یخ، سَرد شُده باشد. همه جا فرود آمدنِ شب نشاط آور است ولی اینجا ... [نگاهی به اطرافِ اُتاق میاندازَد.] خیلی مسخَره است، هیچ دلیلی ندارم که اینجوری دِلزَده باشم. وقتیکه آدَم کاری را شروع میکُنَد، باید با تمام وجود ادامه دهد و پُشتَ سَرش را هم نگاه نکُند، تا آنکار را به انجام برساند. آری، در همین اُتاق باید همه چیز انجام گیرَد و خاتمه یابد.
[تَقه ای به دَر میخورَد وسپَس مارتا خود را به درون اُتاق راه میدهد.]
مارتا: امیدوارم مُزاحم شما نشده باشم، فقط میخواهم حوله هایتان را عوض کُنم و پارچ را آب کُنم.
ژان: مَگر اینکارها را قبلاً انجام نداده بودند؟
مارتا: اوه، این مردِ مستخدمِ ما بخاطرِ کُهولَت سِن بعضی چیزها را فراموش میکند.
ژان: خُب بله، این چیزها اتفاق می اُفتند، زیاد مُهم نیست، در هر صورت ... من ابداً جرأت نمیکنم، بشما بگویم که مُزاحم من هستید.
مارتا: چرا؟
ژان: چونکه مطمئن نیستم که اینموضوع در توافقتنامهٔ بین ما، پیش بینی شده باشد.
مارتا: میبینید! شما نمیتوانید مثل یک آدم معمولی به سؤالات پاسُخ بدهید، حتی وقتیکه سعی دارید با مسائل راحت تر مواجه شوید، و جَوّ را آرام سازید، باز هم بنوعی دیگر برخورد میکنید.
ژان [در حالیکه لبخند بر لب دارد.]: در این باره مُتأسفم، به تمرین احتیاج دارم، باید وقت بیشتری به من بدهید تا خود را اصلاح کنم.
مارتا [مشغول انجام دادنِ کارهایش در اُتاق]: بله، نکته اصلی همین است. [ژان برمیگردد و دوباره مشغول تماشای بیرونِ پنجره میشود. و مارتا در حال اینکه او را زیرِ نظر دارد به کارهایش ادامه می دهد.] می بَخشید، آقا، اگر اینجا بابِ مِیلِ شما نیست.
ژان: این اُتاق بدونِ عیب است، و این قابلِ تَمجید است. اگر اشتباه نکُنَم، شما تازه این اُتاق را آماده کرده بودید.
مارتا: دقیقاً صحیح است، ولی شما چطور فهمیدید؟
ژان: آه، از بابتِ چند چیز است که توانستم این حدس را بزنم.»
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
نظرات کاربران
داستان بسیار خوب و ترجمه خوب ، برای مطالعه کاملا قانع کننده هست؛ (هرچند شخصا ترجمه آل احمد به همراه توضیحات و نظرات شخصیش دوست داشتم، با صرف نظر از ایرادهای تایپی واضح در مقدمه) بنظر من فلسفه و دیدگاه زندگی
سوء برداشت گندم باعث هدر روی محصول میشود.