کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش
معرفی کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش
کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش نوشتهٔ لیسا ترکرست و ترجمهٔ نازنین (زهرا) حسن پور مقدم نیاست و انتشارات نسل روشن آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش
آیا تا به حال در موقعیتی قرار گرفتهاید که زندگیتان را به دو بخش قبل و بعد از یک ضربهٔ روحی تعریف کنید؟ مثلا یک دورهٔ وحشتناک یا مشاجرهای داشته باشید که شما را شوکه کرده باشد. یک روز تکاندهنده که موضوعی را فهمیده باشید. یک تماس تلفنی که از یک تصادف خبر بدهد. یک طلاق یا یک خودکشی. مرگ نابههنگام و غیرقابلِ تحمل عزیزی که هنوز نتوانسته باشید رفتنش را باور کنید. رفتارهای زننده و بیاحترامی چطور؟ بههمخوردن یک ارتباط عاشقانه؟ یا حتی روزی که دوستتان شما را ترک کرده باشد. یک گفتوگوی نفرتانگیز. یک ضربهٔ روحی که گویا دیگر بخشی از وجود شما شده باشد. حرف تلخی که گویا دیگر فراموش نمیشود و در روح شما نقش بسته باشد. یا شاید چیزی که میبایست مال شما باشد از شما گرفته شده باشد. دردِ جدایی از کسی که او را به شدت دوست داشتید. ایمیلی که قرار نبود آن را ببینید ولی دیدید. بازیچه شدن چطور؟ خشونت یا اتهام دروغین، دزدی، آتشسوزی. همهٔ اینها از مواردی هستند که بعد از روبهرو شدن با آنها، همه چیز به یکباره تغییر میکند.
همهٔ این موارد مثل یک تاریخ بهیادماندنی هستند.
درست مثل دوران قبل و بعدی که در تاریخ ادیان وجود دارد، ما هم در زندگیِ خود تاریخهایی داریم که زندگیمان به قبل و بعد از آن تاریخ تقسیم میشود. دوران قبل از واقعه و دوران بعد از بحران!
به یک سیرخطی در زمان شباهت دارد. سیرخطی که در واقعیت زندگی و وجودی شما پررنگ و برجسته کشیده شده است. این خط نه تنها زندگی شما را به دو بخش تقسیم میکند، بلکه حافظهٔ شما را هم دچار تغییر شکل داده و آنرا تحت تاثیر قرار میدهد. تعدادی از تصاویر خاطرات گذشتهٔ ما بسیار ارزشمند هستند تا اینکه به یادآورهایی دردناک از آنچه دیگر وجود ندارد، تبدیل میشوند.
زندگی قبل از اتفاق، زندگیِ کنونی. آیا به راستی میتوان بعد از چنین تجربهٔ تلخی به زندگی ادامه داد؟ آیا به راستی میتوان دوباره یک زندگی زیبا و خواستنی برای خود ساخت و تجربه کرد؟
بخشی از آنچه در زندگیتان دوست داشتهاید در همین لحظهٔ بحرانی از بین رفته و شما به اجبار با یک نقطهٔ زمانی روبهرو شدهاید که زندگیتان را به دو بخش قبل و بعد تقسیم میکند. غم هر طور که وارد زندگی شود، ویرانگر است. اما وقتی فرد یا افرادی وجود دارند که انتخابِ آنها توسطِ شما باعث ناراحتی یا غم و اندوه شما شده باشد، کاملا طبیعی است که وقتی به آنچه اتفاق افتاده فکر کنید، پشیمانی و حسرت به سراغتان بیاید.
و شاید حتی اینطور باشد که مدام به آنچه اتفاق افتاده فکر میکنید. یا حداقل، اکثر اوقات به این موضوع فکر میکنید که آیا واقعا امکان دارد این درد عمیق، غم و اندوه جانکاه روزی تمام شود؟ این احساس دردناک اغلب با اضطراب و نگرانی، هزاران سوال بیپاسخ و شک و تردید به همهٔ آدمهایی که میبینید، ادامه پیدا میکند.
کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش قصد دارد به شما این نکته را یادآوری کند که اگرچه سخت است از این نقطهٔ بحرانی عبور کنید و بگذرید، اما میتوانید عامل یا عوامل آن بحران را ببخشید. بخشش باعث میشود راحتتر با آن قضیه کنار بیایید.
فصلهای این کتاب از این قرار است:
مقدمه - هنوز هم برای اتفاقات تلخ گذشته غمگینم!
فصل ۱ - بخشش، یک تیغ دولبه
فصل ۲ - به جمع ما خوش آمدید
فصل ۳ - آیا توان مواجهه با این شرایط را دارم؟
فصل ۴ - وقتی چنین احساسی دارم چطور میتوانم کسی را ببخشم؟
فصل ۵ - نقطهها را جمع کن
فصل ۶ - نقطهها را به هم وصل کن
فصل ۷ - نقطهها را اصلاح کن
فصل ۸ - چیزی که قابل تغییر نیست، غیرقابل بخشش به نظر میرسد
فصل ۹ - حد و مرزهایی که ما را از رفتار اشتباه دور نگه میدارد
فصل ۱۰ - چون فکر میکردند خداوند آنها را نجات خواهد داد
فصل ۱۱ - بخشیدنِ خداوند
فصل ۱۲ - وقتی چیزی یا کسی را از دست میدهیم
فصل ۱۳ - کینه و نفرت مبادلهای تلخ با وعدههای بزرگ است
فصل ۱۴ - بخشیدن خود و دیگران را هر روز تمرین کنیم
خواندن کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کسانی که بحران بزرگی را در زندگی تجربه کردهاند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آنچه را که نمی توانی فراموش کنی، ببخش
«در روزها و ماههای اولی که ازدواجم از بین رفته بود، به یاد دارم که آرزو میکردم ای کاش همانطور که در یک عمل جراحی بیهوش میشوی، من هم به خواب عمیقی بروم. از خودم میپرسیدم چرا همیشه باید در جراحیها که قرار است بخشی از بدنت را بشکافند؛ متخصصِ بیهوشی رو صدا میزنند؟ چون وقتی از نظر احساسی نابود میشوی هم دردی به اندازهٔ درد یک عمل جراحی را تحمل میکنی.
شوکی که به من وارد شده، قلبی که شکسته شد و از هم پاشیدن ازدواجم همهٔ ابعاد زندگیم را تحت تاثیر قرار داده بود. هیچ چیزی نبود که ذرهای از این اتفاق تلخ در امان مانده باشد یا آسیبی ندیده باشد. من هر روز این واقعیت تلخ را با همهٔ وجودم حس میکردم. هر روز صبح که از خواب بیدار میشدم یک بخش دیگر از زندگی را میدیدم که در حال نابودی است. فرزندانم دوران سختی را پشت سر میگذاشتند. سلامتم تحت تاثیر قرار گرفته بود، اوضاعِ مالیم به هم ریخته شده بود. از وکلای خانوادگی نامههایی دریافت میکردم که هرگز فکرش را نمیکردم یک روز به آنها نیاز داشته باشیم و هر شب فقط با این دروغ که فردا همه چیز بهتر خواهد شد؛ میخوابیدم.
روزها به ماهها و ماهها به سالها تبدیل شدند و من کمکم به کسی تبدیل شدم که دیگر خودم را نمیشناختم. روحیهٔ قوی و ذاتاً مستقل من، به مجموعهای پیچیده از اضطراب، حملههای عصبی و درد بیحس کنندهٔ روحی تبدیل شده بود. اوضاع روحیم به قدری وخیم بود که فکر میکردم دیگر هرگز احساس سلامتی یا زندگی عادی را تجربه نخواهم کرد. از طرفی چون اتفاقات و مشکلاتی را پشت سر گذاشته بودم که تجزیه و تحلیلش برای من واقعا دشوار بود، ابرهای تاریک ناامیدی کمکم بر نگرش مثبتی که قبلا داشتم، چیره شده بودند.
روابط دوستانهای که داشتم به سطحِ تلاش برای مدیریت چیزایی که از آنها میترسم تنزل پیدا کرده بود و من دیگر از چیزهایی که قبلا در این روابط دوست داشتم، هیچ لذتی نمیبردم. خندههایم مصنوعی بودند. تفریح و شادی از نظر من بیاحتیاطی محسوب میشد. عیبهای مردم مثل نورِ شبتابهایی شده بودند که خودنمایی میکردند. همهٔ اینها برای من ریسک بزرگی در جهتِ صدمهزدن و ضربهخوردن به شمار میرفتند.
حتی مسائل روزانه در نظر من شبیه یک سناریوی خیلی پیچیده به نظر میرسید. برخوردهای کوچک هم برای من مثل ضربههای عاطفی بزرگ بود. برای من، هر چه از دست میرفت چه بزرگ چه کوچک نقشِ یک ضربهٔ نهایی را بازی میکرد.
غم سنگینی به من غالب شده بود که نمیتوانم دقیقا برای شما توصیف کنم یا توضیح بدهم. مطمئن نیستم شما بتوانید حسی که آن روزها داشتم را به درستی درک کنید، فقط بدانید هر روز سعی میکردم خودم را به چیزی مجهز کنم تا سرپا بمانم ولی در عین حال همان چیز مرا از هم میپاشید.»
حجم
۳۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
حجم
۳۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
نظرات کاربران
سلام.توصیه من این هست که حتما نسخه صوتی این کتاب رو هم گوش بدید . بسیار تاثیر گذار هست اتفاقا سرچ کردم و دیدم توی طاقچه هم صوتیش رو گذاشتن.صدای گوینده اش خیلی خوب و تاثیر گذار بود
سلام کتاب بسیار پر مفهومی هست . متن روانی دارد . حتما مطالعه این کتاب رو پیشنهاد میکنم. من هم نسخه الکترونیک این کتاب رو خوندم و هم نسخه صوتی این کتاب رو شنیدم . به نظرم شنیدن نسخه صوتی این کتاب