کتاب تخت خوابت را مرتب کن
معرفی کتاب تخت خوابت را مرتب کن
کتاب تخت خوابت را مرتب کن نوشتهٔ ویلیام اچ. مک ریون و ترجمهٔ مریم شبیری است. انتشارات نسل روشن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. اثر میگوید اگر میخواهید جهان را متحول کنید، از مرتبکردن تختخوابتان شروع کنید
درباره کتاب تخت خوابت را مرتب کن
کتاب تخت خوابت را مرتب کن میگوید که چیزهای کوچک قادرند زندگی ما و شاید دنیا را تغییر دهند. این کتاب از زبان ویلیام اچ. مک ریون که زمانی در نیروی دریایی مشغول به فعالیت بوده، نقل شده است؛ بنابراین اغلب مثالها و گفتههای این کتاب بر اساس تجربههای سربازان و افسران نیروی دریایی است. مباحثی که در این کتاب میآموزید از این قرار هستند: روز خود را با تکمیل یک کار آغاز کنید، تو بهتنهایی از عهدهاش بر نمیآیی، فقط وسعت قلب شما مهم است، زندگی عادلانه نیست؛ به راهت ادامه بده!، شکست میتواند شما را قویتر کند، باید جسارت بسیاری داشته باشید، در مقابلِ زورگوها بایستید، در موقعیت درست قرار بگیرید، به دیگران امید بدهید، هرگز تسلیم نشوید! و در آخر، یک سخنرانی هیجانانگیز در جشن فارغالتحصیلی دانشگاه تگزاس.
کتاب تخت خوابت را مرتب کن کوشیده است تا چند درس یادشده را برای مخاطب تبیین کند. نویسنده در این کتاب نحوهٔ بهرهگیری خود از این درسها را در مسیر تبدیلشدن به انسانی که اکنون هست، شرح داده و برای اشاره به افرادی که با نظم، تلاش، ممارست، افتخار و شجاعت خود الهامبخش او بودهاند، به وقایع و داستانهای کوتاهی متوسل شده است. مکریون در این کتاب از درسهایی سخن میگوید که هیچ ربطی به جنسیت و سنوسال ندارند؛ درسهایی که به پیروزی ما در مسیر چالشهای زندگی کمک می کنند و برای همه بهطور یکسان کاربرد دارند.
خواندن کتاب تخت خوابت را مرتب کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
درباره ویلیام اچ. مکریون
دریاسالار، ویلیام اچ. مکریون (بازنشستهٔ نیروی دریایی ایالات متحده) با سربلندی و افتخار در نیروی دریایی خدمت کرد. او در ۳۷ سال خدمت خود در یگان ویژهٔ نیروی دریایی، در همهٔ سطوح فرمانده بود. آخرین مأموریت این دریاسالار ۴ ستاره فرماندهی همهٔ نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده بود. او اکنون رئیس سیستم دانشگاه تگزاس است.
بخشی از کتاب تخت خوابت را مرتب کن
«در روز اول دورهٔ آموزشی یگان ویژه، من هم در کنار ۱۵۰ دانشجوی دیگر به حالت خبردار ایستاده بودم. مربی که چکمههای نظامی، شلوارک خاکی رنگ و تیشرت آبی و طلایی به تن داشت، با عبور از حیاط بزرگ آسفالت شده به سمت زنگ برنجی رفت که کاملاً روبهروی دانشجویان آویزان بود.
اینگونه حرفهایش را شروع کرد: "آقایون، امروز اولین روز دورهٔ آموزشی شماست. در شش ماه پیش رو، سختترین تمرینات آموزشی ارتش ایالات متحده را انجام خواهید داد."
نگاهی به اطرافیانم انداختم و توانستم نگرانی را در صورت بعضی از همدورهایهایم را ببینم.
مربی ادامه داد: "طوری آزموده میشین که تا حالا توی زندگیتون تجربهاش نکردین". مکثی کرد و به کلاس "بچه قورباغهها"ی تازهوارد نگاهی انداخت. "بیشتر شما از پسش برنمیاین. از این مطمئنم". لبخند زد و ادامه داد: "هر کاری بتونم میکنم تا مجبور بشین انصراف بدین. کاری میکنم جلوی همتیمیهاتون خجالتزده بشین. حسابی به چالش میکشمتون." سپس پوزخند کوچکی زد. "و زجر خواهید کشید، زجر و باز هم زجر."
زنگ را در دست گرفت، طنابش را محکم کشید و صدای زنگ بلندی در سراسر حیاط پیچید. "اما اگه از رنج کشیدن خوشتون نمیاد، اگر از آزار و اذیت بدتون میاد، اونوقت یه راهحل ساده پیش روتون هست." دوباره طناب زنگ را کشید و موج دیگری از صدای فلزی در ساختمان طنینانداز شد. "تنها کاری که باید برای انصراف انجام بدین، اینه که این زنگ رو سه بار بزنید."
طناب زنگ را رها کرد و گفت: "این زنگ رو بزنید. دیگه لازم نیست صبح زود بیدار بشین. اگه زنگ رو بزنین دیگه مجبور نیستین مسیرهای طولانی رو بدویین، تو آب سرد شنا کنین یا تمرینات سخت انجام بدین."»
حجم
۶۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۶۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه