کتاب این یا آن!
معرفی کتاب این یا آن!
کتاب «این یا آن!» انوشتۀ کل اندروز، ترجمۀ مائده عظیمی و ویراستۀ سیده هستی حسینی است و انتشارات مهرسا آن را منتشر کرده است. تابهحال شده نتوانید بین بستنیقیفی یا نونی یکی را انتخاب کنید؟ یا برایتان پیشآمده است که ندانید آدمفضایی را دوست دارید یا عاشق ابرقهرمانید؟ این یا آن داستان پسری است که نمیتواند تصمیم بگیرد.
درباره کتاب این یا آن!
تصمیمگیری همیشه کار راحت و آسانی نیست. برای همۀ آدمها پیشآمده است که در شرایطی نتوانند تصمیم بگیرند اما کل اندروز در کتاب این یا آن داستان پسری به نام الکساندر را روایت میکند که تصمیمگیری برایش بسیار دشوار است تا جایی که مشکلاتی را هم به وجود آورده است مثلاً باعث شده بهموقع به اتوبوس مدرسه نرسد. او همیشه نگران است نکند دست به انتخاب اشتباه بزند. این خصوصیت اخلاقی برای پسری که مادرش قاضی است و پدرش داور، شرایط را سختتر هم کرده است. پدر همیشه از او میخواهد که به ندای درونش گوش کند و سریع تصمیم بگیرد. مادرش عقیده دارد که باید منطقی باشد و تمام جوانب را بهخوبی بررسی کند. اما این راهحلها تابهحال کمکی به او نکرده است.
دودلیهای الکساندر او را در موقعیتهای بامزه و خنده داری قرار میدهد که برای خواننده بسیار جالب است و او را به خنده میاندازد. کتاب این یا آن به کودکان میآموزد که چگونه مسائلشان را حل کنند و قدرت انتخاب را در آنها تقویت میکند. الکساندر در کتاب این یا آن آنقدر تلاش میکند تا کمکم خودش را میشناسد، او متوجه میشود که حتی اگر در تصمیمگیری اشتباه کند، باز هم در آینده شانس انتخاب دوباره خواهد داشت. الکساندر در نهایت سبک و روش تصمیمگیری خودش را پیدا میکند. نه آنقدر سنجیده و حساب شده مثل مادرش و نه آنقدر سریع مثل پدرش. تصاویر کتاب این یا آن بسیار جذاب و زیبا هستند و لذت خواندن این داستان آموزنده و روانشناسانه را برای خوانندگان دوچندان میکنند.
خواندن کتاب این یا آن! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به داستانهای کودک، کودکان ۷ تا ۱۰ ساله و تمام کسانی که در تصمیمگیری مشکل دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این یا آن!
«وقتی پدر و مادرش از او پرسیدند، دلش میخواهد برای گردش آخر هفته کجا برود، او فهرستی تهیه کرد، اما نمیدانست کدام را از فهرست خط بزند. بالاخره صبر و حوصله الکساندر سرآمد. تنها چیزی که دلش میخواست، یک روز بدون تصمیمگیری بود! برای همین، از پدر و مادرش خواست تا او را به بستنیفروشی موردعلاقهاش ببرند. الکساندر گفت: «یک قاشق از همه بستنیها! اینجوری هیچ تصمیم و انتخابی هم در کار نیست.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶ صفحه