کتاب داستان آسمان
معرفی کتاب داستان آسمان
کتاب داستان آسمان نوشتهٔ محمد عباسی است و انتشارات کنکاش آن را منتشر کرده است. این کتاب برداشتی عاشقانه و رویایی از ماجراهای آسمان است.
درباره کتاب داستان آسمان
«یکی بود یکی نبود. خالق ما و زمین و آسمون و هر چه هست به غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. یک کره گرد با سطحی نا صاف و کلی چالههای ریز و درشت بود که به سختی میشد دیدش. این کرهٔ گرد برای اینکه بتونه از بین تاریکیها خارج بشه، هر چیزی رو که شبیه نور میدید به سمتش میرفت ولی یا به یک چیز براق میرسید و یا نوری که میجست، اونقدر قدرت نداشت که بتونه او رو از تنهایی در بیاره.»
خواندن کتاب داستان آسمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داستان آسمان
«یک روز که او خسته و نا امید داشت از کنار این نورهای نا چیز رد می شد یه دفعه خودش رو در کنار خونه روز دید و تا نگاهش به خورشید، این گل طلای رنگ افتاد، دیگه نتونست چشماش رو، رو به زیبای های او ببنده. درست در همین لحظه فراموش نشدنی بود که قلب او به درخشش نور خورشید اتصال پیدا کرد. خورشید داشت با مهربونی به سرزمین گلها؛ یعنی همین کره زمین خودمون نگاه می کرد و ساکنینش با دیدن او سر از پا نمی شناختند. این کره گرد و پر از چاله چوله، خیلی دلش می خواست، پیش خورشید درخشان باشه تا او رو از نزدیک ببینه و اگه تونست باهاش دوست بشه. داشت به سمتش می رفت که یه دفعه به یاد تفاوتهایی که با هم داشتند افتاد. دیگه هر چه جلوتر می رفت، هی سرعتش کم و کمتر می شد تا اینکه ایستاد. او همین جور که خورشید رو نگاه می کرد، رفت تا یه جایی میون تاریکی ها مخفی بشه و از این به بعد یواشکی از اونجا به تماشای او بپردازه. وقتی وارد تاریکی ها شد، با تعجب دید که از درخشش قلبش و گردش این ذرات روشنایی، تمام وجودش رو یه نور زیبایی پوشونده؛ نوری که او رو مثل یک مروارید بزرگ درخشان در وسط خونهٔ تاریک شب قرار داده بود.
تمامی درختان و پرندگان و حیوانات شیفتهٔ زیبایی او شده بودند طوری که حتی گرگ و گوسفند بدون اینکه به هم توجهی داشته باشند در کنار هم تا صبح بیدار موندند تا او رو باز هم بیشتر و بیشتر نگاهش کنند. اونها بعد از کلی دنبال اسم گشتن، سر انجام تصمیم گرفتند، اسم این مروارید بزرگ درخشان رو ماه به معنی مهر شب بگذارند. خونه شب دیگه بی چراغ نبود ولی این چراغ زیبا که اسمش رو ماه گذاشته بودند، حالا کار و زندگیش شده بود، دنبال کردن خورشید؛ خورشید مهربونی که دوست داشت، عکس خودش رو بر روی آب چشمه و دریاها ببینه و به همهٔ گلها سر بزنه و احوالشون رو بپرسه.»
حجم
۲۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۲۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی