کتاب دکمه گمشده
معرفی کتاب دکمه گمشده
کتاب دکمه گمشده نوشتهٔ ایرن روزدوبودکو و ترجمهٔ نسرین زیلایی و زهرا راستگوفر است. انتشارات آناپل این داستان بلند را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دکمه گمشده
کتاب دکمه گمشده با ماجرای آشنایی یک دانشجوی فیلمنامهنویس و جوان با یک بازیگر معروف به نام «لیزا» در یک تفریحگاه در کوههای کارپات در اوکراین آغاز میشود. در یک شب طوفانی آنها همدیگر را گم میکنند، اما شیفتگی جوان دانشجو به لیزا به یک وسواس تبدیل میشود؛ وسواسی که موجب نابودی او میشود. سالها بعد که این دانشجو به یک فیلمنامهنویس معروف تبدیل میشود، لیزا در کلاسهای او شرکت میکند؛ درحالیکه حالا صاحب دختری بزرگ است.
گفته شده است که این داستان بلند از این نظر که با تنش روانی محسوس، داستانی را در طول ۳ دهه از ۳ سرنوشت درهمتنیدهٔ هر شخصیت در مراحل مختلف زندگی آنها دنبال میکند، منحصربهفرد است. کتاب دکمه گمشده در سال ۲۰۰۵ بهعنوان رمان برتر سال در کشور اوکراین انتخاب شد و سپس فیلم سینمایی موفقی با اقتباس از آن ساخته شد.
خواندن کتاب دکمه گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اوکراین و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دکمه گمشده
«حدود بیست یا بیست و پنج سال اینجا نبودم. همه چیز درست مثل سابق است، آن موقعها که افرادی با ظاهر مشکوک دسته دسته از گوشه و کنار کشورهای مختلف به اینجا میآمدند، و شهر را به ایستگاه راه آهن-بازار تبدیل میکردند، افرادی که امیدوار بودند تبدیل به سوزنی در انبار کاه شوند. با این حال، همانطور که مشاهدات من به من گفته، تعداد «سوزنها» بسیار بیشتر از انبار کاه بود. صبح در هتل اتاق گرفته بودم، برای دیدن مکانهای تاریک بسیاری رفتم، ایستگاههای راهآهن و محلهها. منطقی نبود اما نمیتوانستم بشینم و دست روی دست بگذارم.
این نقاشی روی صورتم را طی آخرین «فعالیتم» در پناهگاه حزب رادیکال بدست آوردم. فقط به این دلیل آنجا رفتم که یکی از دوستانم به من گفته بود ظاهراً آوارگان جوان زیادی از جایگاهها و طبقات گوناگون، بهویژه «افراد خلاق» بسیاری و چند نماینده از موسسه هنر ما، آنجا در زیرزمینی کوچک زندگی میکنند. آنجا بود، در حین انجام وظایف روزنامهنگاری، مردی را دیدم که ظاهراً پنج سال پیش در آن دوسالانه هنری شرکت کرده بود. آن مرد چندین سال را به سرگردانی سپری کرده بود و اصرار داشت که چند سال پیش اینجا زن هموطن مو قرمزی را دیده بود. قبل از اینکه صورتم با کبودی تزیین شود، توانستم بفهمم که آن «دختر مو قرمز» یک معتاد تمام عیار اهل لتونی بود.
و حالا یک ساعت به شروع فیلمبرداری برنامه تلویزیونی مانده بود که قبلاً هرگز تماشایش نکرده بودم و مادرم اشکهای زیادی طی دیدن آن ریخته بود –اسم برنامه «به دنبال تو میگردم» بود. همانطور که به من گفته بودند مردم از سراسر دنیا این برنامه را تماشا میکردند. قبلاً هرگز جرات انجام چنین کار عجیب و غریبی را نداشتم. اما فکر نمیکردم شاگردان یا همکارانم ممکن است من را ببینند. بگذار ببینند! برایم هیچ اهمیتی ندارد، همانطور که برایم مهم نیست صورتم سراسر کبودی است. برای اینکه به این برنامه راه پیدا کنم با استفاده از ارتباطات شخصیام، حسابی پارتیبازی کرده بودم. چند ماه بیتابانه منتظر ماندم و اکنون باید به استودیوی پخش بروم. نوشیدنی کامپاریام را تمام کردم، مقداری پول روی میز انداختم، و رفتم تاکسی بگیرم.
جلو در ورودی، مدیر و دستیار تدوینگر منتظر من بودند –آنها از حضور من مطلع شده بودند.»
حجم
۱۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱۷۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه