دانلود و خرید کتاب راکون سوآت دومان ترجمه سیدجمال جلالی زنوز
تصویر جلد کتاب راکون

کتاب راکون

معرفی کتاب راکون

کتاب راکون نوشتهٔ سوآت دومان و ترجمهٔ سیدجمال جلالی زنوز و سیده سوناز جلالی زنور است و انتشارات آناپل آن را منتشر کرده است. رمان راکون روایتی جذاب از ماجرای مافیا در استانبول است که در سال ۲۰۱۸ موفق به دریافت جایزهٔ بهترین رمان پلیسی در ترکیه شد.

درباره کتاب راکون

رمان راکون معروف‌ترین رمان سوآت دومان است که در سال ۲۰۱۸ موفق به دریافت جایزهٔ بهترین رمان پلیسی در ترکیه شد. کتاب راکون ماجراهای مافیای استانبول است که از زبان راننده تاکسی روایت می‌شود.

خواندن کتاب راکون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان پلیسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سوات دومان

سوات دومان در سال ۱۹۷۷ در شهر کایسری ترکیه به دنیا آمد. فارغ‌التحصیل رشته حقوق از دانشگاه آنکارا است. از دوران دانشجویی به ادبیات و سینما علاقه‌مند شد. تاکنون ۴ رمان از او منتشر شده است.

اولین کتاب او با عنوان فصل جنایت، ماجراجویی محمت جمیل دانشجوی سال سوم را روایت می‌کند که در تلاش برای یافتن سرنخ قتل‌های انجام شده در محوطه دانشگاه در آنکارا است. کتاب دومش با عنوان جنایات مرورالزمان به ادامهٔ ماجراهای محمت جمیل می‌پردازد. او در کتاب سومش با عنوان لاشه‌های دنیا به ماجراهای یک زندانی فراری در استانبول پرداخته است.

بخشی از کتاب راکون

«کسکین با صدای خشن و تیزش گفت:

-"اکور! یا الله دوستانت را هم صدا کن میریم مغازه سوزان، ببینیم ماجرا چیه."

سینان اکور و دیگر افراد گروه اورارتو، آرکین آر و فیدلیو موتو با بی‌میلی پشت سر کسکین راه افتادند. دو نفر جلویی، کسکین و یوسف از هر نظر با سه جوان دیگر تفاوت داشتند.

جوان‌ها مثل چوب خراطی شده، لاغراندام، شانه‌ها افتاده و چشمانی کبود داشتند و یا حداقل زیر چشمان آنها کبود به نظر می‌ آمد. کسکین و یوسف شاید از چهارسالگی فقط با یک کار مشغول بودند، آن هم حماقت و ولگردی بود. قدشان نزدیک به دو متر، سرشانه‌های پهن، سینه‌های برآمده، هنگام راه رفتن کفش هایشان صدا می داد، آدم‌های خشنی بودند. جوان‌ها مثل ماهواره‌ای که محکوم به مدارش باشد، به دنبال آن دو به سرعت راه می‌رفتند. حالا مطمئن بودند که نباید از کسکین کمک می خواستند. ولی مواقعی که به دردسر می افتادند کسی را برای کمک خواستن نداشتند. کسکین، هم دوره سربازی برادر بزرگ سینان بود.

در مقابل فروشگاه فرآورده‌های گوشتی سوزان ایستادند.

بیچاره جوان گیتاریست با ترس از اتفاقاتی که کمی بعد خواهد افتاد، نگران، با صدای لرزان،گفت:

- "داداش کسکین اصلاً مهم نیست. مهم است ولی نه آن‌قدر که من گفتم ... "

کسکین به‌آرامی برگشت. زیاد اهل حرف زدن نبود. پشتش را به شیشه مغازه تکیه داد. نگاه تهدیدآمیزش را به مردم دوخت، حتی اگر نمی‌خواست نمی‌توانست جور دیگری به اطرافش نگاه کند. اگر بخندد، کسی متوجه خنده‌اش نمی‌شود، هنگامی که ازخودبی‌خود می‌شد درک آن بی‌معنی بود. در این هنگام همه افراد اطرافش می‌ترسیدند و نگران می شدند، هنگامی که کسکین از خود بی‌خود می‌شد همه انرژی دنیا برای لحظه‌ای متوقف می‌شد. شروع کرد به بد و بیراه گفتن. به یوسف نگاه کرد. اوهم اطراف را می پایید. مثل همیشه نگاهش مات بود.

یوسف هر امری که کسکین می‌داد را اجرا می کرد. سرخود کاری نمی کرد. به‌هرحال، آدم بی مغزی بود. در اصل بچه‌ها از این می‌ترسیدند. اشتباه آنها این بود که از دو چوب خشک انتظار داشتند مشکلشان را حل کنند. آنها که نه قانون حالیشان بود و نه ساز و کار حل مشکلی را بلد بودند.آنها فقط می توانستند صورت مسله را پاک کنند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۰,۵۰۰
تومان