کتاب ماجراهای فرودگاه
معرفی کتاب ماجراهای فرودگاه
کتاب ماجراهای فرودگاه نوشتهٔ آرماندو برونینی و ترجمهٔ محمد خجسته است. انتشارات آناپل این کتاب را که میگوید فرودگاه جایی برای روایت داستان است، روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ماجراهای فرودگاه
کتاب ماجراهای فرودگاه مجموعهای از چندین داستان کوتاه است؛ داستانهایی که توسط مسافرین فرودگاه ناپل در ایتالیا و با تمرکز بر فرودگاه و تأثیرات و اتفاقاتِ بهوجودآمده در آن، نوشته شده است. آرماندو برونینی که گردآوری و پروژهٔ تولید این اثر را بر عهده داشت، مدیریت وقت فرودگاه ناپل بود. فرودگاه، ایستگاه قطار، ترمینال اتوبوس و اصولاً هر جایی که بهنوعی به سفر مربوط میشود، مکانهایی عجیب هستند؛ مکانهایی که نابترین احساست بشری را شکل میدهند؛ احساساتی مانند جدایی، غم، از دستدادن عشق، ترک وطن و حتی یادآوری یک فاجعه، در یکسوی معادلهٔ احساسی فرودگاه قرار دارند و نزدیکی، شادی، ملحقشدن به عزیزان، عاشقشدن و حتی رهایی در طرف دیگر آن قرار دارد.
کتاب ماجراهای فرودگاه حاصل اجرای یک پروژهٔ فرهنگی است. در این پروژه از مسافرین و افراد حاضر در فرودگاه شهر ناپل ایتالیا خواسته شده تا داستانی کوتاه با محوریت فرودگاه بنویسند. تعداد بسیاری داستان کوتاه در خلال انجام این پروژه نوشته شده که بهترینهای آنها در این کتاب گرد آمده است. در کنار این داستانها عکسهایی نیز قرار گرفته که توسط مسافرین گرفته شده و با هشتگِ «فرودگاه ناپل» در شبکههای اجتماعی قرار گرفته است. آرماندو برونینی بهکمک چند تن دیگر کار اجرای پروژه، انتخاب داستانهای برتر، ویرایش و چاپ کتاب را به انجام رساندهاند.
خواندن کتاب ماجراهای فرودگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماجراهای فرودگاه
«انتظار شیرین است. روی مبل چرمی مینشینم و پاهایم را به سختی روی هم میگذارم، دیگر مثل قبلتر و فرز نیستم. به اندازه چند نفس کوتاه و یک فحش بد طول میکشد، اما در نهایت موفق میشوم با ژست موردعلاقهام به صندلی تکیه دهم. هر کس از اینجا رد شود، مرا میبیند که کل روز در انتظار نشستهام، بنابراین لازم است که خودم را به بهترین شکل ممکن معرفی کنم. چشمانم را میبندم.
از حضور در اینجا یاد گرفتم که آدمها مکثها و فواصل زمانی پیچیدهای دارند. یک نفر انتظار را به عنوان یک تعلیق از زندگی، زمانی غیرقابلاستفاده که در آن محصور شده و گیر کرده میداند. یک نفر دیگر احساس میکند که بین تاروپود پارچهای محبوس شده و نمیتواند تکان بخورد، تا زمانی که یکی آن را بیرون بکشد.
آنها همین جا هستند، این مردم ناامید، با چشمانی خسته که به تناوب بین ساعت روی مچ چپ و تلفن همراه در دست راست میلغزند. نمیخواهم بگویم، اما هر دقیقه که میگذرد به نظر میرسد کمی فرسودهتر میشوند. اما بله بهتر است بگویم، آنها پیر میشوند، گویی آن زمانی که بین یک نگاه به عقربهها و ساعتی میگذرد که منتظر آن هستند، ذره ذره جوانیشان را از آنها میگیرد. چه گروه احمقی. دستم را در جیب کاپشن خاکستریام فرو کردم، آهی کشیدم و فحشی از دهانم بیرون پرید، پیپم را در خانه جا گذاشته بودم.
مجبورم دوباره سیگار بکشم که باعث میشود بلافاصله دماغم را بگیرم. سیگار بوی بدی میدهد و زمخت است. فکر رفتن به مرکز ترمینال که اخیراً قسمتی برای سیگار کشیدن باز شده هم خسته کننده است. علاوه بر این، این همه علاقه و گرایش به آداب و رسوم انگلیسیها من را آزار میدهد. دلم نمیخواهد جایی باشم که حتی نمیتوانم اسمش را درست تلفظ کنم. نه، امروز سیگار نخواهم کشید.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه