دانلود و خرید کتاب خلبان امریکایی دیوید گریگ ترجمه حمید دشتی
تصویر جلد کتاب خلبان امریکایی

کتاب خلبان امریکایی

نویسنده:دیوید گریگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خلبان امریکایی

کتاب خلبان امریکایی نمایشنامه‌ای نوشتهٔ دیوید گریگ و ترجمهٔ حمید دشتی است و انتشارات دیدار آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب خلبان امریکایی

نمایشنامهٔ خلبان امریکایی به‌طرز غافل‌گیرکننده‌ای با موقعیت و فرهنگ ایرانی هم‌خوانی دارد. نگاه دنیا به امریکا و نگاه امریکا به دنیا، تفاوت‌ها و کلیشه‌هایی که در این شناخت بروز می‌یابد و آن را می‌توان به شناخت دربارهٔ پدیده‌های دیگر نیز تعمیم داد. دیوید گریگ ایده‌اش را به‌خوبی پرورش می‌دهد و به شکلی هوشمندانه پیام‌های سیاسی مد نظرش را در خلال نمایشنامه بیان می‌کند.

این نخستین باری است که اثری از دیوید گریگ در ایران منتشر می‌شود. 

خواندن کتاب خلبان امریکایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه‌های پیشرو پیشنهاد می‌کنیم.

درباره دیوید گریگ

دیوید گریگ، متولد ۱۹۶۹، نمایشنامه‌نویس و کارگردان اسکاتلندی است. آثارش در تماشاخانه‌های مهم بریتانیا، از جمله تماشاخانهٔ تراورس، رویال کورت، تئاتر ملی، رویال لیسیوم و کمپانی رویال شکسپیر اجرا شده و در سراسر دنیا روی صحنه رفته‌اند.

گریگ در ادینبرو به دنیا آمد و در نیجریه بزرگ شد. در نوجوانی به ادینبرو بازگشت و در کالج مستقل استوراتز ملویل مشغول تحصیل شد. سپس در دانشگاه بریستول تئاتر و ادبیات انگلیسی خواند. پس از اتمام تحصیل در دانشگاه، در سال ۱۹۹۰، کمپانی تئاتر ساسپکت کالچر را به همراه گراهام ایتو و نیک پاول در گلاسکو تأسیس کرد. او تا سال ۲۰۰۴ نویسندهٔ آثار نمایشی این کمپانی بود.

نمایشنامه‌های مستقل گریگ، از زمان نگارش نمایشنامهٔ سرزمین استالین در تماشاخانه‌های مهم تئاتر تولید شده و روی صحنه رفته‌اند. از دیگر آثار او می‌توان به نمایشنامه‌های اروپا، معمار، سن دیگو و سولاریس اشاره کرد. او در دو دههٔ نخست دوران کاری‌اش تا سال ۲۰۱۳، حدود ۵۰ نمایشنامه، نوشته، اقتباس و ترجمه تولید کرده است. در سال ۲۰۱۳، نمایشنامهٔ وقایع را نوشت که هم‌سرایان محلی در آن قطعات موسیقیایی را اجرا می‌کردند و در هر اجرا تغییر می‌کردند. لین گاردنر، منتقد گاردین، این نمایش را که به کارگردانی رامین گِرِی روی صحنه رفته بود، به‌عنوان بهترین نمایش سال ۲۰۱۳ معرفی کرد.

جدا از غنا و تنوع آثار گریگ، دغدغه‌ها و درون‌مایه‌های تکرارشونده‌ای در آثارش نمود می‌یابند: اشتیاقی برای ارتباط بین شخصیت‌ها، با وجود فاصله‌های زیاد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی‌ای که بین آن‌ها جاری است و پیوندهایی بین‌المللی و جهانی در قالب سفر، آرزومندی و تصوراتی در مورد دیگر فرهنگ‌ها. او در آثارش جایگاه ویژه‌ای برای تخیل، خلاقیت و کنجکاوی قائل است.

گریگ به همراه همسر و دو فرزندش در منطقهٔ فایف در اسکاتلند زندگی می‌کند. او همچنین مفسر سیاسی مهمی در تاریخ معاصر اسکاتلند است، و در جریان همه‌پرسی استقلال اسکاتلند در سال ۲۰۱۴، از جمله موافقان استقلال اسکاتلند از بریتانیا بود.

بخشی از کتاب خلبان امریکایی

«خلبان امریکایی گوشه‌ای نشسته است. او زخمی‌ست و درد می‌کشد. پایش به‌وضوح آسیبی جدی دیده است و لباس خلبانی‌اش پاره و خونی است. او با نوعی هدفون موسیقی گوش می‌دهد و با ترانه‌ای که می‌شنود، هم‌خوانی می‌کند. صدایش ضعیف و خسته است. نام ترانه‌ای که گوش می‌دهد «جین اند جوس» نام دارد که اثر اسنوپ داگی داگ است.

درِ آلونک با سر و صدا باز می‌شود.

نور درخشان آفتاب به داخل آلونک می‌تابد.

کشاورز و بازرگان وارد صحنه می‌شوند. بازرگان یک اسلحهٔ قدیمی در دست دارد.

خلبان از هم‌خوانی دست می‌کشد.

آن‌ها به خلبان نگاه می‌کنند. بازرگان به طرف خلبان می‌رود و با احتیاط لباس فرمش را بررسی می‌کند. او یک نشان با شمایل ستاره‌ها و خطوط دو رنگی در امتدادش می‌بیند.

با قنداق اسلحه‌اش به صورت خلبان ضربه می‌زند.

بازرگان عقب می‌رود.

کشاورز: محض رضای خدا.

بازرگان: چیه؟

کشاورز: آروم باش.

بازرگان: چی؟

کشاورز: هیچ‌چی.

... من

فقط انتظار نداشتم بزنی‌ش.

بازرگان. اون امریکاییه. لباس فرم هم تنشه، اون پرچم امریکاست.

کشاورز: خیلی‌خب.

بازرگان: باید آماده‌ش کرد.

کشاورز: باشه، هر چی تو بگی.

بازرگان: من مشاور شورای روستام. وقتی کاپیتان بیاد، ازم می‌پرسه که زندونی آمادهٔ حرف‌زدنه یا نه. اگه بپرسه، چی جواب بدم؟

کشاورز: خب حالا می‌تونی بگی که آماده‌ش کردی.

بازرگان: به هر حال، باید حساب کار هم دستش بیاد. نمی‌خوایم خدایی نکرده فرار کنه.

کشاورز: منظورت از «فرار» چیه؟

بازرگان: می‌تونست در بره.

کشاورز: کجا در بره؟

بازرگان: می‌تونست بره تو کوه‌ها.

کشاورز: پاش شکسته.

بازرگان: اون امریکاییه. آدم هیچ‌وقت نمی‌تونه پیش‌بینی کنه.

کشاورز: پس چرا دوباره نمی‌زنی‌ش؟

بازرگان: یه بار بس‌شه. گربه رو دم حجله کشتم.

کشاورز: من خیلی وقته می‌شناسمت رفیق. تو یه بازرگانی، تا حدی دنیا دیده‌ای. من فقط یه کشاورزم. به تجربه‌ت احترام می‌ذارم.

بازرگان: با ساز و کار این‌جور چیزها آشنام.

کشاورز: اما تا حالا ندیده بودم که یه آدم بی‌دفاع رو بزنی.

هر دو برای لحظاتی به خلبان نگاه می‌کنند.

بازرگان کمی شرمنده است.

به طرف خلبان می‌رود و صورتش را بررسی می‌کند.

بازرگان: کجا پیداش کردی؟

کشاورز: بیرون بود. تقریباً یه کیلومتری این‌جا.

بازرگان: دیشب؟

کشاورز: دم غروب. داشتم گوسفندها رو از دم رودخونه می‌آوردم. دیدم یه مردی پای سنگ قورباغه‌شکل ایستاده. هوا تاریک بود، اما از جثه‌ش معلوم بود که مال این دور و بر نیست. برای همین فریاد زدم. «آهای! آهای!»

همین‌جور وایستاده بود و به سنگ تکیه داده بود. جوابم رو نداد. برای همین رفتم طرفش، چوبم رو محض احتیاط بالا نگه داشتم که اگه یه موقع لازم شد بزنمش، آماده باشم. به هر تقدیر، اون تکون نخورد و هر چقدر که بیشتر بهش نزدیک شدم، برام روشن شد که اون یه جور سربازه.

بازرگان: اون یه خلبانه. لباس فرم خلبانی تنشه.

کشاورز: خلبان!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۱۴۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان