کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب
معرفی کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب
کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب نوشتهٔ مگان مکدونالد، ترجمهٔ محسن الهامیان و ویرایش مژگان کلهر است. این اثر هشتمین جلد از مجموعهٔ استینک است که نشر افق آن را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. تصویرگری کتاب نیز بر عهدهٔ پیتر اچ. رینولدز بوده است.
دربارهٔ کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب
مگان مکدونالد نویسندهٔ این کتاب زمانی تصمیم میگیرد که این مجموعه را بنویسد که متوجه میشود بچههای دبستانی که از آن بازدید میکرد با علاقه و اشتیاق زیاد اسم شخصیت داستانی استینک را فریاد میزنند و به قول خودش همانجا دریافت که شخصیت استینک میتواند تبدیل به کتاب شود.
جلد هشتم مجموعهٔ استینک به داستانی دیگر از زندگی میپردازد. در این داستان استینک و خواهرش جودی به کلاس شنا میروند اما استینک ترسی بزرگ دارد؛ او از اینکه سرش را زیر آب ببرد بسیار میترسد. در این از علایق استینک هم باخبر میشویم. مثلاً او به دوزیستان مخصوصاً قورباغهها علاقهمند است. علاقهٔ او به دوزیستان و شرکتکردنش در اولین سالگرد سرشماری قورباغههای یک دریاچه باعث اتفاقات عجیبوغریبی در این داستان میشود و استینک را با تجربههای متفاوتی روبهرو میکند.
داستان با لحنی خودمانی و صمیمی کودکان را جذب میکند و تا پایان کتاب همراه میسازد.
کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب شامل ۸ داستان کوتاه و بامزه همراه با تصویرهایی شیرین است که جذابیت داستانها را چندین برابر میکند.
عناوین داستانهای عبارتاند از:
قورباغهٔ هیولا، پیش به سوی قورباغههای دریاچهٔ نک، عجایب طبیعت، سنگ بادکنک جغجغه، آماده برای قوووورقورووو، قورباغهٔ نینجای جهشیافتهٔ رادیواکتیوی، آبی واقعی، خداحافظ بچه قورباغه
خواندن کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان علاقهمند به رمان طنز پیشنهاد میکنیم. این کتاب که رگههای طنز نیز دارد، برای گروه سنی ۹ تا ۱۲ سال مناسب است.
بخشی از کتاب استینک و قورباغه عجیب و غریب
«استینک باید قورباغه را نجات میداد. خم شد. دستش را حلقه کرد و پسر کوچولو را گرفت: «گرفتمت!»
قیومقیوم! قورباغهٔ سبز کوچولوی سهپا از توی دست استینک فرار کرد. استینک دوباره تلاش کرد بگیردش. دستهایش را حلقه کرد. صبر کرد و صبر کرد و رفت طرفش: «گرفتمت!»
قیومقیوم! باز هم قورباغه از توی دست استینک جست زد و در رفت.
استینک زیر دوش دایرهوار دنبال قورقوری میرفت.
قیومقیوم! قورباغه پرید توی درپوش فاضلاب. قیومقیوم! قورباغه جست زد روی دیوار. قیومقیوم! قورباغه صاف رفت توی عینک شنای استینک.
حمله! استینک گفت: «بالاخره مال خودم شدی.»
استینک قورباغه را به جودی نشان داد. بعد هم به وبستر و سوفی و رایلی رتنبرگر نشان داد.
ـــ این شاه اُتوست. پادشاه قورباغههای سهپا.
رایلی گفت: «بیشتر شبیه قورباغهیِ هیولاست.»
همه زدند زیر خنده.
جودی گفت: «چه بانمک!»
سوفی گفت: «چه کوچولو!»
وبستر گفت: «چه سبز!»
رایلی گفت: «چقدر هم پُر زگیل!»
استینک دوباره قورباغه را زیرچشمی نگاه کرد. قورباغه سبز روشن براق بود با چشمهای سیاه. پهلویش هم یک نوار سفید داشت.
ـــ اینها زگیل نیستند. اینها...»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه