کتاب آفتاب نیمه شب
معرفی کتاب آفتاب نیمه شب
کتاب آفتاب نیمه شب نوشتۀ استفنی میر و ترجمۀ زهرا حبیبی است. این کتاب را انتشارت سایه گستر منتشر کرده است. این اثر ما را به دنیایی که میلیونها خواننده را جذب خود کرده، میبرد؛ دنیای رمانی حماسی درباره لذتهای عمیق و پیامدهای ویرانگر عشق جاودانه.
درباره کتاب آفتاب نیمه شب
استفنی میر با کتاب آفتاب نیمه شب بازگشت پیروزمندانهای به دنیای کتاب پیشین خود به نام «گرگومیش» دارد؛ داستان عشق نمادین «بلا» و «ادوارد» که از دیدگاه یک خونآشام روایت میشود. این عشق نمادین زمانی که «ادوارد کالن» و «بلا سوان» در کتاب گرگومیش با هم آشنا شدند، متولد شد. طرفداران این اثر، فقط ماجرا را از زبان «بلا» شنیدهاند. در این نسخه، «ادوارد» ماجرا را برای ما تعریف میکند. این داستان فراموشنشدنی که از نگاه ادوارد روایت میشود، پیچوتاب تازه و تاریکی به خود میگیرد. ملاقات با بلا ناراحتکنندهترین و جذابترین اتفاقی است که او در تمام سالهایش بهعنوان یک خونآشام تجربه کرده است. در این کتاب ما متوجه میشویم که چرا این چالش، چالشی تعیینکننده در زندگی او است.
خواندن کتاب آفتاب نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای نوجوانانه و دنبالهدار جذاب است.
درباره استفانی میر
استفانی میر در سال ۱۹۷۳ متولد شد. او نویسنده و تهیهکنندهای آمریکایی است که بیشتر بهخاطر نگارش سری رمان رمانتیک و خونآشامی «گرگومیش» مشهور است. این سری بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه در سراسر دنیا فروش رفت و به ۳۷ زبان دنیا ترجمه شد. در سال ۲۰۰۳ هنگامی که او همراه با ۳ فرزند خود در خانه به سر میبرد، رؤیای خلق «بلا» و «ادوارد» به ذهنش رسید تا داستانی بنویسد که آن داستان تبدیل به کتاب «گرگومیش» شود. این کتاب در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و ناگهان میر با نویسندگان معروفی چون جوآن رولینگ مقایسه شد. میر چندین دنباله برای «گرگومیش» نوشت که شامل «ماه نو در سال ۲۰۰۶»، «کسوف در ۲۰۰۷» و «سپیدهدم در ۲۰۰۸» میشد؛ میر همچنین در سال ۲۰۰۸، اولین رمان بزرگسال خود با نام «میزبان» را که یک رمان علمی - تخیلی و رمانتیک است، منتشر کرد. او در هفتهنامۀ تایم از بین ۱۰۰ انسان تأثیرگذار در سال ۲۰۰۸ در مکان ۴۹ قرار گرفت.
بخشی از کتاب آفتاب نیمه شب
«دوست داشتم میتوانستم آنوقت روز را بخوابم.
دبیرستان.
آیا برزخ کلمۀ مناسبی بود؟ انگار داشتم کفارۀ گناهانم را میدادم. اصلاً به این یکنواختی عادت نداشتم هر روز به طرز غیر قابلباوری ملالآورتر از قبل به نظر میرسید.
اگر میشد خواب را حالتی درونی بین دورههای فعالیت دانست شاید مدل خوابم هم بهحساب میآمد.
به ترکهای گچ سراسر دیوار در گوشۀ انتهایی غذاخوری خیره شدم و طرحهایی را تصور کردم که آنجا نبود تنها یک راه برای تنظیم صداهایی وجود داشت که مثل شرشر آب رودخانه در سرم میغرید.
چند صد صدا آنجا بود که از شدت بیحوصلگی توجهی به آنها نمیکردم. وقتی موضوع ذهن انسان، باشد همه را قبلاً شنیدهای، شاید هم بیشترش را. امروز تمام فکرها صرف نمایشی پیشپاافتاده شد؛ اضافهشدن یک شاگرد جدید به تعداد کم قبلی حضورش خیلی زود برای همه عادی شد. غرق تماشای آن چهرۀ جدید بارها از همۀ زاویهها نگاهش کردم تنها یک دختر معمولی بود. هیجان ورودش به طرز خستهکنندهای قابلپیشبینی بود؛ مثل همان واکنشی که چند بچۀ نوپا به چشمکزدن جسمی براق نشان میدهند. نیمی از پسرها درجا عاشق و دلخستهاش شدند، فقط به این دلیل که چیز جدیدی برای نگاهکردن بود. تلاش بیشتری برای نادیدهگرفتنشان به کار گرفتم. تنها چهار صدا بود که بیشتر از سر نزاکت نشنیده میگرفتم، تا بیمیلی؛ خانوادهام دو برادر و دو، خواهرم که همگی میدانستند با حضور من حریم خصوصی بیمعنی است و البته این بهندرت نگرانشان میکرد. اما تا جایی که از دستم بر میآمد، سعی میکردم گوش نکنم.»
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی هست با ترجمه معمولی.