کتاب ذهن ملتهب
معرفی کتاب ذهن ملتهب
کتاب ذهن ملتهب نوشتهٔ ادوارد بالمور و ترجمهٔ الهام شریف و ویراستهٔ فائزه قوچی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است. این کتاب رویکردی کاملا بدیع و انقلابی به پدیدهٔ افسردگی دارد.
درباره کتاب ذهن ملتهب
علم روانپزشکی سعی میکند با شخصیترین مصائب انسانی مقابله کند: اختلالات بالینی خودمان، تعادل و عدم تعادل عاطفی ما، حالات ذهنی و خاطرات ما، ایدههای ما دربارهٔ جهان و رابطهٔ آن با ما. دانشمندان اغلب برای نوشتن مقالات علمی برای مخاطبان ویژهٔ خود انگیزهٔ زیادی دارند، نه برای کتابهایی که تقریباً هرکسی ممکن است بخواند. کتاب ذهن ملتهب اما تفاوتهای زیادی با کتابهای دیگر پزشکها دارد.
کتاب ذهن ملتهب دربارهٔ نحوهٔ تعامل سیستم ایمنی و سیستم عصبی و رابطهٔ التهاب بدن با بروز علائم روانی مانند افسردگی است. این کتاب به برخی از ایدههای بسیار اساسی دربارهٔ رابطهٔ بین بدن و ذهن و همچنین تفاوت سنتی بین روانپزشکی و باقی علم پزشکی دست میزند. نتایج این کتاب نهتنها به چند داروی ضدافسردگی جدید، بلکه به یک روش کاملاً ازنوپیکربندیشده و کاملاً بهتر برای مقابله با اختلالات سلامت روانی و جسمی باهم، بهجای جدا از هم، اشاره میکند.
این کتابْ یک داستان واقعاً هیجانانگیز است از اینکه چگونه میتوانیم شاهد تغییرات شگفتانگیز علم جدید در سلامت روان باشیم.
خواندن کتاب ذهن ملتهب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که افسردگی دارند یا به دنبال درمان آن هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ذهن ملتهب
«همه ما با افسردگی آشنا هستیم. افسردگی راه خود را به همه جای کره زمین باز کرده است. بااینحال، ما بهطرز شگفتانگیزی اطلاعات بسیار کمی از این پدیده داریم.
این موضوع روزی در سالهای اول طبابتم بهعنوان یک روانپزشک، هنگامیکه در حال ویزیت مردی در کلینیک بیماران سرپایی بیمارستان مادسلی لندن بودم، بهطرز شرمآوری برایم فاش شد. آن مرد در پاسخ به سؤالهایی که از کتابهای درسیام آموخته بودم به من گفت که روحیهاش پایین است، از زندگی لذت نمیبرد، وقتی میخوابد بهسرعت از خواب میپرد و نمیتواند دوباره بخوابد، خوب غذا نمیخورد و کمی هم وزن کم کرده است، نسبت به گذشته احساس گناه داشت و به آینده بدبین بود. پس از شنیدن پاسخهایش به او گفتم: «فکر میکنم شما افسرده هستید.» بیمار با متانت پاسخ داد: «این را خودم میدانم و بههمیندلیل از پزشک عمومی خود خواستم که مرا به این کلینیک معرفی کند. چیزی که میخواهم بدانم این است که چرا افسرده هستم و شما چه کاری میتوانید برایم انجام دهید؟»
من سعی کردم دربارهٔ داروهای ضدافسردگی، مانند مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین یا اساسآرآیها و نحوهٔ عملکردشان توضیح دهم. بعد متوجه شدم که ذهن خود و بیمارم را درگیر موضوع سروتونین و این ایده که افسردگی ناشی از کمبود این ماده است کردهام. سپس سعی کردم به نحو دیگری مشکل را برایش توضیح دهم. عدم تعادل واژهای بود که در این مواقع از روانپزشکان باتجربهتر شنیده بودم و بنابراین، فکر کردم میتوانم به کمک حرکاتِ نمایشیِ دست، این عدم تعادل را برایش توضیح دهم و گفتم: «احتمالاً علائم شما ناشی از عدم تعادل سروتونین در مغز است و اساسآرآیها این تعادل را به حالت عادی بازمیگردانند.» بیمار در پاسخ پرسید: «از کجا میدانید؟» پیش از آنکه دوباره صحبتم را قطع کند، شروع کردم به تکرار تمام مطالبی که از کتابهای درسی دربارهٔ نظریهٔ سروتونین و افسردگی آموخته بودم که این بار پرسید: «نه. منظورم این است که چگونه از صحت این امر درمورد من مطمئن هستید؟ از کجا میدانید که سطح سروتونین در مغز من نامتعادل است و علت افسردگی من این است؟» حقیقت این بود که نمیدانستم.»
حجم
۶۱۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۶۱۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه