کتاب درکت می کنم
معرفی کتاب درکت می کنم
کتاب درکت می کنم؛ قدرت شگفتانگیز، همدلی زیاد نوشتهٔ کریس بیم و ترجمهٔ صالح آروندی و ویراستهٔ سمانه عباسی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب درکت می کنم
«دیگران را قضاوت نکنیم!» این عبارتی آشناست که بارها در طول زندگی شنیدهایم و احتمالاً باز هم خواهیم شنید؛ اما واقعاً چند درصد از ما هیچوقت دیگران را قضاوت نمیکنیم؟
اگر واقعبین باشیم باید بگوییم این رقم بسیار پایین است! بله، اکثر ما نهتنها نمیتوانیم هرگز دیگران را قضاوت نکنیم، بلکه دائماً در حال قضاوت کردن آنها هستیم! گویی قضاوت در ناخودآگاه ما وجود دارد و به بخشی از وجود ما تبدیل شده است. انسان عادی صبح که از خواب برمیخیزد تا شب که به خواب میرود، با چندین نفر در ارتباط است و در تعامل با آنها دهها یا شاید صدها تحلیل انجام میدهد و قضاوت میکند. احتمالاً در بهترین حالت، انسان عقلایی در مورد مسائل و وقایع پیرامونش، ابتدا اطلاعات را جمعآوری و تحلیل میکند، سپس با استناد به تحلیل اطلاعاتش قضاوتی میکند و بعد تصمیم میگیرد. این قضاوتها بهطور ناخودآگاه شامل انسانهای پیرامونمان نیز میشود.
با این توصیف، معقولانهتر و منطقیتر به نظر میرسد که بهجای عبارت «دیگران را قضاوت نکنیم» از عبارت «دیگران را درست قضاوت کنیم» استفاده کنیم. پذیرفتن این امر به ما امکان میدهد تا با افزایش آگاهی خود دربارهٔ دیگرانی که متفاوت از ما میاندیشند، متفاوت از ما رفتار میکنند و متفاوت از ما عمل میکنند، بتوانیم قضاوتهای عادلانهتری داشته باشیم؛ قضاوتهایی که البته برای اعلام عمومی نیست، بلکه امری درونی است تا بتوانیم درک بهتری از افراد و دلایل رفتارشان برای خود داشته باشیم، درکی که ثمرهاش در وهلهٔ اول در زندگی خودمان پدیدار خواهد شد؛ زیرا زمانی که بتوانیم با نگرشی عمیقتر به افراد و رخدادهای اطرافمان بنگریم، بسیاری از کینهها و دشمنیهایی که آرامش ما را سلب کردهاند، از بین خواهند رفت و قادر خواهیم بود زندگی بهتر و شادتری را تجربه کنیم. در وهلهٔ دوم جامعه و بهطور کلانتر دنیایی که در آن افراد بتوانند درک بهتری از همدیگر و حتی کسانی که شبیهشان نیستند داشته باشند، از صلح، آرامش و پویایی بسیار بیشتری برخوردار خواهد شد.
نویسندهٔ این کتاب، کریس بیم سعی کرده است تا با بازگو کردن اطلاعاتی علمی و شواهدی تجربی، ما را با ابعاد تازهتری از درک و همدلی با افراد دیگر آشنا کند. بعد از مطالعهٔ آن احتمالاً میتوانیم با افرادی همدلی کنیم که تا پیش از آن حتی نمیتوانستیم تصورش را هم بکنیم.
اگر بر این باوریم که دیگران باید ما را درک کنند و نسبت به ما همدلی داشته باشند، خودمان نیز باید ابتدا پیشقدم شویم و برای درک بهتر دیگران قدمهایی برداریم تا این چرخهٔ سالم و حیاتی در جامعه بهخوبی شکل بگیرد و با پویایی به مسیرش ادامه دهد. برای تحقق این امر، باید توانایی آن را به دست آوریم که دیگران را نه از منظر موقعیتی که خودمان در آن قرار داریم، نه از پنجرهٔ دیدگاه خود و نه با متر و معیار خودمان، بلکه باید پا را فراتر بگذاریم و دیگران را از دریچهٔ نگاه درونی آنها به دنیا، با همان موقعیت و شرایطی که آنها در آن قرار گرفتهاند، درک کنیم.
خواندن کتاب درکت می کنم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب درکت می کنم
«در شهر آرکانزاس کانوی دههاهزار سرور رایانه روز و شب با همدیگر کار میکنند و اسرار ما را میبلعند. آنها متعلق به شرکتی غولپیکر به نام آسیکسیوم هستند، یک کارگزار داده که با جمعآوری اطلاعات رفتارهای آنلاین مردم، آمار جمعیتی و اطلاعاتی مانند نوع موسیقی مورد علاقه و... و فروش آن به بازاریابان در سراسر جهان بیش از هشتصد میلیون دلار در سال جذب میکند. حتی اگر من بر این باور باشم که انگیزهٔ اصلی این روند روبهرشد سرمایهداری برای هدف قرار دادن هر مصرفکننده بهطور مجزا بهمنظور آگاهی یافتن دقیقتر از عادات ما در استفاده از محصولات در امریکا، بیش از هر چیزی برای همدلی باشد، باز هم نمیتوان گفت که انجام دادن این کار جالب است.
بنابراین ما حکایت متفاوتی را نقل خواهیم کرد. ما ماجرایی در مورد آزمایشگاه میمونها را در پارمای ایتالیا میگوییم. دربارهٔ شیوهای صحبت خواهیم کرد که این میمونها ما را به سمت تغییر نظر در مورد هر آنچه تابهحال دربارهٔ همدلی فکر میکردیم، سوق میدهند.
جیاکومو ریزولاتی فردی شبیه به آلبرت اینشتین است. با همان موهای جوگندمی و یک سبیل بوتهای شبیه به او. هنگامیکه او در ملاقات عمومی صحبت میکند، یک رضایت درونی در صدایش قابلشناسایی است.
ریزولاتی آزمایشگاهی را که نورونهای آینهای را در قشر حرکتی میمونها کشف کرده است، هدایت میکند. نورونهای آینهای برخلاف یاختههای عصبی دیگری است که در ناحیهٔ حرکتی مغز میمونها فقط هنگام حرکت میمون تحریک میشوند، این نورونهای عصبی هنگامیکه میمون فرد دیگری را نیز در حال انجام دادن حرکت مشاهده کند، تحریک میشوند. ریزولاتی و تیمش وقتی پانزده سال پیش برای اولین بار این نورونهای عصبی را پیدا کردند، فکر کردند که باید اشتباهی رخ داده باشد: به عقیدهٔ آنها، یاختههای عصبی حرکتی فقط برای هدایت حرکت بدن تحریک میشوند، بنابراین میمون احتمالاً بهگونهای در حال حرکت است. این حرکت شاید به اندازهٔ کشش کم یک انگشت به حالتی باشد که نتوان آن را تشخیص داد. هنگامی که آنها آزمایش را تکرار کردند و متوجه شدند که این نورونهای عصبی بهسادگی در پاسخ به مشاهدهٔ حرکت در شخص دیگری تحریک میشوند، به یافتهٔ بزرگی دست یافتند.
اما مقالهٔ آنها رد شد. ویراستاران ادعا میکردند که فقط فیزیولوژیستها به این کشف علاقهمندند و این موضوع برای طیف وسیعی از خوانندگان مجلهٔ آنها بیمعناست. بنابراین نظریات ریزولاتی و تیمش به جای دیگری رفت و در یک مجلهٔ تخصصیتر منتشر شد. این نظریه یکباره غوغایی به پا کرد: اکنون این مقاله هزاران بار مورد استناد قرار گرفته و منجر به آغاز مطالعات بیشماری در زمینههای مختلف شده است. همانطور که ریزولاتی اظهار کرد، این اتفاق به این دلیل افتاد که یک دانشمند بسیار مشهور و کاریزماتیک برای بیماران مبتلا به درد اندامی فانتوم، درمانی یافته بود و کتابهای معروفی در مورد افرادی که رنگها را میچشند یا مشکلات روانی و سایر موارد عصبی دارند، نوشته بود. اینها درواقع در راستای آزمایشهای نورونهای آینهای ریزولاتی بود. مهمترین مقالهٔ چاپشدهٔ وی در ده سال قبل از سال ۲۰۰۰ است. آن دانشمند کسی نبود جز وی. اس. راماچاندران.»
حجم
۲۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۲۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه