دانلود و خرید کتاب شاه کشی ابراهیم اکبری دیزگاه
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شاه کشی اثر ابراهیم اکبری دیزگاه

کتاب شاه کشی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شاه کشی

کتاب شاه کشی رمانی نوشتهٔ ابراهیم اکبری دیزگاه است. انتشارات شهرستان ادب این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان دربارهٔ پسری است که می‌خواهد شخصاً از شاه مملکت انتقام بگیرد.

درباره کتاب شاه کشی

کتاب شاه کشی قصه‌ای دربارهٔ انقلاب است و به ماجرای انتقام پسری قمی که پدرش را در سال ۱۳۴۲ در ماجرای مدرسهٔ فیضیه از دست داده، می پردازد. این پسر تاریخ خوانده و می‌خواهد در جشن‌های ۲۵۰۰سالهْ محمدرضاشاه پهلوی را در تخت‌جمشید ترور کند. او از طریق دایی خود که مسئول حفاظت آنجا است، به محل جشن راه پیدا می‌کند. در این مسیر چندین اتفاق می‌افتد. این رمان ایرانی تصویری از خانواده‌ای که در دیکتاتوری محمدرضا پهلوی زندگی می‌کردند و از هم پاشیدند را به تصویر درآورده و در واقع مرثیه‌ای برای زیستن در حکومت پهلوی دانسته شده است.

این رمان در جشنوارهٔ داستان انقلاب موردتقدیر قرار گرفته است؛ همچنین برگزیدهٔ جشنوارهٔ ملی دانشجویی ادبیات داستانی رضوی و برگزیدهٔ جشنوارهٔ هنر آسمانی نیز بوده است.

خواندن کتاب شاه کشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ابراهیم اکبری دیزگاه

ابراهیم اکبری دیزگاه در سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد. او نویسنده، شاعر و نیز مدرس و پژوهشگر در حوزه‌های روش‌شناسی، زمینهٔ داستان‌نویسی، فلسفهٔ ادبیات، نقد ادبی و نظریه‌های ادبی در مکان‌های گوناگون بوده است. رمان «شاه کشی» یکی از آثار مکتوب اوست.

بخشی از کتاب شاه کشی

«چشم‌هایم را که می‌بندم خوابم می‌برد. گربهٔ سیاهی از پنجره می‌آید تو و می‌رود لای بالش. می‌خواهم کنارش بزنم، نمی‌توانم. صدای قدقد مرغی در اتاقم می‌پیچد. گربه مرغ را دنبال می‌کند، مرغ برمی‌گردد به دهان گربه نوکی می‌زند. انگشتان پاهایم می‌گزد. گربه زوزه‌ای می‌کشد. نوک دیگری می‌زند و درد کشنده‌ای می‌دود توی انگشتانم. از خواب می‌پرم. با لگد بالش را پرت می‌کنم و انگشتانم را می‌گیرم و فشار می‌دهم.

می‌گویم: «لعنتی!» صدای قدقدش را می‌شنوم. می‌پرم و تند چراغ را روشن می‌کنم و زل می‌زنم به بالش و کنارش دنبال مرغی می‌گردم که از آن‌جا بیرون آمده بود. گربه کجا رفت؟

دایی خمیازه‌کشان می‌آید سمتم می‌گوید: «روشن کردی باز؟ چی شده؟ خوابت نمی‌برد؟»

از دهانم می‌پرد: «مرغ! مرغ!»

ـ چی؟ خواب مرغ دیدی؟

بالش را با ترس برمی‌دارم: «نه.»

ـ توی خواب چی می‌دیدی؟ ها؟ به من بگو.

ـ هیچ.

ـ توی خواب گربه‌گربه می‌کردی... چیزی شده؟

بالش را پرت می‌کنم. ملافه و تشک را می‌کاوم. از مرغ خبری نیست. از تخت پایین می‌آیم، کلِّ اتاق را می‌گردم، پیدایش نمی‌کنم. گم شده، غیب شده... مرغ این‌جا چه می‌کند؟ نه، دردش هنوز باقی مانده.

می‌نشیند و چند بار خمیازه می‌کشد: «آن‌روزهای اوّل که من آمده بودم این‌جا، مثل تو همه‌اش خواب می‌دیدم.» همچنان زیر لحاف و تشک را می‌کاوم.

ـ چی می‌دیدی؟

ـ من که کم مانده بود دیوانه بشوم. هر شب خواب آن گاو بالداری را می‌دیدم که تو درگاه کاخ صدستون با شیر کاخ تچر به من حمله می‌کردند... من هم فرار می‌کردم می‌رفتم توی آرامگاه اردشیر قایم می‌شدم. با جیغ‌وداد از خواب می‌پریدم... همهٔ دوستانم می‌گفتند سرگرد، تو دیوانه می‌شوی!

ـ این‌جا مرغ ندیدی؟

دایی می‌خندد: «مرغ کجا بود؟ این‌جا سرستون‌های همای کاخ آپادانا شبیه خروس است... به من هم یک بار در این‌جا خوکی حمله کرد. یک بار هم شیر، یک بار هم همای، یک بار هم گاو بالدار! نمی‌توانستم این‌ها را برای کسی تعریف کنم!»

ـ پس آن همای بود که به‌شکل مرغ درآمده!

دایی خمیازه کشید: «سرِ فرصت برات تعریف می‌کنم، الآن خسته‌ام، تو هم بگیر بخواب.»

دوباره رختخواب را می‌کاوم ببینم می‌توانم پیداش کنم یا نه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳)
ـ مگر آقای خمینی چی گفت، چی کار کرد؟ من می‌دانم آقای خمینی نمی‌گذارد خون این شهدا پایمال بشود... آقای خمینی پدرتان را درمی‌آورد. خون شهدای مظلوم یقهٔ شماها را می‌گیرد. ـ می‌دانید شما با کی مخالفید؟ شما می‌خواهید تنها شاهِ شیعهٔ دنیا را از بین ببرید... تنها شاهِ شیعه! تازه اعلی‌حضرت خیلی با مهربانی برخورد کرد که نکشتش! اعلی‌حضرت خیلی به همهٔ شماها لطف کرد.
Khazaei_118
ـ شام... شامِ اعلی‌حضرت این روزها خوردن دارد. کافی است یک لقمه بخوری! اشتهات باز می‌شود. پدر می‌گفت: «لقمهٔ ظالم را اگر به دریا بریزی ماهی‌ها هم لب نمی‌زنند، شوخی نیست نانِ ظالم را خوردن.»
Khazaei_118
سهراب، آن خون پدرت بود که از انگشت‌هاش می‌چکید، حالا می‌خواهی برو می‌خواهی نرو.
هفتصد و چهل و نه

حجم

۱۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۱۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان