کتاب چکیده رمان آناغالیس قرمز
معرفی کتاب چکیده رمان آناغالیس قرمز
کتاب چکیده رمان آناغالیس قرمز؛ اسکارلت پیمپرنل نوشتهٔ بارونس اورچی و ترجمهٔ فاطمه عبدی زاده است و انتشارات نوژین آن را منتشر کرده است.
درباره چکیده رمان آناغالیس قرمز
این روزها کتابهایی در سطح دنیا متداول شده که بسیار کوتاه هستند، شاید بشود اسمشان را گذاشت: کتابک، خواندنیهای کوتاه یا کتابچه. از قضا این «خواندنیهای کوتاه» بسیار مورد استقبال قرار گرفتهاند. دلیلش ساده است. مردم دیگر وقت و حوصلهٔ سابق را برای خواندن کتابهای قطور و طولانی ندارند.
این چکیدهها به دست یک نویسندهٔ انگلیسیزبان به شیوهٔ دقیق و علمی نوشته شده و هدفش ایجاد انگیزه به مطالعهٔ ادبیات کلاسیک است.
پس دیگر نیازی نیست برای مطالعهٔ رمانهای محبوب خود، کتابهایی قطور تهیه کنید؛ «نوولا» چکیدههایی مفید و دقیق از رمانها برای شما فراهم آورده تا اگر به رمانی خاص علاقه داشتید، به مطالعهٔ نسخهٔ کامل آن هم بپردازید و از خواندن ادبیات کلاسیک لذت بیشتری ببرید.
«چکیدهٔ پنجاه رمان کلاسیک»، کتابی برای معرفی رمانهای برگزیده است، از «دل تاریکی» اثر کنراد گرفته تا «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی. این چکیده آناغالیس قرمز است.
داستان از این قرار است: سپتامبر ۱۷۹۲ و اوج دوران عصر وحشت انقلاب فرانسه است. روزانه در پاریس صدها نفر از طبقهٔ اشراف و طرفداران آنها از مرد و زن و کودک در مقابل مردم از زیر تیغ گیوتین میگذرند. تمام راههای خروجی پاریس سنگربندی شده تا مانع از فرار اشراف شود. اما بعضی روزها علیرغم تمام پیشگیریها آنها موفق به فرار میشوند. کنتس دو تورنه و دو فرزندش درون گاری که روزانه پاریس را ترک میکند زیر انبوهی از سبزیجات مخفی شدند.
آقای ژلیبند صاحب مسافرخانهٔ فیشرمن رست در دووِر است. کالسکهها از این ایستگاه به لندن حرکت میکنند و مسافرانی که از پاریس میآیند یا به پاریس میروند در آنجا اتراق میکنند. مشتریان دائمی این مسافرخانه اغلب ماهیگیران محلی هستند. یک روز در اواخر سپتامبر دو غریبه وارد آنجا میشوند. سپس لرد آنتونی دو هورست در برابر چشمان حیرتزدهٔ مشتریان دائمی با شور و شعف وارد مهمانخانه میشود. بعد از او کنتس دو تورنه، دخترش سوزان و پسر جوانش ویکنت تورنه به همراه دوست لرد آنتونی، سر اندرو فولکس وارد میشوند.
به زودی سِر پرسی بلکنی یکی از ثروتمندترین مردان انگلستان و همسرش مارگریت از راه خواهند رسید. مارگریت زنی بیست و پنج ساله زیبا و بااستعداد است که پیشتر در فرانسه بازیگر بود و تقریباً از هجدهسالگی نظر مردان و زنان متشخصی را به خود جلب کرده بود. یک سال قبل با پرسی ازدواج کرد. دوستانش متوجه نمیشدند که چطور باهوشترین زن اروپا میتواند با چنین مرد احمقی ازدواج کند. در لندن هم او را لایق ازدواج با چنین زن باهوشی نمیدانستند و نسبت به او هیچ ترحمی نداشتند «اینقدر احمق است که متوجه حفظ آبروی همسرش نمیشود». و اینگونه داستان پیش میرود.
خواندن چکیده رمان آناغالیس قرمز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران چکیده رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از چکیده رمان آناغالیس قرمز
«اولین شب فصل اپرای لندن است. وقتی پرسی جایگاه خود را ترک میکند تا دوستانش را ببیند شاولن وارد میشود و به مارگریت اطلاع میدهد که نامههای آرماند را در دست دارد. او به مارگریت قول میدهد که اگر در شناسایی آناغالیس قرمز به او کمک کند برادرش در امان خواهد بود و بدون هیچ آسیبی به انگلستان باز خواهد گشت. در یکی از یادداشتهایی که به دست آورده آناغالیس قرمز قرار جلسهای بعد از اپرای «دستیار خارجی لرد گرنویل» را ترتیب دادهاست. مارگریت در مجلس رقص متوجه میشود که شخصی با احتیاط برگهای به سر اندرو میدهد مارگریت او را تعقیب میکند و هنگامی که سر اندرو قصد سوزاندن یادداشت را دارد آن را از دست او میکشد و قبل از اینکه سر اندرو یادداشت را دوباره پس بگیرد و در آتش بیاندازد، آن را میخواند. در یادداشت آناغالیس قرمز از اندرو خواسته بود تا ساعت یک در اتاق غذاخوری به دیدارش برود. مارگریت این موضوع را به شاولن اطلاع میدهد. او به اتاق میرود و میبیند که پرسی روی مبل خوابش بردهاست. او روی مبلی دیگر مینشیند و منتظر میماند اما هیچکس از راه نمیرسد. مارگریت فکر میکند که شکست خوردند؛ شاولن خیلی مطمئن نیست: «بله احتمالاً شکست خوردیم»
پرسی و مارگریت به ریچموند بازمیگردند. او در باغ قدم میزند و به کار وحشتناکی که کرده فکر میکند (کمک به شناسایی آناغالیس قرمز). پرسی هنگام ورود به خانه با مارگریت در مورد وضعیت اسفناک ازدواج خود بحث میکنند. مارگریت در حالی که اشک میریزد میگوید در موقعیت بدی است و به همدردی پرسی نیاز دارد. او میپرسد که چطور میتواند کمکش کند. مارگریت به او اطلاع میدهد نامههای آرماند به دست یک متعصب دیوانه افتاده و جانش در خطر است و احتمالاً فردا دستگیر و اعدام میشود. او زاریکنان میگوید نمیتواند از هیچکس کمک بخواهد. پرسی به او قول میدهد که آرماند در امان خواهد بود و راهشان را از هم جدا میکنند. وقتی مارگریت میرود او زانو میزند «تمام جاهایی را میبوسد که پاهای کوچکش لمس کرده و نردهای که دستان ظریف او را حس کرده» او «دیوانهوار و بیهیچ تردیدی عاشق اوست». مارگریت آن شب نمیتواند بخوابد و از پشت در اتاقش صداهایی میشنود. پرسی در نامهای به او اطلاع داده که شرایطی پیش آمده و شاید تا یک هفته خانه نیاید. مارگریت به سرعت لباسی میپوشد و بیرون میرود و در لحظهٔ آخر به او میرسد. پرسی برای جلوگیری از پرسشهای ناراحت کننده به او میگوید که رفتنش به وضعیت آرماند مربوط است.»
حجم
۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵ صفحه
حجم
۶۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵ صفحه