کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار
معرفی کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار
کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار نوشتهٔ کریس هارون و ترجمهٔ زهرا هاشمی و طیبه شیخ زاده است. انتشارات نسل نواندیش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر را یکی از ۶ کتابی دانستهاند که هر کارآفرینی باید مطالعه کند.
درباره کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار
کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار نوشتهٔ کریس هارون است؛ کسی که در حرفۀ خود فرصت ملاقات با مدیران موفق زیادی را داشته؛ کارآفرینان برتر، سرمایهگذاران جهانی، از جمله وارن بافت، بیل گیتس، مارک بنیوف و مدیرعاملان شرکتهای بزرگ فناوری. این کتاب تلفیقی است از توصیههای تجاری که کریس هارون از بسیاری از نشستهای خود با افراد تجاری موفق نوشته است؛ او همچنین دربارۀ چگونگی موفقیت باورنکردنی کارآفرینان درخشان دنیا مانند استیو جابز و مارک زاکربرگ در این کتاب توضیح داده است. این کتاب در ۱۷ فصل نوشته شده است.
خواندن کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران مطالعه پیرامون موضوع موفقیت در حوزهٔ کسبوکار پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب ۱۰۱ تکنیک برای موفقیت در کسب و کار
«اگر چیزی شما را در تجارت ترساند، احتمال دارد اتفاقاتی هم وجود داشته باشند که شما را از رقابت بترسانند، درنتیجه با ترسهای خود روبهرو شوید. زندگی را خیلی سهل و راحت نگیرید. همیشه خود را به چالش بکشید و روی پیشرفت مستمرتان متمرکز شوید.
وقتی که جوانتر بودهام، از اینکه در محافل عمومی صحبت کنم میترسیدم. این ترس مرا عقب نگه داشت و مانع رشد حرفهای من شد، درنتیجه کاری کاملاً متفاوت و بسیار سخت انجام دادم. به این فکر کردم که چطور میتوانم خودم را به چالش بکشم تا ضمن کمک به مردم، بر این ترس نیز غلبه کنم. تصمیم گرفتم بهصورت داوطلبانه از طرف کلیسا به زندان خلیج بروم و به مربی زندانیهایی که بهخاطر جرایم کوچک مواد مخدر زندانی بودهاند کمک کنم. من مواد مخدر استفاده نمیکردم، اما به این جوانانی که پدر و مادر نداشتند یا الگوی نقش مثبت در آنها رشد نکرده بود، احساس بدی پیدا میکردم، درنتیجه یک جرم جزئی مرتکب شدم و به زندان رفتم. ممکن است اینطور به نظر برسد که من پدر و مادر مسئولیتپذیری نداشتهام.
به یاد میآورم روز اولی که وارد کانون اصلاحوتربیت شهر ردوود شدم، وقتی که با چند زندانی روبهرو شدم، وحشت کردم. یادم میآید یکی از آنها که یک تتوی بزرگ بالای لبش داشت به من گفت: «با تو هستم. از جلوی چشمم دور شو!» من ابتدا احساس خیلی بدی داشتم، اما کمکم عادت کردم.
مهمترین چیزی که به من کمک کرد تا با ترس حرف زدنم در جامعۀ عمومی غلبه کنم، این بود: یکی از روزهای یکشنبه قرار بود کشیشی در زندان سخنرانی کند. کشیش به من گفت که بهعنوان دستیارش در زندان پیش از او بیست دقیقه برای زندانیان صحبت کنم. خیلی وحشت کرده بودم. سخنرانی طبق درسهای انجیل قرار بود دربارۀ ایمان، امید و اطمینان به خودمان باشد. من درمقابل بسیاری از زندانیان ایستادم و شروع به صحبت کردم؛ زندانیانی که فوقالعاده وحشتناک بودهاند. من توانستم به خودم مسلط شوم و پس از چند لحظه از سخنرانی لذت ببرم. هرگز این لحظه را فراموش نمیکنم. من به آنها گفتم: «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» همۀ آنها گفتند: «بله!» سپس گفتم: «آیا خدا به شما ایمان دارد؟» همه گفتند: «بله»، سپس این منطق مدور را اینگونه ادامه دادم: «آیا واقعاً اعتقاد دارید که به خودتان باور ندارید؟» همه پاسخهای متفاوت بلهوخیر دادند. من به وجد آمدم و بدون داشتن هیچ متنی، درمقابل آن جمعیت سخنرانی کردم.
من توانستم برای همیشه بر ترس خود، یعنی صحبت کردن در مجامع عمومی، غلبه کنم و شکوفا شوم. واقعاً در حال حاضر لحظهشماری میکنم که در مجامع عمومی سخنرانی کنم. چه کسی میدانست که بزرگترین ترس من در زندگی به بزرگترین منبع لذتم تبدیل شود. لطفاً بر ترسهای خود در کسبوکار در درازمدت غلبه کنید، زیرا رقبای شما ممکن است همچنان بر ترسهای تجاری شما غلبه کرده باشند.
ما باید لنزی را که با آن جهان را میبینیم تغییر دهیم.»
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه