کتاب گذشته، نگذشته
معرفی کتاب گذشته، نگذشته
کتاب گذشته، نگذشته نوشتهٔ جیمز هالیس و ترجمهٔ مرضیه مروتی است و بنیاد فرهنگ زندگی آن را منتشر کرده است. هالیس در این کتاب دربارهٔ تاثیر گذشتهٔ جمعی و اساطیری بر زندگی اکنون انسانها میگوید.
درباره کتاب گذشته، نگذشته
اگر با خودمان صادق باشیم، باید اعتراف کنیم، در نمایشی طولانی که نامش را زندگی گذاشتهایم، تنها فردی که حضور مداوم دارد، خود ما هستیم؛ بههمینترتیب، باید این را هم بپذیریم که در مقابل نقشی که در انتخابهای روزانهمان بازی میکنیم، در روابطمان و در آنچه بر ما گذشته است، مسئولیتی شگرف داریم. یونگ معتقد بود که ما تنها موجودات این زمان و مکان نیستیم بلکه ساختارهای روانی اجدادمان را هم به دوش میکشیم. برای درک چنین فرایندهایی، باید نگاهی عمیق به درون و مهمتر از آن، به گذشته بیندازیم و شاهدشان باشیم.
با اینکه داستان زندگیهایمان کاملاً متفاوت است، با موانع مشترکی روبهرو میشویم. بهعبارتی، انطباقهای ما که بر پایهٔ ترس بودهاند و در گذشته، جانمان را نجات داده و کمک کردهاند تا بزرگ شویم، حالا مانع رشد بیشترمان میشوند. از آنجا که چنین انطباقهایی از مراحل اولیهٔ رشدمان مشتق شدهاند، مصمم هستند جان و توانمان را بگیرد، قابلیتها و ظرفیتهای دوران بزرگسالیمان را سست کنند و ما را در الگوهای شکلگرفتهٔ اولیهمان به بند بکشند. ما صبحها که بیدار میشویم، کمر نبستهایم تا همان الگوهای خودویرانگر را در زندگیمان تکرار کنیم، اما در پایان روز، معمولاً همین کار را کردهایم! پروژهٔ یونگ هم به این مسئله بیربط نیست، زیرا در همان حالیکه در زمان حال شناور هستیم و پیش میرویم، بد نیست کمی هم به زندگیمان فکر کنیم و آیندهٔ خودآگاهتر و پرثمرتر در پیش داشته باشیم.
در بین اصطلاحات یونگ، فردیت، نشاندهندهٔ مفهوم اصلی و مقصود مدنظر وی است. فردیت به معنای فردگرایی نیست، بلکه فراخوانی است برای تبدیلشدن به کاملترین انسان ممکن در طول حیات. موضوع، فراتر از خودشیفتگی و غرقشدن در خود است و باید پرسید: «از دریچهٔ من، چه چیزی قرار است به این دنیا راه یابد؟» این پرسش ندایی است که ما را به انجام وظیفه فرا میخواند و تنها سؤالی که باقی میماند این است که آیا حاضریم عمر و زندگیمان را بدهیم تا در خدمت روحی باشیم که به این دنیا آوردهایم؟ یا میخواهیم عمق و عظمتش را ناچیز شمرده و از آن بگذریم؟
فصلهای کتاب گذشته، نگذشته از این قرار هستند:
مقدمه: حضورهای شبحوار
فصل ۱: طلسم داستانهای بازگونشده
فصل ۲: همزمانی و فیزیک کوانتوم
فصل ۳: ارواح سرگردان والدینمان
فصل ۴: طلسمها و عقدهها
فصل ۵: رقص مرگ، ارواح رابطه، طلسمهای رابطه
فصل ۶: ارواح احساس گناه، ارواح احساس شرمندگی
فصل ۷: ارواح و چیزهایی که شبها با هم برخورد میکنند
فصل ۸: سماجت ارواح خیانت
فصل ۹: ملوان نمیتواند شمال را پیدا کند: روح تسخیرشدهٔ مدرنیسم
فصل ۱۰: دورکردن ارواح سرگردان با دل به دریا زدن
فصل ۱۱: طلسم زندگی نزیسته
خواندن کتاب گذشته، نگذشته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آرا و اندیشههای یونگ پیشنهاد میکنیم.
درباره جیمز هالیس
دکتر جیمز هالیس، در اسپرینگ فیلدزِ ایالت ایلینویز آمریکا، متولد شده است و در دانشگاههای منچستر و دورو، همچنین مؤسسهٔ یونگ در زوریخِ سوئیس تحصیل کرده است. این چهاردهمین کتاب اوست. بسیاری از کتابهایش به شانزده زبان ترجمه شده است. او یکی از بنیانگذاران مؤسسهٔ سی. جی. یونگ فیلادلفیا و برنامهٔ مطالعات یونگی در دانشگاه سیبروک، مدیر بازنشستهٔ مرکز یونگ هیوستون، نایبرئیس بازنشستهٔ مؤسسهٔ فیلمون و استادیار دانشگاه سیبروک و مؤسسهٔ پسیفیکاست. هالیس ساکن هیوستونِ تگزاس است و آنجا مشاورهٔ تحلیلی انجام میدهد. او با همسرش جیل زندگی میکند که هنرمند و درمانگر است و صاحب سه فرزند و هشت نوهاند.
بخشی از کتاب گذشته، نگذشته
«از یک نگاه خودآگاهی معمولی، ما بدنهایی مادی هستیم که نیروی جاذبهٔ زمین سرپا نگهمان داشته است و درد و فانیبودن ما را به این زمین پربار وصل کردهاند. اما ما هم بهصورت خودآگاه و هم ناخودآگاه مجموعهای از نظامها، انرژیها، تبادلات، فرافکنیها، برنامهها، میدانهای نیرو و اجرای مداوم وصیتهای نانوشته و نامفهوم هستیم. وقتی متولد میشویم چه چیزی این مجموعهٔ سرهمبندیشده از ماده را به حرکت درمیآورد؟ چه چیزی روح را به درون ریههای نوزاد گریان میدمد؟ آن روح، آن دم، آن بازدم، یک انرژی است، میدان نیرویی است که از ابدیت میوزد و به درون بدنهای زندانیِ زمان دمیده میشود. بدنهایی که پس از عبور از گذرگاههای پرپیچوخم با بیرحمی به زمین بازگردانده میشود. ما با داشتن این بدنهای روبهزوال که آب میشود و میمیرد، همچنان میدانهای نیرو باقی میمانیم؛ رقصان بر مزار تاریخ و شعلهور از آتشهای ابدی.
وقتی به «گذشته» میاندیشم، به یک روح شکلدهنده یعنی یک هدفمندی بانفوذ و آگاهیدهنده فکر میکنم. شاید آن را روایت، شاید هم خط داستان و در کل زندگینامه بنامیم با یک پایان پیشبینیشده، اما با تغییر مسیرهای بیپایان در طول راه. همینگوی میگوید اگر قهرمان داستان در پایان نمیرد، داستان تمام نشده است. اما آیا این داستان است، واقعاً، تنها داستان همین است؟ شاید. شاید هم نه.
اگر میتوانستیم به زندگی روحی و روانی خود شکل بیرونی بدهیم و نمایان سازیم، شاید آن را بهصورت مجموعهای از رشتههای انرژی میدیدیم. اگر میتوانستیم بیشترِ بالقوههای خود را به بالفعل تبدیل کنیم، دیدگاه روانشناختی عمیقتری به دست میآوردیم. این از کاستیهای زبان انگلیسی است، اما باید به خود حقیقی بهصورت یک منبع انرژی نگاه کنیم که از طریق ما به فعل درآمده و داستانهایمان از طریق ما روایت میشود. ایگوی ما در خدمت به درک و نیاز به کنترل، فرایندهای اصلی در زندگی را به عنوان تبدیل میکند. ما با سادهلوحی حتی «خدایان» را هم بهجای اینکه استعاراتی برای انرژیهای اسرارآمیز و خودمختار کائنات در نظر بگیریم، به اسم تبدیل میکنیم؛ یعنی به اشیایی که از «آن بالا» به پایین نگاه میکنند. ایگو در رویارویی با ماهیت زاینده و خودمختار «طبیعت»، به درک خود از بودن صورت و شکل بیرونی میدهد، آن را بیش از حد ساده میکند و سعی میکند آن را در خدمت به ثبات، پیشبینیپذیر بودن و از همه بیشتر، تحت کنترل نگه دارد. ایگو در هر لحظه به تثبیت، متوقفکردن، فهمیدن و کنترلکردن ترغیب میشود. حتی درحالیکه بدن مادی مشغول امورات خود است، سلولها میمیرند، از نو متولد و تبدیل میشوند، درحالیکه قالبهایهای روانشناختی دستورکارهای عمیق و پیچیدهٔ خود را اجرا میکنند. درککردنی است که ما به شکل وسواسگونهای ترغیب شدهایم که بپرسیم چه چیزی وحدت را در میان این ناپیوستگی برقرار کرده است. چه کسی پاسخ این پرسش متناقض گونه را میدهد: «در بحبوحهٔ تغییر، عامل تداوم کجاست؟ در بحبوحهٔ گذار چه چیزی پایدار است؟»
پاسخ کارشناسان الهیات این است که خدا حضور پایدار و همیشگی است. یا همانطورکه شاعر مسیحی جرارد منلی هاپکینز در قرن نوزدهم در شعری در بزرگداشت فراوانی، تنوع و چندگانگی این جهان عینی نوشت:
تمام چیزهای عجیبغریب، تمام چیزهای اصیل، کمیاب، متفاوت
هرآنچه که متغیر است، هرآنچه خالدار است،
همهچیز، سریع، کند، شیرین، تلخ، درخشان، تاریک
آفریدهٔ خدایی است که زیباییاش در همهچیز جاری است:
پرستشش کن.
یک بودایی، دائمیبودن را مفهومی گمراهکننده میداند. از نظر او همهچیز جاری، گذرا و در حال حرکت است، بهویژه این وضعیت ناپایدار ایگو. ایگوی قراردادی هویت خود را با حافظه و قصد و نیت تعریف میکند و نیز با ساختارهای چندلایهای که ما خلق میکنیم و سپس ما را تعریف میکنند. برای روانشناس عمقی، این خویشتن حقیقی است که بالاتر از ایگو قرار میگیرد و باعث شکلگیری روند دائمی و مستقل میشود، حتی وقتی حافظه ضعیف میشود یا دچار شوک روانی ناگهانی میشود. به همین دلیل است که ما بدون اینکه به ریههایمان دستور دهیم که پروخالی شوند نفس میکشیم، قلبمان بهصورت مستقل و خودکار بر طبل سرخ قفسهٔ سینه میکوبد، اکسیژن از طریق رگها تا دورترین بخشهای بدن فرستاده میشود و قند و پروتئین برای برطرف کردن نیاز فراوان خون، استخوان و گوشت هضم میشود.»
حجم
۲۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
نظرات کاربران
جیمز هالیس بدون شک بزرگترین یونگین زنده، و یکی از مهمترین روانشناسان تاریخ است، تنها با خواندن کتاب مرداب روح میتوانید کرانه فرزانگی ایشون رو به چشم ببینید. کتاب گذشته نگذشته هم میتواند به شما برای خودشناسی و درمان کامپلکس
کتاب تاثیر گذار و مفیدیه فقط روایتش به شکلی هست که نیاز به خلاصه کردن داره تا مطلب اصلی گم نشه
شاهکاری دیگر از روانشناس برجسته آقای هالیس در این کتاب مشکل اصلی در جا زدن خیلی از آدمها که در گذشته زندگی میکنند یا میخواهند به آن برگردنند را گذر نکردن ونپذیرفتن به عنوان یک رویداد میداند متاسفانه خیلی از