کتاب هیچ چیز شخصی نیست
معرفی کتاب هیچ چیز شخصی نیست
کتاب هیچ چیز شخصی نیست با عنوان فرعی فراسوی توهم جدایی نوشتهٔ دانیل ایروی و ترجمهٔ ابراهیم دیانتینسب است که نشر ترنگ آن را منتشر کرده است.
دربارهٔ کتاب هیچ چیز شخصی نیست
بنا به گفتهٔ نویسنده، برخلاف کتابهای دیگر به دنبال این نیست دانش یا فهم خواننده را افزایش دهد. این متن دربارهٔ حقیقتی که نمیتوان آن را بیان کرد؛ اما هر کلمهای در این کتاب به قصد اشاره به حقیقت بیان شده است. بسیاری از این کلمات یا عبارات ممکن است متناقض یا متعارض بهنظر برسند؛ زیرا آنچه به آن اشاره دارند عظیمتر از ساختارهای مفهومی ماست.
همهٔ ما در طول زندگیمان به دنبال خوشبختی هستیم؛ اما بسیازی از اوقات راه رسیدن به آن را نمیدانیم. زمانی که به زندگی روزمرهمان میپردازیم و درگیر دغدغههای آن میشویم دیگر زمانی برای اندیشیدن دربارهٔ خود نداریم. در این وضعیت چیزی در حال از بین رفتن است و آن گوهر درون انسان است که عنصر اصلی زندگی است.
در کتاب هیچ چیز شخصی نیست شما رازهایی را میفهمید که با بهکاربردن آنها به طبیعت خود بازمیگردید و پس از آن میتوانید به این سؤالها پاسخ دهید که شما واقعاً که هستید؟ از کجا آمدهاید؟ به کجا خواهید رفت؟
پاسخ به این سؤالها به آشکار شدن گوهر حقیقی درون شما کمک میکند و در نتیجهٔ آن به زندگیای سرشار از خوشبختی نزدیک میشوید.
دانیل ایروی نویسندهای زیرک است و به دام کلیگویی نمیافتد. لحن او در اثر قابل فهم است و هر مخاطبی را با خود همراه میکند.
خواندن کتاب هیچ چیز شخصی نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که به ارتقای زندگی و روحیات خود اهمیت میدهند، پیشنهاد میکنیم.
دربارهٔ دانیل ایروی
دانیل ایروی یا نیرمالا معلمی معنوی است. تفکرات و رویکرد او در سنت Advaita از خرد غیردوگانه قرار میگیرد. او تمامی آثارش را به موضوع ماهیت معنوی انسانها اختصاص داده است.
بخشی از کتاب هیچ چیز شخصی نیست
«بیایید با حسهایی که حضور دارند آغاز کنیم. تنها برای یک لحظه نسبت به جریان جاری حس، حاضر و آگاه باشیم. یکی از چیزهایی که متوجه خواهیم شد این است که حسها همواره تغییر میکنند، گرچه تداوم هم دارند؛ آنها از یک حس به حس دیگر جریان دارند. پس درحالیکه حسها بهعنوان چیزی که نه میآید و نه میرود تلقّی نمیشوند، بهگونهای درهم تنیده میشوند که احساسی از تداوم را القا میکند.
در مقابل، به فقدان تداوم در تجربهٔ افکار توجه کنیم. افکار، بسیار سیّالاند. هنگامیکه به افکارمان آگاه هستیم میفهمیم که در مقایسه با تجربهٔ حسها چقدر غیرواقعی، ناقص و آشفتهاند. خاطرات – که صرفاً افکاری دربارهٔ گذشتهاند – مثال خوبی در این زمینه است. ما هیچگاه خاطرهٔ کاملی از یک تجربه نداریم؛ زیرا اگر چنین بود از لحاظ زمانی بهاندازهٔ خود آن تجربه طول میکشد. غالب خاطرات ما شبیه عکسهای ثابت یا مجموعهای از عکسهاست که چیزی را برجسته میکنند که وجه مهم یا شاخص آن تجربه بوده است؛ خاطرات، نسخههایی بریدهشده و شدیداً ویرایششده از آن چیزیاند که رخ داده است. آن عکسها همچون فیلمی مبتدیانه غالباً بدون حتی کوچکترین ارتباطی با داستان اصلی با هم ترکیب میشوند.
برای یکلحظه توجه کنیم که این افکارِ شدیداً ویرایششده چگونه از حسها متمایز میشوند. افکار همچون حسها همواره درحال تغییر هستند اما تغییرات آنها میتواند بسیار سریعتر اتفاق بیفتد. ما در فکرمان میتوانیم مبلی را در یک آن بچرخانیم. افکار به ما اجازه میدهند بیرون از مرزهای مکان و زمان پرسه بزنیم. باوجوداین، فکر بهاندازهٔ دادههای حسی یا جهان مادی قوام ندارد.
تفاوت دیگر میان فکر و دادهٔ حسی این است که فکر همواره یا خاطرهای دربارهٔ گذشته یا تخیلی دربارهٔ آینده است، درحالیکه تأثیرهای حسی در زمان حال اتفاق میافتند. گرچه افکار هم در زمان حال ظاهر میشوند اما مضمونشان همواره دربارهٔ گذشته یا آینده است؛ در لحظهٔ حال، وقت کافی برای داشتنِ یک فکر دربارهٔ حال وجود ندارد؛ نمیتوان سریعاً به آن فکر کرد؛ همین که دربارهٔ حادثهای فکر کنیم میبینیم که در گذشته قرار میگیرد.
تفاوت میان فکر و دادهٔ حسی برای ما واضح است، اما برای همه اینطور نیست. برخی افراد در بیمارستانهای روانی، نمیتوانند این تمایز را درک کنند. بسیاری از افکار آنها برایشان واقعی است. آنان نمیتوانند میان یک فکر و یک شیء تفاوتی قائل شوند؛ توانایی فرق گذاشتن میان این دو است که عمل کردن در این جهان را برای ما میسّر میکند. برخی افکارمان چنان متقاعدکنندهاند که خودمان را با آنها میترسانیم؛ بااینحال، معمولاً میتوانیم میان فکر و دادهٔ حسی فرق بگذاریم. دلیل اینکه افکار میتوانند بسیار قانعکننده باشند این است که آنها غالباً بر تجربهٔ حسی پیشین ما مبتنیاند.»
حجم
۲۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه