کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
معرفی کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشتهٔ اوریانا فالاچی و ترجمهٔ زهرا بختیاری است. انتشارات الهام نور این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. در این اثر مشهور زنی باردار با جنین خود صحبت میکند و از ناملایمات و سختیهای دنیا میگوید.
درباره کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد عبارت از نامههای زنی باردار است که آنها را برای جنینی که در رحم خود دارد، نوشته است. در این نامهها مادر به کودکش از سختیها، مصیبتها و ناملایمت زندگی میگوید. در حقیقت در جایجای این کتاب مشهور میتوان نگرانیها و ترسهای یک مادر را دید، اما آنچه بسیار پررنگ است، فکر سقط جنین است که بارها از سر مادر میگذرد. او یکی از نگرانیهای اصلیاش را در یکی از این نامهها مینویسد و آن این است که نکند روزی فرزندش به این فکر کند که چرا او را به این دنیا آوردهاند؟ این کتاب با زاویهدید اولشخص نوشته شده است و انگار که راوی خودِ اوریانا فالاچی است.
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را رمانی پر از احساسات ضدونقیض یک مادر نیز نامیدهاند.
خواندن کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و غیرداستانی معاصر ایتالیا پیشنهاد میکنیم.
درباره اوریانا فالاچی
اوریانا فالاچی در ۲۹ ژوئن ۱۹۲۹ در فلورانس در ایتالیا به دنیا آمد. او نویسنده، روزنامهنگار و مصاحبهگر سیاسی برجستهای بود. دامنهٔ فعالیتهای او بسیار گسترده بود و از فعالیت بهعنوان یک چریک ضدفاشیست در دوران جنگ جهانی دوم تا مصاحبه با رهبران سیاسی جهان و همچنین نوشتن کتابهای مختلف و قلمزدن در نشریات مشهور و معتبر و تبدیلشدن به یک خبرنگار بینالمللی را در بر گرفته است.
در زمان تولد او موسولینی زمام امور را بهدست گرفته بود. اندکی بعد زمانی که اوریانا فالاچی ۹ساله بود، آتش جنگ جهانی دوم برافروخته شد. پدرش از موسولینی نفرت داشت؛ بههمیندلیل وارد جنبشهای مقاومت زیرزمینی شد و دختر، در این دوران به پدرش کمکهای بسیاری کرد. هر چند بعدها به این نتیجه رسید که ۲ طرف جنگ، تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند. او از ۲۰سالگی نوشتن برای نشریات مختلف را آغاز کرد و از این لحظه با عنوان «درککردن قدرت واژهها» یاد میکند. همین واژههای قدرتمند او سبب شد تا بهسرعت پیشرفت کند و از یک ستوننویس در روزنامهٔ محلی به روزنامهنگاری بینالمللی تبدیل شود.
فالاچی در طول سالها فعالیت خود با رهبران و سران سیاسی بسیاری دیدار و مصاحبه کرد. این مجموعهمصاحبهها سبب شد تا او در جهان بیشازپیش شناخته شود. محمدرضا پهلوی شاه ایران، یاسر عرفات رهبر فلسطین، ذوالفقار علی بوتو سیاستمدار پاکستانی و پدر بینظیر بوتو، روحالله خمینی رهبر و ولیفقیه ایران، ایندیرا گاندی سیاستمدار و نخستوزیر هند، گلدا مایر سیاستمدار و نخستوزیر اسرائیل، ملک حسین پادشاه اردن، معمر قذافی رئیس کشور لیبی، جرج حبش رهبر و سیاستمدار فلسطینی و هنری کسینجر وزیر امور خارجهٔ آمریکا از جمله کسانی بودند که فالاچی با آنان مصاحبه کرد.
اوریانا فالاچی به سرطان غیرقابلکنترلی مبتلا شد و بعد از این واقعه تصمیم گرفت به کار حرفهای خود پایان دهد و در آمریکا و ایتالیا به استراحت بپردازد، اما البته این عهد را بعد از فاجعهٔ ۱۱ سپتامبر شکست و کتابی به نام «خشم و غرور» که جنجال بسیاری نیز به پا کرد، منتشر کرد. این کتاب دربردارندهٔ نظرات تند او دربارهٔ چیزی بود که امروزه به نام اسلام در جهان میبینیم. انتشار آن باعث شد تا تهدیدها علیه او چنان زیاد شود که او نتواند حتی یک روز را بدون مأمور از خانهاش خارج شود. از کتابهای مشهور این نویسندهٔ ایتالیایی «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» است که در ایران بارها منتشر و خوانده شده است. کتابهای «زندگی، جنگ و دیگر هیچ»، «جنس ضعیف؛ گزارشی از وضعیت زنان جهان» و «پنه لوپه به جنگ میرود» نیز از آثار معروف او هستند. برخی از کتابهای او قالب داستانی داشتند، برخی دربردارندهٔ مشاهدات دقیق او بودند و بیش از آنکه داستان باشند، گزارشی دقیق و درست ارائه میکردند. یکی از مهمترین آثار او هم «مصاحبه با تاریخ» است. این کتاب دربردارندهٔ مجموعهای از مصاحبههایی است که او در طول عمر خود با سران سیاسی کشورها انجام داد.
فالاچی در طول سالهای فعالیتش برندهٔ جوایزی مانند مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزهٔ آمبرگنو درو، معتبرترین جایزهٔ میلان، جایزهٔ آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک شد. او همچنین یکبار برای دریافت جایزهٔ نوبل نامزد شد.
اوریانا فالاچی در ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ در ۷۷سالگی در ایتالیا درگذشت.
بخشهایی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
«دیشب فهمیدم که وجود داری:درست مثل قطره ای که از هیچ جدا شده باشد! با چشمان باز و در تاریکی محض دراز کشیده بودم که ناگهان همان موقع به حضورت اطمینان پیدا کردم.تو آنجا بودی.وجود داشتی! درست مثل اینکه یک گلوله به قلبم شلیک شده باشد،قلبم یک لحظه ازکارافتاد و وقتی صدای ضربانِ قلبت را شنیدم، احساس کردم که در گودال عمیقی مملو از ترس و وحشت فرود آمده ام.»
حجم
۹۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب رو با ترجمه شخص دیگری خواندم ....یکی از زیباترین کتاب هایی بود که مطالعه اش کردم...هرشخصی یکبار هم که شده باید این کتاب رو مطالعه کنه.....