کتاب بندبازی روی تن آب
معرفی کتاب بندبازی روی تن آب
کتاب بندبازی روی تن آب نوشتهٔ محمدمهدی رسولی است و انتشارات کتاب نیستان آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل چندین متن ادبی است.
درباره کتاب بندبازی روی تن آب
کتاب بندبازی روی تن آب نوشتهٔ محمدمهدی رسولی، همراه با طرحهای خود وی منتشر شده است. این کتاب مجموعه نوشتههای ادبی و خیالانگیز رسولی و شامل چند سفرنامهٔ ادبی است که دربارهٔ مسائل امروزی و اتفاقهای دو دههٔ اخیر نوشته و طراحی شدهاند.
نام برخی از متنهای ادبی این کتاب از این قرار هستند:
«سالهای قحطی عطش»، «متولد آسمان»، «دوستت دارم»، «خدا یکی است»، «دستهای کاغذی»، «صدای پای خدا»، «پارهی تن درخت»، «طعم فرشته شدن»، «قرمز هندی»، «آواز چینی بندزن»، «از مشرقِ لبخندِ خدا»، «از خالِ پروانهها»، «سالی یک باغ انار»، «اناری ترک خورد»، «نقشی بر دیوار»، «آغوش بگشایید»، «پرترهٔ عشق»، «آب، باغ، تماشا»
رسولی در این کتاب سعی داشته تا شرح حال درونی و شهودی خود را در نسبت با موضوع هایی که بدانها پرداخته است، با زبانی بیواسطه بازگو کند.
لحن توصیفی این نوشتهها که برخی از آنها سفرنامههای نویسنده به مکه، هند، چین یا مدینهاند، به گونهای است که با فضاهای امروزی دغدغههای انسان معاصر به طرزی شاعرانه عجین شدهاند. این در حالی است که نویسنده لحن گزارشی را در پرداخت به موضوعهای مختلف کنار نگذاشته و شرح رویدادها را همراه با قالبی ادبی و مخیل مد نظر داشته است.
خواندن کتاب بندبازی روی تن آب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران متنهای ادبی با موضوع دین اسلام و زیارت خانهٔ خدا و مدینه و زیارت ائمهٔ اطهار علیهمالسلام پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بندبازی روی تن آب
«حقیقت بر فراز منظره
در ساحتِ اقدسِ محمود، آنچه به دیده آید و آنچه از نظر پنهان باشد، از ذرهٔ آب و خاک و هوا، همه به جهتِ وحدت، مأمورند؛ آنچه از کثرت میآید نیز اشاره به پایانِ محتومِ وحدتْجهانی دارد که سرشار از مناظرِ کثرتْ تبار است؛ و البته هر منظره، صاحب منظر را به وحدت میخواند که اصلاً قاموسِ احد، دلدادهٔ توحید است.
خیر و شرّ، سیاه و سفید، عشق و کینه، همواره در کارِ ایجادِ کثرتاند، تا در عالم، منظومهٔ اوج و فرود را حادث شوند.
جهانِ عین و ذهن از انشقاقِ دو عنصرِ مقابل، روزی میخورد. هستی هستان در گروِ چکاچک بود و نبود است و لابد تذکرهٔ ماندگاران در گروِ همین رفت و آمدها نگاشته میشود، که در این میان، ماندن، نقلِ دیگری دارد.
برای آنکس که آمده است، رفتن یا ماندن، انتخاب است. برای آنکه میماند و می خواهد بداند که چگونه میماند و مُصّر است به کیفیتِ ماندن، حماسهٔ دیگری است.
او که به کیفیتِ ماندن میاندیشد، همواره در خوف، رجا میسراید که آیا بازیچهٔ عشق است و یا عشق را در دستهای خردسالِ خود به بازی واداشته است، که البته عشق، سنگ محک است برای آنکه هنوز تا سنگ شدن، ساعتی، و تو بگو چشم برهم زدنی فاصله دارد.
عشق، معیار است برای آنکه هنوز عیار میداند و عیار میخواهد، اما عشق، عیار به عیار میدهد.
عشق، مرد میطلبد. جانِ جوانِ جهان میطلبد. یاری عیار میطلبد. پس هرکه با عشق سروسامانی دارد با ماندن که جوهر آمدن است، راز پنهانی دارد. عیارِ عیاران به کیفیتِ ماندن مُصر است و از زخم و ترش و تشدید نمیهراسد.
آنکه مانده است، به خیر، راه برده و آنکه به خود میگریزد، به شرّ. آنکه مانده است، حماسه میخواند و آنکه به خود میگریزد، بر مزار خویش، سووشون میسراید.
آنکه مانده است، با سرفرازی سنبل و لاله، گردن فرازی میکند و آنکه میگریزد، به خاک ندبه، مُرکبِ شب میریزد.
چگونه است منظرهٔ آنکه با سرخِ لاله، انگبین در پیاله میریزد و آنکه در کاسهٔ بخت، کاسه لیسی روزی سگ است.
و آیا دانستی که چگونه است حال من و تو که به این منظره نظر کردیم و انگشت حیرت به دندان گزیدیم، که عجب، عشق هوایی دارد...
قناد از نگاه به این منظره، شیرین پخت و فرهاد آورد.
نجار با دیدن این جمال، منبر ساخت از اُستن حنانه.
کفاش از آبله، کفش دوخت که راه، پُر تیز و سوز دید.
و تو بگو نقاش چه گفت بعد از دیدن آن منظره؟
و نقاش چه کرد بعد از رویت آن جمال؟
آیا منظره را ذکر گفت؟ آیا با حقیقتِ رنگ هماهنگ شد؟
آیا بیرنگی را به ساحتِ سرایندگانِ آن مردْ نامه، تقدیم کرد؟
آیا به حرمتِ عشق، عاشق را تکریم کرد؟ و آیا نقاش، نقاش شد؟
حقیقت، برفراز منظرهٔ عاشقان میفروزد. نقاش از هر کوی و برزنِ رنگ، از حقیقت، نشان میجوید. پس چه باک که تن به گرمای حق بسپاری و سر به آستانِ سروَرِ مسروران بسایی.
عاشق اگر نبودی و نشدی، به افتخارِ ذکرِ عشق، نائل شدهای، و این کم از کوهکنی چون فرهاد ندارد.»
حجم
۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه