کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول)
معرفی کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول)
کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول) نوشتهٔ فاطمه نبی است و نشر گنجور آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول)
فاطمه نبی در این کتاب راه موفقیت را به عنوان یک دوست، آشنا، هموطن و همشهری نشان دختران و همهٔ خوانندگان میدهد.
او یک دختر افغانستانی است که برای رسیدن به اهدافش دست روی دست نگذاشتهاست. تلاشهایش را از سنی شروع کردکه کسی اصلاً فکرش را هم نمیکرد. با وجود تمام سختیهای مسیری که داشت، قدرتِ خودباوری و اعتماد به نفسِ مثبت، این انگیزه را در او برانگیخت؛ تا به این درجه از زندگی برسد.
او در این کتاب از پستی و بلندیهایی که تا این دم از زندگی داشته میگوید.
در این کتاب با نوشتههای نوجوانی که سرنوشتش را در ایران یافته همراه شوید.
خواندن کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ افغانستانیهای ساکن در ایران و همچنین ایرانیهایی که دوست دارند با سرگذشت افغانستانیها آشنا شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حرف های یک دختر افغانستانی در ایران (جلد اول)
«از شدت سرما شیشههای پنجرهٔ خانۀمان یخ بسته بودند و سرما داشت بیداد میکرد. ماه دوم زمستان بود. آن صبح وقتی از خواب بیدار شدم و چشمانم را باز کردم، دیدم که ریزه ریزه برف میبارد. آن لحظه کامل زیر لحاف رفتم تا سردم نشود؛ اما حیف بود که باریدن برف را از پشت پنجرهٔ خانۀمان تماشا نکنم. دیدن این لحظههای شیرین آنقدر برایم لذتبخش بودن، که از هر چیزی میگذشتم، تا بتوانم برای دقایقی هم که شده آنجا بمانم.
نمیدانم چرا آن صبح آنقدر خوابم میآمد. شاید هم بخاطر این بود که دیشب تا نیمههای شب بیدار بودم و کتابی را میخواندم، که موضوعش برایم خیلی جالب بود و مرا یاد دوران کودکیام میانداخت.
دورانی که زیباتر از دیگر دورههای زندگیام تا این لحظه بوده است. مخصوصاً سالهای دورهٔ ابتداییام، که با شرکت در مسابقهای، توانسته بودم نفر اول آن شوم. جایزهای که به من دادند را هنوز که هنوز است، نگه داشتهام. جایزهام، دفتر خاطرهای بود با جلد سفید بود. عکس سیندرلای روی جلدش، زیباییاش را در نظرم چند برابر کرده بود.
من ندا، دختری از کشور افغانستان هستم. سال ۱۳۷۹ در ایران و در استان تهران متولد شدم. بزرگ شدهٔ کشور ایران هستم. وطنم را ندیدهام و حس خاصی به سرزمینم ندارم؛ چرا که در افغانستان زندگی نکردهام، تا بدانم نسبت به آن چه حسی دارم.
دید من به کشورم ممکن است، با دید میلیونها فرد از مردم سرزمینم، زمین تا آسمان فرق داشته باشد. بالاخره آنها شاهد جنگها و خونریزیهایی بودهاند، که من حتی در خیالم، حضور خود را در بین آنها تصور نکردهام.
پس بهتر است نظرم را برای خودم نگه دارم، تا اینکه بخواهم خود را به دروغ وابستهٔ افغانستان بدانم. نمیتوانم حسی را که در عین واقعیت توانایی درک آن را نداشتهام؛ بر ورق سفیدی که قرار است بعدها برای خواندن، به دست میلیونها نفر برسد با دروغ به دیگران انتقال دهم.»
حجم
۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۳ صفحه
حجم
۲۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۳ صفحه
نظرات کاربران
سندباد
بعنوان یه دختر ایرانی از نویسنده عزیز میخوام همچنان امیدوار و پرتلاش بمون و نذار هیییچ اتفاقی رویاها و پشتکارتو ازت بگیره🌹مادر فهیم شما واقعانقش مهمی داشتن که چنین افکارمهم وقشنگی رو ازکودکی تو ذهنتون نهادینه کردن👏کمی ناهماهنگی و بی