کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه
معرفی کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه
کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه نوشتهٔ چیماماندا انگزی آدیچی با ترجمهٔ زهرا چراغعلی در انتشارات نوژین منتشر شده است.
درباره کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه
کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه دربارهٔ از دستدادن و سوگ پس از آن است. در این کتاب نویسنده مجموعه یادداشتهایی صادقانه و عمیق را گردآوری کرده است، این یادداشتها همگی بیانگر اندیشهها و عواطف فرزندی است که بهتازگی در غم پدر خود به سوگ نشسته است. این کتاب یکی از جهانیترین تجربیات بشر را بررسی کرده است؛ رنج روبهرو شدن با مرگ عزیزترین افراد زندگیمان.
با خواندن این کتاب درمییابیم که تنها نیستیم. همین تنها نبودن کمک بزرگ و زیادی به ما میکند و باعث میشود به خودمان کمک کنیم تا زودتر از وضعیت سخت روحی و عاطفی خارج شویم.
خواندن کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند راحتتر با اندوه و سوگ خود کنار بیایند پیشنهاد میکنیم.
درباره چیماماندا انگزی آدیچی
چیماماندا انگزی آدیچی در یک خانهٔ سازمانی متعلق به دانشگاه نیجریه در انسوکا بزرگ شد. او آثاری دارد که در سرتاسر جهان مورد استقبال قرار گرفته، جوایز بسیاری را برایش به ارمغان آورده است و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است. از میان کتابهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
گل ختمی بنفش: برندهٔ جایزهٔ نویسندگان کامنولث و نیز جایزهٔ میراث هورستون/ رایت.
نیمی از یک خورشید زرد: برندهٔ جایزهٔ اورنج که امروزه «جایزهٔ ادبیات داستانی زنان» نامیده میشود (این کتاب در سال ۲۰۲۰ «برندهٔ برندگان» نامیده شد.).
مجموعه داستانهای کوتاه «چیزی که دور گردنت است» و «امریکانا»: برندهٔ جایزهٔ حلقهٔ منتقدان کتابهای ملی ایالات متحده و یکی از ۱۰ کتاب برتر سال در نیویورکتایمز.
چیماماندا انگزی آدیچی ۲ سخنرانی برجسته در تدتاک داشته است. اولی با عنوان «خطر داستانِ تک» در سال ۲۰۰۹ و دیگری با عنوان «ما همه باید فمینیست باشیم» در سال ۲۰۱۲. این سخنرانی سبب شد تا یک گفتمان جهانی درباره فمینیسم آغاز شود. او همچنین نویسندهٔ کتاب «ایجیویل عزیز، یا مانیفست یک فمینیست در پانزده پیشنهاد» است که در مارس ۲۰۱۷ منتشر شد.
بخشی از کتاب یادداشت هایی درباره غم و اندوه
«دختر چهارسالهام میگوید من او را ترساندم. او زانو میزند و مشت کوچکش را به زمین میکوبد و ادای من را درمیآورد. درست همانطور که من پیچ و تاب میخوردم و فریاد میزدم و بر زمین میکوبیدم. با شنیدن این خبر خانمانبرانداز و ویرانکننده، من از دنیایی که از کودکی میشناختم ضربه سختی میخورم. سردرنمیآورم؛ آن روز عصر، پدرم روزنامهاش را خواند، با اوکی درباره اصلاح صورتش، پیش از ملاقات با دکتر شوخی کرد؛ گویا قرار بود فردای آن روز به دیدن متخصص کلیه، در شهر اونیتشا برود، سپس نتایج آزمایشهایش را با خواهرم آیجیوما که پزشک است، در میان گذاشت. پس چطور ممکن است این اتفاق افتاده باشد؟ اما این واقعیت دارد. اوکی گوشی را روی صورت او گرفته، انگار پدر به خواب رفته، با آن صورت زیبا، آرام دراز کشیده است. این تماس مانند یک کابوس است، همه ما گریه میکنیم و گریه میکنیم و گریه میکنیم. هر کدام در گوشهای از دنیا ناباورانه به پدر عزیزمان نگاه میکنیم که هنوز روی تخت بیمارستان دراز کشیده است. این اتفاق کمی قبل از نیمه شب به وقت نیجریه رخ داد. هنگامیکه اوکی کنار او بود و چاکس از آن سوی تلفن با او صحبت میکرد. من به پدرم زل زدهام و به سختی نفس میکشم. گویی هوا مانند چسب شده و راه گلویم را سد کرده است.
خواهرم یوشه میگوید که به یکی از دوستان خانوادگیمان اطلاع داده و من ناگهان فریاد میزنم: "نه به کسی نگو! چون اگر به آنها بگویی آن وقت همه چیز حقیقت پیدا میکند". همسرم میگوید: "آهسته نفس بکش، یکم آب بخور". لباسم از تنم درآمده و مچاله روی زمین افتاده است. بعدها برادرم کن، به شوخی گفت بهتر است دفعه بعد خبرهای تکاندهنده را جلوی چشم همه به تو نگوییم، چون عکسالعمل تو این است که لباسهایت را از تن درآوری.»
حجم
۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
حجم
۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
نظرات کاربران
محتوا صفر جملات آبکی و معمولی