کتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟
معرفی کتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟
خلاصهکتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟ نوشتهٔ پیرو فروچی و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار آن را منتشر کرده است. این کتاب درسهایی دربارهٔ لذت زندگی، عشق و هوشیاری ارائه میدهد.
درباره خلاصهکتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟
چگونه برای درک معنای زندگی از کودکان کمک بگیریم؟
اگر شما یک پدر یا مادر باشید، حتماً زمان تولد اولین فرزندتان را خیلی خوب به یاد دارید. آن روزها مدام به این فکر میکردید که باید تا جای ممکن او را دوست داشته باشید، او باید بهترین باشد، باید مطمئن شوید که در مسیر درستی قرار دارد و هر کاری که از دستتان برمیآید برای آیندهاش انجام دهید؛ اما وقتی بچهها به دنیا میآیند، شما کمکم با واقعیت روبهرو میشوید و این رؤیای زیبا هر روز بیشتر از قبل کمرنگ میشود. شما متوجه میشوید که بزرگکردن بچه چیزی بیش از یک رؤیاست. درک میکنید سخت است که همیشه شاد و حمایتکننده باشید؛ بهخصوص زمانی که حسابی خوابتان میآید، گیج شدهاید و نگران نوزادی هستید که دائماً گریه میکند.
احساس میکنید یک شکاف بزرگ بین آرزوهای شما و آنچه اکنون اتفاق افتاده وجود دارد. شروع به یک مبارزه شدید میکنید و کمکم دچار حسی عجیب میشوید؛ حسی که همهٔ والدین بارها تجربهاش کردهاند: من بَردهٔ فرزندم هستم!
اما آیا این واقعیتِ والدین است؟ آیا واقعاً رسیدن به یک وضعیت ایدئال امکانپذیر نیست و ما مجبوریم قید آزادیهای خود را زده و تا ابد به فرزندانمان خدمت کنیم؟ نه، به هیچ وجه!
کتاب «بچههایمان به ما چه میآموزند؟» به ما نشان میدهد که بچهدارشدن یک نوع تنبیه نیست. بچهها، مراقبتکردن از آنها و بودن در کنارشان امتیازی است که جهان به عنوان یک پدر یا مادر به شما داده است.
بسیاری از کشمکشهای والدین به این دلیل است که آنها درک درستی از جهان جدیدی که با آن درگیر هستند، ندارند. واقعیت این است که برای پدر یا مادر بودن به یک تغییر دیدگاه اساسی نیاز داریم. بچهها به ما این فرصت طلایی را میدهند که یک بار دیگر بزرگ شویم؛ البته اگر بلد باشیم از این فرصت استفاده کنیم.
این کتاب بر اساس تجربهٔ یک پدر و دو پسرش نوشته شده است؛ بر اساس شیطنت و بیمنطقی بچهها، درماندگی و ناامیدی پدر، موقعیتهایی که هر سه نفر را خسته میکند و از همه مهمتر، جنگ بین عقل و بیپروابودن بچهها!
شما به عنوان پدر و مادر، تمام این موقعیتها را میشناسید و آنها را به شکل عمیقی احساس کردهاید. موقعیتهای آشنایی که در بسیاری از مواقع باعث میشوند حسابی بخندیم یا عصبانی شویم. پیرو فروچی، فیلسوف، روانشناس و نویسندهٔ این کتاب، در مواجهه با بحران پدر و مادر بودن بهتدریج متوجه میشود که باید چارچوب شناختیِ سنتی خود را فراموش کند و سعی کند با فرزندانش کنار بیاید. او یک فیلسوف و روانشناس است که سعی میکند ذهن فرزندانش را از روشهای فکری بزرگسالان دور کند؛ در واقع اجازه نمیدهد آنها به هیچ وجه مانند افراد بزرگسال فکر کنند، اما تلاش میکند با ذهن یک بزرگسال، آنها را تحلیل کند. از طرف دیگر، دائماً به این فکر میکند که بچهها از دیدگاه کودکانهٔ خود، او را چگونه میبینند و ذهن کودکانهٔ آنها چه تحلیلی دربارهٔ رفتار پدرشان دارد؟
یادگرفتن از بچهها شاید کمی عجیب به نظر برسد. حتماً از خودتان میپرسید مگر والدین نباید به کودکان یاد بدهند چگونه زندگی کنند؟ این دوگانگی ابتدا کمی ناشناخته به نظر میرسد، اما اگر مراحل فِروچی را دنبال کنیم متوجه میشویم که فرزندانمان یک دنیای درونی و پربار از درسهای زندگی هستند. شاید بپرسید: «چطور ممکن است؟ آنها که هنوز چیز زیادی یاد نگرفتهاند!» نکته اصلی دقیقاً همین است.
خواندن خلاصهکتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ والدین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از خلاصهکتاب بچه هایمان به ما چه می آموزند؟
«حیاتیترین درسی که هر فردی برای زیستن به آن احتیاج دارد، زندگی کردن در لحظه است. این مهمترین هنری است که هر کسی باید یاد بگیرد. کودکان همیشه در لحظه زندگی میکنند. آنها با تعجب به شاخههایی که در باد تکان میخورد، نگاه میکنند و بر صداهایی که میشنوند متمرکز میشوند؛ بدون اینکه هیچ هدفی داشته باشند.
شما آخرین باری که این کار را کردید، کِی بوده است؟ کمی به این قضیه فکر کنید؛ وقتی کار میکنیم، مدام با تلفن همراه درگیر هستیم. وقتی از بچهها مراقبت میکنیم، در فکر ناهار فردا هستیم. وقتی رانندگی میکنیم، در فکر این هستیم که باید با دوستمان تماس بگیریم.
ما هیچ کاری را در لحظه انجام نمیدهیم. در واقع هر کاری را که انجام میدهیم، در همان لحظه ذهنمان در حال برنامهریزی برای کار بعدی است. این هنجارِ ثابت شدهٔ دنیای مدرن است؛ دنیایی که هیچ هدفی جز افزایش کارایی ندارد، اما بچهها هنوز یاد نگرفتهاند اینگونه فکر کنند.
چنین ایدهای برای آنها غیرشهودی و آزاردهنده است. وقتی با فرزندتان هستید، اگر غیبت کنید یا به شدت مشغول کار شوید یا زمان زیادی را صرف تمیز کردن خانه کنید، آنها مانند یک معلم سختگیر رفتار میکنند. کودکان تلاش میکنند از هر چیزی استفاده کنند تا شما را به زمان حال برگردانند. روشهای آنها بسیار ساده است: گریه کردن، فریاد زدن یا عصبانیت. همهٔ این کارها نشان دهنده تلاش آنها برای برگرداندن شما به زمان حال است.
من این موضوع را اولین بار در زمین بازی کشف کردم؛ وقتی که پسرم را به زمین بازی بردم تا روشهای مختلف پریدن را تمرین کند. چند پرش اول را با علاقه تماشا کردم، اما بعد از مدتی حواسم پرت شد و دائماً به ساعتم نگاه میکردم. از نظر من واقعاً چیز جدیدی برای توجه کردن وجود نداشت، اما پسرم مرتب مرا صدا میزد: «ببین، این پرش رو دوست داری؟ منو ببین! این یک پرش جدیده!» وقتی توجهی نکردم، پسرم فریاد زد: «بابا! پرش جدید من رو نگاه کن».
صدای پسرم از عصبانیت میلرزید. به زمان حال برگشتم؛ درست شبیه دانشآموز بیتوجهی که معلم مچش را گرفته باشد. وقتی به پسرم نگاه کردم متوجه شدم که این واقعاً یک پرش جدید است، اما چرا؟ چون برای آن کودک، پرش صدم درست به اندازه پرش اول مهم بود. او هر بار سعی میکرد بهتر بپرد و اهمیت این کار برایش همچون کشف یک سرزمین جدید بود.
وقتی سعی کردم به لحظهٔ حال برگردم و بر آنچه در حال اتفاق بود، تمرکز کنم، احساس کردم محیط اطرافم زندهتر و اطرافیانم پرجنبوجوشتر هستند. در واقع متوجه شدم هر موقعیتی که زندگی به ما میدهد یک اتفاق تکرار نشدنی است، همانطور که هر پرشی یک پرش جدید است. فرزندان ما سعی میکنند این مفهوم را هر روز به ما یاد بدهند و اگر ما کمی ذهنمان را برای آموزشْ باز بگذاریم، به راحتی میتوانیم از آنها یاد بگیریم.»
حجم
۲۳٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۹ صفحه
حجم
۲۳٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۹ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خلاصه است و فقط ۳۰ صفحه دارد در حالی که نسخه چاپی حدود ۱۸۰ صفحه است. به این موضوع در طاقچه اشاره نشده است.