کتاب روزی روزگاری در طهران
معرفی کتاب روزی روزگاری در طهران
کتاب روزی روزگاری در طهران اثری از حسن هدایت در نشر روزنه چاپ شده است. این کتاب روایتی جذاب از ماجرای فرشتهای است که از آسمان اخراج شده و به طهران میآید و به سینما و عشق علاقهمند میشود.
درباره کتاب روزی روزگاری در طهران
شخصیت اصلی داستان عباس است که ۲۰ سال دارد. او علاقهٔ زیادی به هنر سینما و نمایش دارد. حسن هدایت در داستان روزی روزگاری در طهران مخاطبان را همراه با خود به سفری میبرد که در دل طهران قدیم رخ میدهد و سری به سینماهای دوران رضا شاه میزند و ماجرایی را از یک فرشته اخراج شده از آسمان روایت میکند:
«قيقا رأس نيمهشب، در زير طاقی جلوی مغازهٔ روسیخان واقع در خيابان لالهزار ، ولگردی كه در كنار دوستش زير پتوی شرندهای خفته است بر اثر صدای ترسناک رعد از جا میپرد و میبيند كه موجود عجيبوغريب بالداری از آسمان فرو افتاد» این فرشته که از آسمان در تهران فرود آمده است، طهران قدیم را میگردد و سری به سینماها میزند. او در سیر و سفرش، شیفته و مجذوب دو چیز میشود: سینما و عشق.»
کتاب روزی روزگاری در طهران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
روزی روزگاری در طهران، کتابی جالب برای تمام آنهایی است که به تاریخ معاصر تهران علاقه دارند.
درباره حسن هدایت
حسن هدایت در سال ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. او تهیهکننده، کارگردان، فیلمنامهنویس و تدوینگر ایرانی است که فعالیت حرفهای خود را در سال ۱۳۶۲ با فیلم پیک جنگل به عنوان نویسنده، کارگردان و طراح صحنه آغاز کرد. او همچنین فیلمهایی با الهام از داستانهای صادق هدایت ساخته است. اما این شباهت نام تصادفی است و این دونفر هیچ نسبتی با یکدیگر ندارند.
بخشی از کتاب روزی روزگاری در طهران
«عباس با عجله از رختخواب بیرون مىآید و در حین رفتن به بیرون اطاق، یکى دو صندلى لهستانى را سرنگون مىکند. بى بى خانم مادر عباس و کبرى کلفت منزل مشغول آماده کردن بساط صبحانه هستند. بى بى خانم چهل ساله است با قدى کوتاه و چابک، که روسرى خاصه سفید بر سر دارد و آن را با سنجاق کت و کلفتى زیر غبغب چند طبقهاش بند کرده است. کبرى دخترى است دهاتى و لندوک، که همواره از فاق لب، آب دهانش کش مىآید و روى چارقد گل منگولىاش مىریزد. از آن دسته دخترهایى است که عوام عقیده دارند جن به شکمشان رفته است.
عباس با عجله سلامى مىدهد و بدون اینکه منتظر جواب شود به راهرو مىرود. در لگن حلب چینى دست و صورتش را مىشوید و با هوله خشک مىکند و سپس به حیاط مىرود. حاج مرتضى عاقله مردى است پنجاه و چندساله و قوى هیکل که با یکتا پیراهن رکابى و تنبان گشاد آقبانویى مشغول میل گرفتن است. عباس تر و فرز سلام مىکند.»
حجم
۵۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه
حجم
۵۹۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه