کتاب پرندگان در باد
معرفی کتاب پرندگان در باد
کتاب پرندگان در باد نوشتهٔ عطا نهایی است و با ترجمهٔ رضا کریم مجاور در انتشارات به نگار منتشر شده است.
درباره کتاب پرندگان در باد
کتاب پرندگان در باد با کابوسی هولناک و بیدارشدن شخصیت اصلی از خواب آغاز میشود، این اتفاق نوید شروع شناخت دنیایی درونی را به ما میدهد. قرار است با سرگشتگیها و اتفاقات زندگی راوی و آدمهای داستان همراه شویم و دربارهٔ او بیشتر بدانیم. این کتاب داستان در داستان است و با روایتی جذاب خواننده را با خود همراه میکند.
داستان در یک خانواده پیش از انقلاب و در دوران قدرت ساواک روایت میشود و با شخصی به نام فرهاد حرف میزند که در خانه نیست و هویتش مشخص نیست.
خواندن کتاب پرندگان در باد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره عطا نهایی
عطا نهایی نویسندۀ نامآشنای کرد، در سال ۱۳۳۹ در شهر بانه در کردستان ایران به دنیا آمد. از ابتدای انقلاب، نوشتن به زبان مادری (کردی) را آغاز کرد و از سالهای ابتدای دهۀ ۱۳۶۰ بهصورت جدی و حرفهای به نوشتن داستان کوتاه و سپس رمان پرداخت.
آثار او علاوه بر کردستان ایران، در کردستان عراق و ترکیه نیز منتشر شده و از سوی خوانندگان کرد داخل و خارج از کشور با استقبال کمنظیری روبهرو شده و تأثیر ماندگاری بر ادبیات داستانی معاصر کردی در این کشورها گذاشته است. او معروفترین نویسندۀ امروز کردستان ایران است.
از عطا نهایی تاکنون ۳ مجموعه داستان کوتاه به نامهای جیغ، تنگنا و آن پرندۀ زخمی که منام و ۳ رمان به نامهای گل شوران، پرندگان در باد و از شرط بخت هلاله منتشر شده است. او همچنین بیش از ۱۰ رمان برجسته از نویسندگان بزرگی همچون ایتالو کالوینو، کورت وونهگات، میلان کوندرا، فرانتس کافکا، هاینریش بُل، ماریو بارگاس یوسا، هوشنگ گلشیری و جلد اول آنتولوژی داستان معاصر فارسی، شامل ۱۳ داستان از نویسندگان معاصر ایرانی، را با عنوان خانهروشنان به زبان کردی ترجمه و به همراه خوانش مترجم (نقد خودش بر هر کدام از این آثار ترجمهشده) منتشر کرده است.
از این نویسنده علاوه بر کتابهای منتشرشده و آمادۀ انتشار، دهها مقاله، دهها مصاحبه در حوزۀ فرهنگ و ادبیات، بهویژه ادبیات داستانی در بسیاری از نشریات معتبر کردی در داخل و خارج از کشور منتشر شده است.
عطا نهایی در بسیاری از سمینارها و کنگرههای ادبی و فرهنگی در داخل و خارج از کشور (بهویژه در کردستان عراق و ترکیه) شرکت داشته است. او در سال ۱۳۸۳ به دعوت دانشگاه اُپسالا سوئد به این کشور سفر کرد و علاوه بر چندین سخنرانی در این دانشگاه در مورد ادبیات معاصر کردی، در شهر استکهلم نیز در جمع کردها و ایرانیان مقیم این شهر سخنرانی کرد و داستان خواند.
عطا نهایی در سال ۲۰۰۵ میلادی در شهر اربیل، پایتخت اقلیم کردستان عراق، موفق به دریافت جایزۀ آراس برای بهترین رماننویس کرد شده و جایزۀ مدال زرین احمد هردی را نیز برای خلاقیت، در سال ۲۰۰۸ در شهر سلیمانیه از آن خود کرد؛ جایزهای معتبر که به نام احمد هردی شاعر فقید کرد هرسال به نویسندهای خلاق از بین نویسندگان کرد ایران، عراق، ترکیه و سوریه داده میشود.
بخشی از کتاب پرندگان در باد
«کتابی از لای ردیف کتابها بیرون کشید. روزنهای در تاریکی. ششمین و یا شاید هم هفتمین کتاب خاطراتی بود که در طول این هفته خریده بود. خاطرات مردانِ نسلی که خواسته بودند با تلاش و مبارزه، با دوری از خانه و خانواده، با تحمل زندان و شکنجه، دنیا را عوض کنند، اما نتوانسته بودند. دنیا عوض نشده بود. عوض نشده بود؟ تنها خودشان پیر و شکسته شده بودند و از ترس فراموشی و زدوده شدن از خاطر دنیا، خاطراتشان را نوشته بودند. روزنهای در تاریکی؛ خاطرات زندان. نویسندهاش را میشناخت، نه از نزدیک. بیش از بیست سال را در زندان به سر برده بود. کتاب را از وسط باز کرد. روز ملاقات زندانیان بود. چه روزی و چه سالی؟ نفهمید و نمیدانست. مهم هم نبود. مهم این بود که زندانیان میتوانستند دستی به سر و روی خودشان بکشند و اصلاح کنند و لباسهای تمیزشان را بپوشند که زیر پتوها تا خورده و اتو شده بودند و از عطری که نامزد یکی از آنها برایش فرستاده بود، به خود بزنند و کفشهایشان را برق بیندازند و... همۀ این کارها را کرده بودند. انگار که در جایی مهمان باشند. مهمان بودند. مهمان خانوادههایشان. آیا دربارۀ این جوان زندانی هم که نامزدش برایش عطر فرستاده، سخنی به میان آمده است؟ دیدار دو دلدادۀ عاشق در دوسوی میلههای آهنی و دیوارهای شیشهای، زیر نظر یک مأمور جوان سبیلکلفت سیاهچشم...
کتاب را بست و سر جای خودش گذاشت. دوباره طول اتاق را پیمود و پشت میز کارش برگشت. زندانی و خانوادههایشان را فراموش کرد. گفت: «مطمئنم که تو هم این جیغ وحشتناک رو شنیدی، فرهاد!»
اینبار هم فرهاد توی اتاق نبود. در هیچ کجای خانه نبود. کاغذهای روی میز را جمع کرد. نگاهی به نخستین صفحۀ دستنوشتهاش انداخت. مشتی جملۀ بیاحساس و کلیشهای. کاغذ را مچاله کرد و دور انداخت. صفحۀ دوم... جملهها به نظرش بیگانه میآمد؛ انگار او آنها را ننوشته بود. صفحۀ دوم را هم دور انداخت. صفحۀ سوم را هم... صفحۀ چهارم...
«تو از فرهاد چی میدونی؟»»
حجم
۱۷۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۷۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه