کتاب اردوگاه بطری های گمشده
معرفی کتاب اردوگاه بطری های گمشده
کتاب اردوگاه بطری های گمشده نوشتهٔ لیسا گرف و ترجمهٔ فریده خرمی است و نشر پیدایش آن را منتشر کرده است. این داستانْ جلد دوم کتاب کلاف پر گره است. این کتاب در سال ۲۰۱۳ بهترین رمان نوجوانان به انتخاب سایت آمازون بوده است.
درباره کتاب اردوگاه بطری های گمشده
اردوگاه بطری های گمشده داستانی هیجانانگیز و پرماجرا دارد و نوجوانان را با خود همراه میکند. داستان از این قرار است که در فصل تابستان، همه راهی اردوگاه شدهاند. هرکدام از بچههایی که در این اردوگاه حضور دارند دارای استعدادهای ویژه و خاصی هستند. یک بطری که از استعداد خاصی پرشده به اعماق دریاچه انداخته میشود و اتفاقات عجیبی پشت سر هم به وقوع میپیوندد.
خواندن کتاب اردوگاه بطری های گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که شیفتهٔ داستانهای ماجراجویانه و هیجانانگیز هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اردوگاه بطری های گمشده
«لیلی در حالی که نخ کاموای سبزِ لجنی را دور انگشتِ شستِ دستِ راستش میپیچید، جلو درِ درمانگاه ایستاد. در هر گوشه از جنگل، بچههای اردوگاه داشتند جیغ میکشیدند، میخندیدند، با هم دوست میشدند، و بیشترشان خاک و خل زیادی به هوا میفرستاند. اما حواس لیلی به نخ کاموا بود.
«لیلیان ورا؟»
روبهروی لیلی یک مردِ مشاورِ دراز و لاغر ایستاده بود که تیشرتِ سبز ـ آبی مخصوصِ اردوگاهِ آتروپُس را پوشیده بود. روی تیشرتش، پایینتر از دور گردن، اسم دل نوشته شده بود.
دل پرسید: «تو لیلیانی؟ من دارم بچههای کلبهٔ شمارهٔ هشت رو جمع میکنم.»
لیلی در پشتِ سرِ دل نگاهی به دایرهٔ پرچم انداخت. جایی که چهار نفر از بچههای اردوگاه در میان چمدانهایشان ایستاده بودند. گفت: «من لیلیام.»
«عالیه!» دل گردنش را یک مرتبه به سمتِ ساکِ لیلی کج کرد. «کمک میخوای؟»
لیلی سر تکان داد. موهای قهوهای تابدار روی شانههایش تکان خورد. گفت: «خودم مییارمش.» دل انگار به چیزی شک کرده بود؛ شاید چون قد لیلی زیاد از طول ساک بلندتر نبود. اما لیلی تمام افکارش را روی پل دماغش متمرکز کرد و تیر نگاهش را به ساک دوخت. کیف از زمین بلند شد؛ دو سانت، بعد ده سانت. لیلی توی خاک و خل یک قدم به جلو برداشت و کیف یک قدم همراه او پیش رفت.
دِل با دیدن کیف که خود به خود جلو میرفت، گفت: «لازم نیست بپرسم استعدادت چیه. خیلی وقته که یه بالابر اینجا نداشتیم.» لیلی بفهمی نفهمی با غرور به خودش باد کرد. «لیلیان ورا، به اردوگاه آتروپس برای آدمهایی با استعدادهای منحصر به فرد، و پناهگاهی برای بچههای استثنایی دنیا خوش آمدی.» همچنان که به دایرهٔ پرچم نزدیک میشدند، دل به هر کدام از چهار بچهٔ اردوگاه اشاره کرد و اسمهایشان را پشت سر هم بلغور کرد: «مایلز، رنی، چاک و الی.» دوتای آخر را که نام میبرد، لیلی یکه خورد. چاک و الی دخترهای دوقلوی همشکل بودند. «همکلبهایهات در طول دو هفتهٔ آینده. بیایید همهتون رو ببرم به کلبهٔ هشت. باشه؟»
وقتی راه افتادند و وارد جنگل شدند، الی به لیلی گفت: «سلام!»
لیلی میتوانست دوقلوها را از هم تشخیص بدهد، چون با وجودِ داشتنِ صورتهای همشکل و پوست قهوهای تیرهٔ همشکل، الی موهایش را با یک عالمه مهرهٔ ریز دماسبی کرده بود و کتانیهای آبی روشن پوشیده بود، در حالی که موهای چاک بافتهای فرفری داشت و کتانیهای ساقدارِ سبزِ روشن پوشیده بود. الی پرسید: «از قورباغه خوشت مییاد؟ من و چاک میتونیم هر نوع قورباغهای رو تشخیص بدیم.»
لیلی جواب داد: «اوه، چه باحال.»
آن موقع بود که یکی از پسرها، مایلز، با صدای بلند گفت: «استعدادهای منحصر به فرد، شاهکارهایی فراتر از تواناییهای استاندارد بشری و یا قوانین فیزیک به حساب میآیند.» صدایش یکنواخت بود و نگاهش، موقع راه رفتن، به خاک و خل پیش رویش دوخته شده بود.»
حجم
۱۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۱۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
نظرات کاربران
گاهی کدی احساس میکرد خوشبختترین دختر دنیاست.
کتاب حاضر با داستانی هیجان انگیز و پر ماجرا مناسب برای نوجوانان است. تابستان است و همه راهی اردوگاه شده اند، هر کدام از بچه هایی که در این مکان حضور دارند دارای استعداد های ویژه ای هستند. یک بطری
سختی های زندگی قلب را آماده می کند همان طور که آتش، آهن را می گدازد.
بعضی از خاطرات کند تر از بقیه هستند..