دانلود و خرید کتاب جام جهانی در جوادیه داوود امیریان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب جام جهانی در جوادیه اثر داوود امیریان

کتاب جام جهانی در جوادیه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جام جهانی در جوادیه

کتاب جام جهانی در جوادیه رمانی جذاب برای نوجوانان نوشتهٔ داوود امیریان است. این کتاب جذاب داستان چند نوجوان در منطقه جوادیه است که اتفاقات جذابی را پشت سر می‌گذارند.

درباره کتاب جام جهانی در جوادیه

۲ نوجوان از محله جوادیه تهران که به دنبال جایی برای بازی فوتبال در تابستان می‌گردند به طور اتفاقی با پسر سفیر کانادا در ایران آشنا می‌شوند. یکی از این نوجوانان به نام سیاوش که به زبان انگلیسی آشنا است به «الکس» فارسی یاد می‌دهد. الکس که فهمیده است سیاوش قرار است یک دوره مسابقه فوتبال در محله برگزار کند پیشنهاد می‌دهد که فرزندان کارمند سفارت کانادا نیز به‌عنوان یک تیم در این مسابقات شرکت کنند. پس از موافقت سیاوش، تیمی هم از فرزندان کارکنان سفارت برزیل در این مسابقات ثبت‌نام می‌کنند. از طرفی کارگران نوجوان افغانستانی هم که در محله ساکن هستند یک تیم تشکیل می‌دهند و به مسابقات می‌آیند و به‌این‌ترتیب یک جام جهانی فوتبال نوجوانان در محله جوادیه برگزار می‌شود.

امیریان تا کنون ۲۶ داستان منتشر کرده و جوایز گوناگونی به دست آورده است. امیریان به سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی‌اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد.

خواندن کتاب جام جهانی در جوادیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جام جهانی در جوادیه

«سیاوش به سفارت کانادا رسید. قلبش تند می‌زد. چند نفس عمیق کشید و با دست موهایش را مرتب کرد. به لباسش نگاه کرد ببیند مرتب است یا نه. بعد کیفش را به دست دیگر داد. کف دست‌هایش عرق کرده بود. سعی کرد حالتش عادی باشد. با قدم‌های شمرده به‌طرف درِ سفارت رفت.

ـ کجا آقاپسر؟

سیاوش به‌طرف صدا برگشت. یک سرباز از داخل اتاقک فلزی کوچکی کنار در بزرگ سفارت نگاهش کرد. سیاوش با قدم‌های مطمئن به‌طرف سرباز رفت. سرباز که از هُرم گرما و نور شدید آفتاب اول تابستان به اتاقک فلزی پناه برده بود، بیرون آمد. سیاوش به سرباز رسید.

ـ سلام. من با پسر سفیر کانادا قرار ملاقات دارم!

سرباز چین به پیشانی انداخت و با تعجب گفت: «با پسر سفیر کانادا؟»

ـ بله.

ـ مطمئنی حالت خوبه؟

ـ به لطف شما!

ـ مزه نپران.

سیاوش ناراحت شد.

ـ قراره معلم خصوصی پسر سفیر بشوم. همین ساعت هم با ایشون قرار دارم.

سرباز وقتی دید سیاوش خیلی مطمئن و قرص حرف می‌زند و پا پس نمی‌کشد، پسِ گردنش را خاراند و بعد گفت: «اسمت چیه؟»

ـ سیاوش یحیوی.

ـ کمی صبر کن.

سیاوش به سایه‌ی دیوار پناه برد. از برخورد سرباز ناراحت شده بود. از گوشه‌ی چشم دید که سرباز دارد تلفنی با کسی صحبت می‌کند. چند لحظه بعد سرباز سر تکان داد و گوشی تلفن را گذاشت و از اتاقک آمد بیرون.

ـ ببخشید آقای یحیوی.

لحن سرباز کاملاً عوض شده بود. سیاوش به‌طرف در رفت.

ـ آقای یحیوی!

سیاوش سرش را برگرداند. سرباز جلو آمد و با لحنی دلجویانه گفت: «از من که ناراحت نشدی؟»

ـ نه.

ـ می‌دانم ناراحت شدی. اما فکرش را بکن، روزی چند تا آدم بیکار می‌آیند و الکی ما را سر کار می‌گذارند. خلاصه حلال کن. قصد توهین نداشتم.

سیاوش لبخند زد. با سرباز دست داد و گفت: «مخلصم سرکار.»

سرباز خندید. در سفارت به‌طور خودکار باز شد. یک بنز مشکی متالیک و آخرین سیستم از سفارت بیرون آمد. مردی کت‌وشلوارپوش و آراسته از بنز پیاده شد. به‌طرف سیاوش آمد، دستش را دراز کرد و گفت: «سلام. من اصغر کاظمی، کارمند سفارت هستم. بفرمایید سوار بشوید تا به منزل آقای سفیر برویم.»

لحظه‌ای بعد بنز به‌سوی منطقه‌ی بالای شهر سرعت گرفت.

سیاوش از شیشه‌ی بنز به خیابان نگاه می‌کرد. او عقب و آقای کاظمی جلو نشسته بود. کمی دلشوره داشت. سرانجام پس از دقایقی، ماشین در برابر یک خانه‌ی ویلایی بزرگ توقف کرد. در پارکینگ باز شد و سیاوش سوار بر بنز داخل حیاطی بزرگ و سرسبز شد. تمام محوطه‌ی حیاط پر از درخت و گل بود. با توقف ماشین، آقای کاظمی لبخندزنان برگشت و گفت: «رسیدیم آقای یحیوی!»

در به طور اتوماتیک باز شد. سیاوش پیاده شد و با راهنمایی آقای کاظمی مسافتی کوتاه را طی کرد و پشت ساختمان دو طبقه‌ِ وسط حیاط، به یک استخر پر از آب رسید. درخت‌ها و گل‌ها و محوطه‌ی چمن‌کاری‌شده جلوه‌ی خاصی به اطراف استخر داده بود. انعکاس نور خورشید بر آب استخر، روی دیوار ساختمان می‌رقصید.»

نظرات کاربران

(mohammad amin)
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

دو نوجوان از محله جوادیه تهران که به دنبال جایی برای بازی فوتبال در تابستان می گردند به طور اتفاقی با پسر سفیر کانادا در ایران آشنا می‌شوند. یکی از این نوجوان به نام سیاوش که به زبان انگلیسی آشنا

- بیشتر
کاربر ۲۱۰۲۰۱۱
۱۴۰۱/۰۵/۰۲

من نسخه چاپیش رو خوندم کتاب جالبیه

mahsan
۱۴۰۱/۱۲/۰۷

داستان باحالی داره جاهای طنزش خیلی داستان رو باحال تر میکنه حتما بخونیدش خیلی خوبه!👀

ناامیدِ امیدوار
۱۴۰۱/۰۹/۰۹

این کتاب از اولین کتاب هایی بود که من تو نوجوونی نسخه ی چاپیشو داشتم و باهاش کتابخون شدم، داستان جذابیت زیادی داشت،شخصیتا تنوع داشتن و جالب بودن... و بیشتر از هرچیزی، رفاقت قشنگ بچه ها با هم، مردونگی و

- بیشتر
یا فاطمه زهرا (س)
۱۴۰۲/۰۴/۳۱

جام جهانی در جوادیه یه کتاب فوق العاده ست که بین نوجوونا خیلی طرفدار داره و یکی از محبوب ترین و پرفروش ترین کتاب های آقای امیریانه ، یه کتابه بسیار مهیج با دیالوگ هایی که چه کوچیک و چه

- بیشتر
امیر
۱۴۰۱/۱۱/۳۰

این کتاب خــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــی خوبه من هم از تو سایت خریدم هم خوده کتاب رو خیلی خوبه

Reyhane Asayesh
۱۴۰۱/۰۷/۰۶

نسخه چاپی این کتابو خوندم و به نظرم خیلی قشنگ بود و شایستگی ترجمه شدن به زبان های دیگه رو داره. به نظرم اونجایی که بچه ها از هر کشوری که بودن دور هم جمع میشن و دست همو میگیرن

- بیشتر
F. R
۱۴۰۱/۱۱/۱۰

فوق العاده کتاب های زیادی خوندم ولی این کتاب از آقای امیریان کتاب مورد علاقه ام هست

مسافر خسته
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

داستان قشنگی بود فقط کاش مکالمات به زبان فارسی رسمی نبود. مباحث مربوط به فوتبال بانوان و حضور بانوان در ورزشگاه بسیار جذاب بود.

مینا رضایی
۱۴۰۱/۱۰/۰۲

کتاب جالبی برای نوجوانانه این کتاب واقعا زیباست و میتونه ساعت ها آدم رو سرگرم کنه

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۸)
سیاوش تصویر خودش را دید که گل زده و بچه‌ها بغلش کرده و گریه می‌کنند. سیاوش مبهوت و غرق در شوری وصف‌ناپذیر به صفحه‌ی تلویزیون خیره مانده بود. صدای گزارشگر روی تصاویر فوتبال شنیده می‌شد: «نوجوانان ایرانی بسیار خوب بازی کردند. یکی از آنها سیاوش یحیوی است. نوجوانی که در هر بازی گل‌های سرنوشت‌سازی زده. اما در آخرین بازی ناگهان حالش خراب شد.» بعد تصاویری پخش شد که سیاوش ناگهان دست بر قلب گذاشته و روی زمین می‌افتد.
یا فاطمه زهرا (س)
اصلاً شاید آنها متوجه... ـ معلومه چی می‌گویی. وقتی ما دوزاریمان افتاده، آنها این‌قدر بَبو گلابی هستند که نفهمیده باشند؟
یا فاطمه زهرا (س)
شروع مسابقه بود. بچه‌ها یک "یا علی" بلند گفتند. بابک از جا بلند شد و رو به تماشاچی‌ها فریاد کشید: «بچه‌ها یا علی!» در یک‌آن فریاد: "یا علی" سالن را لرزاند.
یا فاطمه زهرا (س)
یوسف با ناراحتی غرید: «پسر معلومه چی داری می‌گی؟ می‌دانی غیر از حق عضویت تیمشان، پول کتانی و لباس ورزشی‌شان چقدر می‌شود؟» ـ خُب بچه‌ها، چاره چیه؟ بنده‌های خدا ندارند. بابک، که تا آن لحظه رنگ چهره‌اش سرخ می‌شد و ساکت مانده بود، دندان‌قروچه کرد: «چی‌چی را ندارند، مگر تو حاتم‌طایی هستی، اصلاً این همه پول را از کجا می‌خواهی بیاوری؟» ـ عصبانی نشوید. پولش با من! یوسف متحیر پرسید: «از کجا؟» ـ از پس‌اندازم می‌دهم. چشمان یوسف و بابک از تعجب گرد شد. سیبک گلوی بابک بالا و پایین شد: «آخه... آخه برای چه؟» ـ خدا می‌رساند.
یا فاطمه زهرا (س)
سیاوش با حرص و غضب گفت: «خُب خاک‌توسر، تو که آن بابا را کشتی، خانم مارپل را هم می‌کشتی ما از شرش راحت می‌شدیم.»
یا فاطمه زهرا (س)
اکرم‌خانم حیرت‌زده گفت: «ببینم، مثل‌اینکه راست‌راستکی دارد شماها را نشان می‌دهد. اِ این تو نیستی که داری گل می‌زنی؟» سیاوش تصویر خودش را دید که گل زده و بچه‌ها بغلش کرده و گریه می‌کنند. سیاوش مبهوت و غرق در شوری وصف‌ناپذیر به صفحه‌ی تلویزیون خیره مانده بود.
یا فاطمه زهرا (س)
«می‌خواهند.. می‌خواهند... می‌خواهند بیدل و دوستانش را... ببرند. نگذارید؛ نگذارید آنها را ببرند.» سیاهی چشمان سیاوش گم شد. غلتید و روی زمین افتاد. یوسف و محمدعلی و بابک وحشت‌زده از نرده پریدند و سیاوش را بغل کردند.
یا فاطمه زهرا (س)
ـ بنا به آخرین خبری که چند لحظه‌ی پیش به دست ما رسیده، نیروهای مجاهد افغان توانستند کابل را از چنگ نیروهای اشغالگر طالبان درآورند و به عمر حکومت پنج‌ساله‌ی پر از وحشت و جنایت طالبان پایان دهند.
یا فاطمه زهرا (س)
حالا به افتخار خودتان و خانم‌هایی که برای اولین‌بار به دیدن یک مسابقه‌ی فوتبال آمده‌اند یک کف مرتب بزنید. دخترها یکپارچه شعار دادند: «پسرها تشکر، پسرها تشکر!» پسرها هم جواب دادند: «قابل نداره آبجی، قابل نداره آبجی!»
یا فاطمه زهرا (س)
سیاوش دو خبرنگار خارجی را هم دید. یکی از آن دو ژاپنی یا چینی بود. احسان خنده‌کنان گفت: «معلوم نیست با این چشم‌های بادامی او مال کجا هستند. تو می‌دانی کجایی‌اند سیاوش؟»
یا فاطمه زهرا (س)

حجم

۱۹۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۱۹۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۹,۰۰۰
۴۰%
تومان