کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم)
معرفی کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم)
کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم) نوشتهٔ دارن شان است که با ترجمهٔ علی شقاقی در انتشارات ماهواره منتشر شده است.
درباره کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم)
مجموعهٔ آرچیبالد لاکس رمانی بیش از ۱۰ جلد است. در این رمان، پسرکی نوجوان به نام آرچیبالد لاکس کاملاً اتفاقی دنیای جدید و عجیبی به نام مِرج را کشف میکند و متوجه میشود با این که از اهالی این دنیای مرموز نیست، اما موهبتی دارد که مختص بومیان این کره است. آرچیبالد لاکس جوان که بهتازگی فهمیده یک قفلساز بیتجربه اما تقریباً ماهر است، باری دیگر خودش را در دنیای شگفتانگیزی به نام مرج مییابد ، اما چالشهایی که این بار باید از سر بگذراند بسیار فراتر از شناخت عوامل غیرطبیعی این کره است. او میخواهد در انجام یکی از پیشپاافتادهترین مأموریتهای دوستش به او یاری برساند ولی ناگهان وضعیت طوری میشود که باید در ازای آزادیاش، با ملکهٔ شیاد و بیرحم، دستوپنجه نرم کند...
خواندن کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه را به تمام علاقهمندان به داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
درباره دارن شان
دارن اوشانسی متولد ۲ ژوئیه ۱۹۷۲ نویسندهٔ ایرلندی است که با نام دارن شان داستان مینویسد. اولین کتاب دارن شان Ayuamarca نام دارد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. او در ژانویهٔ ۲۰۰۰ کتابی برای کودکان با نام سیرک عجایب نوشت. او این کتاب را کتاب را برای سرگرمی نوشته بود، اما بسیار موردتوجه قرار گرفت؛ خصوصاً زمانی که کمپانی برادران وارنر پیشنهاد ساخت فیلمی بر مبنای این کتاب را داد. او که پیشبینی این فروش را نمیکرد نویسندگی را ادامه داد و در طول ۵ سال ۱۱ کتاب دیگر از این مجموعه نوشت. این کتابها در ۲۸ کشور و به ۲۰ زبان ترجمه شد و حدود ۸ میلیون نسخه از آنها فروش رفت. کمپانی برادران وارنر هرگز فیلمی از این مجموعه نساخت و حق ساخت آن به دارن شان بازگشت و در سال ۲۰۰۵ دارن شان اجازهٔ ساخت فیلمها را به کمپانی یونیورسال استودیو فروخت. کتابهای او فضایی فانتزی و ترسناک دارند.
بخشی از کتاب آرچیبالد لاکس و ملکهای از سوانپان (جلد دوم)
«آدرسی که مرد داده بود را برای رسیدن به ساختمان امپایر استیت دنبال میکنم. تقریباً بعد از یک ربع به جلوی ورودی اصلی ساختمان میرسم و خیلی خوب میشد اگر میتوانستم به داخل بروم و با آسانسور به آخرین طبقه برسم. اما نمیخواهم وقتم را هدر بدهم، بنابراین به دنبال گمانهای مخروطی و زرد رنگ میگردم.
آن را در پنجره یک داروخانه پیدا میکنم و طوری قرار گرفته که انگار داخل شیشه تعبیه شده است. به جلو قدم بر میدارم و انتظار دارم با عبور از آن به مِرج برسم ولی در کمال تعجب خودم را داخل داروخانه میبینم و درخت انگور قطوری جلویم است. قفسههای داروخانه پر شدهاند از بِشِر و بطریهای آزمایشگاهی و مردم زیادی در حال خرید کردن هستند.
با بیحوصلگی میگویم: «چه خبر شده؟»
هیچکس نگاهم نمیکند و گویا دوباره نامرئی شدهام.
درخت انگور شبیه چیزی که قبلاً دیدهام نیست. بلکه نیمه بالاییاش به سمت نیمه پایینی خم شده و به درخت انگور، ظاهرِ لولهای خمیده شکل و بلند داده که کمی مانند سرسرهای آبی و منحنی شده است که از وسط راهرو شروع شده و به بالا کشیده میشود و از میان قفسه ویتامینها میگذرد. همانطور که نگاه میکنم، زنی دستش را به سوی جعبه قرصها حرکت میدهد و دستش از میان درخت انگور میگذرد، انگشتانش دور جعبه بسته میشوند و جعبه را از روی قفسه بر میدارد.
زمزمه کنان به خودم میگویم: «این خیلی عجیب است.» درختهای انگور در مِرج متفاوت هستند، اما درختهای انگور در بُرن ـ که از میان قفسهها عبور کردهاند ـ شکل دیگری دارند.
یک قدم به جلو بر میدارم ـ زنی به همراه فرزندش از سر راهم کنار میرود ـ و به درخت انگور میرسم. دستانم از میان آن حرکت نمیکنند و در عوض انگشتانم در دو طرفش سفت میشوند. به بالا نگاه میکنم و درخت انگور را میبینم که به سمت سقف رفته است. احساسی درونی به من میگوید که سقف، آنطور که سفت و محکم به نظر میرسد نیست. خودم را بالا میکشم و احتمالاً نیازی به استفاده از دستانم ندارم ـ آنقدرها هم شیب ندارد ـ اما تا زمانی که از وضعیتم مطمئن نشوم آن را رها نمیکنم.»
حجم
۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
حجم
۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
نظرات کاربران
دارن شان مثل همیشه عالی
برای جلد اولم گفتم یکم فضاش بچگانس اما پیشنهاد میشه برای وقت گذرونی