دانلود و خرید کتاب طعم سیب زرد ناصر یوسفی
تصویر جلد کتاب طعم سیب زرد

کتاب طعم سیب زرد

معرفی کتاب طعم سیب زرد

کتاب طعم سیب زرد نوشتهٔ ناصر یوسفی است. نشر پیدایش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک رمان برای نوجوان که در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است؛ روایتی از نوجوانی به نام سینا که با مادرش زندگی می‌کند و دچار مشکلات گوناگونی همچون اضطراب، عدم اعتمادبه‌نفس و شب‌ادراری است.

درباره کتاب طعم سیب زرد

کتاب طعم سیب زرد دربارهٔ سینا است. پسری که وقتی خردسال بود، پدرش، او و مادرش را رها كرد و رفت. پس از رفتن پدر، سینا دچار اضطراب، وسواس و شب‌ادراری می‌شود. حالا سینا بزرگ شده اما مشكلاتش همچنان ادامه دارد. سینا خودش و مشكلاتش را به‌جز مادرش از همه پنهان می‌كند. مشاوره و روان‌درمانی‌اش را پنهان می‌كند. او دوستی با نثار، پسر سرایدار افغان را هم پنهان می‌كند. ترس از رهاشدگی دوباره زندگی‌اش را سراسر دروغ كرده است. سینا باید برای خودش كاری بكند. پس این رمان روایتی از نوجوانی به نام سیناست که با مادرش زندگی می‌کند و دچار مشکلات گوناگونی از جمله اضطراب، عدم اعتمادبه‌نفس و شب‌ادراری است.

جلسه‌ای برای بررسی این کتاب در «خانهٔ کتاب پیدایش» با حضور نویسنده برگزار شد. مقاله‌ای نیز تحت‌عنوان «طعم گس سیب زرد» در نقد این رمان در «سایت وینش» منتشر شده است.

این رمان از سوی شورای کتاب کودک و همچنین هجدهمین دورهٔ جشنوارهٔ کتاب رشد به‌عنوان کتاب برگزیده معرفی شد. سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی هم این رمان را کتابی مناسب برای دورهٔ متوسطه اول معرفی کرد. این کتاب همچنین در سی‌و‌هشتمین کتاب سال ایران به‌عنوان کتاب شایستهٔ تقدیر معرفی شد و از نامزدهای بیستمین دورهٔ جایزهٔ حبیب غنی‌پور نیز هست.

خواندن کتاب طعم سیب زرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب داستان ایرانی مناسب نوجوانان بالای 12 سال است.

بخش‌هایی از کتاب طعم سیب زرد

«اسمم نثار است. نه دروغ گفتم؛ ماهان است، سیناست، میناست، شاید هم نیلوفر!

در یک روز پاییزی به دنیا آمدم. صبح بود. اما به همه می‌گویم متولد بهار هستم و دم غروب به دنیا آمده‌ام. وقتی که آسمان صورتی می‌شود. گاهی هم یادم می‌رود و می‌گویم متولد زمستان هستم و در یک روز برفی متولد شده‌ام. اما مادرم می‌گوید وقتی به دنیا آمدم تابستان بود، درست اواسط مرداد. چه کار کنم که تابستان را دوست ندارم!

پدرم مرد شریفی است. زحمتکش است و هر شب با یک بغل خوراکی به خانه می‌آید. خیلی وقت‌ها هم می‌گویم فوت کرده. وقتی کوچک بودم فوت کرده. این‌طوری دیگر کسی سؤال بیشتری نمی‌پرسد و خیلی وقت‌ها هم دل‌شان به حالم می‌سوزد. اما من اصلاً پدرم را ندیده‌ام. پدرم، مادرم را دوست داشت. در آینه به خودم می‌گویم که پدرم عاشق مادرم بود. اما یک روز او را گذاشت و رفت. ما را برای همیشه رها کرد. پدرم سرهنگ ارتش است، نه یک معلم ادبیات است و عاشق شعرهای دروغین دورهٔ صفویه! به خیلی‌ها می‌گویم طراح لباس است. پزشکی که کارش را دوست نداشت و کشاورزی را شروع کرد. گاهی وقت‌ها یادم می‌رود به دیگران چه گفته‌ام و می‌گویم شغلش آزاد است؛ یا مهندس است.

خواهر و برادرهایم در خارج هستند. وقتی کوچک بودند در یک مدرسهٔ شبانه‌روزی پانسیون شدند، اما عکسی از آنها ندارم. برای همین گاهی می‌گویم تنها فرزند مادرم هستم. وقتی پوشک می‌خریم، اگر کسی ما را ببیند می‌گویم برای برادر کوچک‌ترم می‌خریم. آخر من یک برادر دو ساله دارم که هنوز پوشک می‌پوشد. اما اسمش را همیشه یادم می‌رود. مانی... نیما... نه مزدک! به اسم من می‌خورد، مهران!

فقط یک واقعیت در زندگی‌ام دارم، و آن این است: من یک مادرم دارم. اسمش لیلاست.

فقط همین! چیزی بیشتر نه!

سینا دیرش شده بود. باید عجله می‌کرد. تا مدرسه چند ایستگاه راه بود. اگر اتوبوس به موقع می‌رسید و خیابان‌ها هم شلوغ نبود، حداقل نیم ساعتی راه بود. دبیرستانش روبه‌روی پارک شریعتی بود، پایین‌تر از سه راه ضرابخانه. از قلهک تا آنجا چند ایستگاهی راه بود.»

کاربر 4990898
۱۴۰۲/۱۰/۱۰

هنوز نخوندم ولی متن و بخشی از کتابی که خواندم بنظرم موضوعش جالبه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۲,۶۰۰
تومان