کتاب تصویرهای برجای مانده
معرفی کتاب تصویرهای برجای مانده
کتاب تصویرهای برجای مانده نوشته حنا مینه با ترجمهٔ کاظم آل یاسین در انتشارات شانی منتشر شده است.
درباره کتاب تصویرهای برجای مانده
این کتاب بخش اول از یک تریلوژی است. حنا در این تریلوژی زندگی خود را به طور عریان و با جزئیات کامل در اختیار خوانندگان گذاشت. با توصیفهای بسیار دقیق و زیبا تصویری از زندگی دردمندانه خود، مردم فقیر، ظلم و ستم فئودالها و اشغالگران عثمانی و فرانسوی و مبارزه با آنها و عشق و روابط مردم را بدون پردهپوشی عیان کرده است.
خواندن کتاب تصویرهای برجای مانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مجموعه داستانهای خارجی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
درباره حنا مینه
حنا مینه سال در ۱۹۲۴ زمان قیمومیت فرانسه بر سوریه در لاذقیه در خانوادهای فقیر و مسیحی به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در یکی از روستاهای منطقه اسکندرون گذراند. پس از ورود نیروهای ترک به منطقه در ۱۹۳۹ همراه با خانوادهاش به لاذقیه مهاجرت کرد.
حنا مینه در ۱۹۵۱ در تأسیس انجمن نویسندگان سوریه نقش مهمی داشت و سپس زمینه را برای برگزاری اولین کنگره نویسندگان عرب در دمشق در ۱۹۵۴ فراهم کرد. در سال ۱۹۹۵ در حمایت از آدونیس که از اتحادیه نویسندگان عرب اخراج شده بود از این اتحادیه بیرون آمد. آثارش برای ایجاد "هشیاری تازه" در ملت عرب، به نفع فقرا و علیه اغنیا و فساد موضعگیری میکرد، به "رسالت سیاسی و اجتماعی" ادبیات معتقد بود.
روز سهشنبه ۲۱ اوت در خانهاش در دمشق پس از یک دوره بیماری در ۹۴ سالگی درگذشت.
وزارت فرهنگ سوریه در پیامی، او را «یکی از بزرگترین رماننویسان عرب و یکی از نمادهای رمان در جهان» دانست.
بخشی از کتاب تصویرهای برجای مانده
پدر بیمارم را با برانکارد بیرون بردند، مادرم پشت سرش گریه میکرد. زمانی که برانکارد از دیدگانمان دور شد، ماهم از میان دروازه بزرگی که در نداشت به خانه برگشتیم. خانه بزرگ، با حیاطی مربع شکل که پنجرههای روزنهای اتاقهای نمور آن بهسوی حیاط سرک میکشیدند. اتاقها با چند پله سنگی بالاتر از حیاط قرار داشتند که زنان روی آن مینشستند و بچهها به دلایل نامعلوم زار میزدند. حیاط انباری از زباله بود، کف آن کثیف بود و پر از فضولات مرغ، در طرف دیگر حیاط هیزم، اجاق، یک اتومبیل فورد و کومهای از پرتقال بود و مردی که روی گلگیر اتومبیل نشسته بود. نگاهش به کومه پرتقال بود. بچهها دور کومه ایستاده بودند و به پرتقالها نگاه میکردند. زنی شلوول روی سنگی نشسته بود و بچهاش را شیر میداد. من در این خانه متولد شدم و با اینکه به هنگام تولدم پدرم یک سینی شیرینی از نوعی که دستپخت خودش بود و میفروخت، میان مردم تقسیم کرد، باز هم تاریخ تولدم گم شد.
زمانی که پس از زائیدن سه دختر مادر کم سن و سالم خبر تولد مرا شنید خوشحال شد و خندید. پسری که پس از مرگ برادران خود بر اثر مالاریا، تیفوئید، آبله و فقر و گرسنگی تنها پسر خانواده ماند.
بزرگتر که شدم معلم در مدرسه ابتدایی شگفتزده و درحالیکه روی سرم دست میکشید گفت: کودک من این غیرممکن است. حتماً اشتباهی رخداده، زیرا تو با این سنوسال از من بزرگتری - تاریخ تولدم در اداره ثبتاحوال ۱۹۱۱ ثبت شده بود. چه کسی مرتکب این اشتباه شده است من هم با تعجب ساکت شدم. فکر کردم که معلم مرا از مدرسه بیرون میکند و بهخاطر این اشتباه ژاندارم او را میزند و زندانی میکند. ترسیده بودم و نمیدانستم چه جوابی بدهم. اما معلم با مهربانی مرا از مدرسه بیرون فرستاد و سفارش نمود تا به پدرم بگویم برای حل مشکل به دیدنش بیاید. آن روز وقتی به پدرم گفتم، به مدرسه آمد به معلم تعظیم کرد و دستش را روی سینهاش گذاشت.
حجم
۹۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه
حجم
۹۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه