دانلود و خرید کتاب خانه خوانی سیدعلی طباطبایی ابراهیمی
تصویر جلد کتاب خانه خوانی

کتاب خانه خوانی

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۲.۹از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه خوانی

کتاب خانه خوانی نوشتهٔ سیدعلی طباطبایی ابراهیمی است و نشر اطراف آن را منتشر کرده است. این کتابْ شرحِ زندگی در خانه‌های برههٔ گذار معماری تهران است.

درباره کتاب خانه خوانی

 کتاب خانه‌خوانی به دنبال بازنمایی روایی تجربه‌ٔ زیسته‌ در خانه است؛ تجربه‌‌ای روزمره که هم‌زمان به عمیق‌ترین لایه‌های درون ما پیوند دارد. این کتاب با توصیف خاطرات و تداعی‌های مختلف فضاهای خانه، خواننده را به باززیستن این تجربه دعوت می‌کند.

نویسنده، از طریق گفت‌وگو با تعدادی از ساکنان خانه‌های برهه‌ٔ گذار معماری تهران و نقلِ تجربه‌ٔ زندگی در فضای خانه‌ و مفهوم «در‌خانه‌بودن» برای آن‌ها، می‌کوشد معنای زنده‌ٔ نهفته در این خانه‌‌ها را کشف کند و راهی تازه برای گفت‌وگو درباره‌ٔ کیفیت خانه بگشاید.

خانه‌ با ما و در ما زندگی می‌کند، بزرگ می‌شود، به بلوغ می‌رسد و از پا می‌افتد و در این هم‌زیستی‌ از اندیشه و احساس و باورهای ساکنانش شکل می‌گیرد و به رویدادهای زندگی‌ شکل می‌دهد. با فهم تعامل خانه و تجربه‌های زیسته‌ٔ ساکنانش، می‌توان بده‌بستان معمار و ساکنان خانه را هدفمند کرد و جایی متناسب با نیازهای واقعی انسان به نقشه درآورد تا خاطره‌ها و مکان بهتر با هم پیوند بخورند.

از سوی دیگر، فهم معنای فضاهای خانه کمک می‌کند تا جنبه‌ای از وجود خود را بشناسیم که کمتر به آن پرداخته شده است؛ رابطه‌ٔ معانی درونی‌مان با مکان‌ها که گاستون باشلار، متفکر پدیدارشناسی، آن را «مکان‌کاوی» می‌نامد. از این رو، مخاطبان این کتاب نه فقط معماران بلکه تمام کسانی‌اند که روزی در جایی خانه کرده‌اند.

این کتاب با رجوع به اندیشه‌های متفکران پدیدارشناسی معماری و همین‌طور تجربه‌ٔ زیسته‌ٔ ساکنان، به دنبال روشن‌تر ‌کردن پاسخ این پرسش‌ها است:

در‌خانه‌بودن چگونه تجربه‌ای است؟

چه رابطه‌ای میان تجربه‌ٔ درخانه‌بودن و کیفیت فضاهای خانه برقرار است؟

چگونه می‌توان با استفاده از قابلیت‌های روایت از تجربه‌ٔ درخانه‌بودن سخن گفت؟

خواندن کتاب خانه خوانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ معماری و تاریخ هنر پیشنهاد می‌کنیم. کسانی که از خانه‌هایی با آجر قرمز و معماری سبک دوران پهلوی خوششان می‌آید، حتما از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب خانه خوانی

«اواخر پاییز ۹۲ بود و باید موضوعی برای پایان‌نامهٔ کارشناسی ارشد انتخاب می‌کردم. نمی‌خواستم مانند آنچه در دانشکده‌های معماری رایج است، قطعه زمینی انتخاب کنم و ساختمانی در آن طراحی کنم. هنوز خیلی از سؤال‌هایم دربارهٔ معماری بی‌جواب مانده بود و فکر می‌کردم بعداً وقت برای طراحی دارم. ترجیح می‌دادم در این فرصت دربارهٔ سؤال‌هایم تحقیق کنم؛ مهم‌ترین‌شان این‌که نمی‌دانستم بالاخره منظور از خانهٔ «خوب» چیست؟ اگر دوست یا آشنایی چیزی در این باره از من می‌پرسید حرف چندانی برای گفتن نداشتم. در سال‌های تحصیل کارشناسی معماری در دانشکدهٔ هنرهای زیبا و بعد هم کارشناسی ارشد در دانشکدهٔ معماری دانشگاه شهید بهشتی با بسیاری از خانه‌های مهم تاریخ معماری آشنا شدم، با آثاری زیبا و هنرمندانه از معماران بزرگ. اما مسئله این بود که گفت‌وگو درباره‌شان بیشتر با مجموعهٔ واژگان درون‌رشته‌ایِ معماری و از نام‌ها، سبک‌ها و ایده‌هایی بود که به چنین خانه‌هایی اهمیتی ویژه می‌داد و در نهایت، حرف چندان روشن و واضحی دربارهٔ چرایی و چگونگی خوبی و مطلوبیت‌شان برای ساکنان و از زاویهٔ دید آن‌ها زده نمی‌شد. حداقل، من تا آن وقت به پاسخ خوبی نرسیده بودم. نمی‌دانستم چطور می‌شود در این‌باره با غیرمعماران و به زبانی جمعی گفت‌وگو کرد. حدس می‌زدم نبودِ این زبان مشترک یکی از علت‌های کج‌سلیقگی بازار ساخت‌وساز و عدم تعامل درست بسیاری از ساکنان و سازندگان با معماران باشد. انگار دستیابی به چنین زبانی نه دغدغهٔ معماران است و نه سازندگان. امروز جریان اصلی تعریف‌کنندهٔ معنای خانهٔ «خوب» بازار تبلیغات مسکن و چیزهایی است که فروشندگان و واسطه‌های فروش دربارهٔ ساختمان‌شان می‌گویند. آن‌ها ساکنان و خریداران را با انواع مصالح و تجهیزات و ویژگی‌های فنی ساختمان راضی می‌کنند و گاهی با عباراتی مبهم از خوش‌نقشه یا نورگیر بودن خانه هم حرفی می‌زنند. اما خانهٔ خوب و هنرمندانه چیزی دارد که در این میان جایش به‌کلی خالی است؛ همان نقشی که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند و سهمی که چون صحنهٔ نمایش در روایت روزها و شب‌های آن‌ها دارد. این جنبهٔ هنرمندانه که بعدها فهمیدم متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند، کمتر موضوع بحث ما در دانشگاه بود. در آتلیه‌های آموزش طراحی هم با جدا کردن برنامهٔ فیزیکیِ طرح از مسائل زیباشناختی و فرمی، یا انتظار می‌رفت این وجه بوطیقایی خودبه‌خود پدید بیاید یا به‌کلی فراموش می‌شد.

چند موضوع با همین مضمون انتخاب کردم. دکتر مهرداد قیومی بیدهندی، از استادهای گروه مطالعات معماری ایران گفت این‌ها حوزه‌های موضوع‌اند، نه خود آن. انتخاب‌هایم به نظرش بزرگ‌تر از حد و اندازهٔ تحقیق کارشناسی ارشد بودند. مدتی گذشت. دوباره پیش دکتر قیومی رفتم و خواستم خودش موضوعی پیشنهاد کند. گفت «کسی به خانه‌های آجربهمنی و سیمانی برههٔ گذار توجه نمی‌کند و مهجور مانده‌اند. می‌شناسی‌شان؟ خانه‌های معمولی اما خوبی‌اند. می‌توانی روی آن‌ها کار کنی. تعدادی را مستند کنی یا مثلاً با نظریهٔ کریستوفر الکساندر تحلیل‌شان کنی.»

با فضای خانه‌هایی که دکتر قیومی پیشنهاد می‌داد آشنا بودم. در چندتایشان زندگی کرده‌ام. در یکی از آن‌ها در امیرآباد تهران به دنیا آمدم. از دو تا هفت‌هشت‌سالگی در یکی دیگرشان در خیابان نصرت، حوالی میدان انقلاب، کودکی‌ام را گذراندم. خانهٔ حیاط‌دار و سه‌طبقهٔ خانم سیجوانی که همه‌اش دست خودمان بود و هنوز هم اتفاق‌های زیادی از آن در خاطرم بود. یازده‌دوازده‌ساله بودم که طبقهٔ سوم خانهٔ سرهنگ را در حوالی خیابان جمهوری اجاره کردیم و چند سالی هم آن‌جا ماندیم. بعد هم چند خانهٔ دیگر. سال‌های زیادی با آن‌ها گذشت. خیلی وقت‌ها گزینهٔ خوبی برای ما اجاره‌نشین‌ها بودند. با قیمتی پایین می‌توانستیم خانه‌ای با فضاهای مختلف و نسبتاً باکیفیت به دست آوریم و همین باعث می‌شد دوست‌شان داشته باشیم. مادربزرگم، دایی‌ام و بعضی از دوستانم هم در چنین خانه‌هایی زندگی می‌کردند. روزها و شب‌های زیادی را در حیاط‌های سبز و زیرزمین‌های تودرتو و بهارخواب‌های وسیع چنین خانه‌هایی سپری کرده بودم. هرچند دیدن‌شان گاهی حسرتی را هم در دلم زنده می‌کرد. حسرت این‌که هیچ‌وقت نشد یکی‌شان را بخریم و برای همیشه در آن بمانیم؛ حسرتی که با تصویر آن سال‌های خوش در خانهٔ مستقل و سه‌طبقهٔ خیابان نصرت همراه می‌شد. هر بار تا می‌آمدیم به یکی‌شان عادت کنیم و در آن خانه کنیم، یا صاحب‌خانه عذرمان را می‌خواست یا پدر و مادرم جای دیگری را می‌دیدند و قیمت و محله یا یک چیز دیگرش را ترجیح می‌دادند. آن زمان کسی هم حس نوستالژی چندانی به این خانه‌ها نداشت و خیلی وقت‌ها ظاهر قدیمی و کهنه‌شان شرم‌آور بود. همهٔ این‌ها باعث شد برای من به غریبه‌هایی آشنا تبدیل شوند. می‌شناختم‌شان ولی نه آن‌چنان عمیق و دیرزمان. رفقایی بودند که بارها حس غریب جدایی از آن‌ها را تجربه کرده بودم.

دوست داشتم چیزی دربارهٔ معماری این خانه‌ها بفهمم؛ چیزی که بتوانم در فرم‌ها و شکل‌های دیگر هم دوباره آن را فراخوان کنم و در مواجهه‌ام با موضوعات تازهٔ طراحی به کارش بگیرم؛ کیفیتی از زندگی که با فرم‌ها و عناصر عینی ساخته‌می‌شد اما در بند این فرم‌ها و عناصر نبود. می‌خواستم از مواجههٔ نوستالژیک با فرم‌ها و عناصر بعضاً کلیشه‌ای این خانه‌ها که مسئله و موضوع من نبود، فاصله بگیرم و چیزی روان و سبک در پس آن‌ها بیابم که بتواند به هر شکلی در بیابد و قابل استفاده در طراحی خانه‌های دیگر باشد.»

zahrahro
۱۴۰۱/۰۴/۱۳

به نظرم نقطه قوت این کتاب اینه که پایان‌نامه دانشگاه نویسنده بوده، اما دانشگاهی نیست! تلاش خوبیه برای اینکه فصل مشترک روایت و معماری رو پیدا کنه. درباره خونه‌هایی حرف زده که همه ما دیدیم و وقتی عکسش رو می‌بینیم (یا

- بیشتر
کاربر ۴۰۲۵۱۷۸
۱۴۰۱/۱۲/۰۵

کتاب در واقع یک پایان نامه معماری هست که به شکل کتاب خلاصه شده. برای کسایی که علاقمند به معماری نیستن زیاد کاربردی شاید نداشته باشه . و مسله بعدی اینکه مبانی نظری معماری چه در این کتاب چه کلاً

- بیشتر
فاطمه موسوی
۱۴۰۱/۰۴/۱۴

این کتاب رو برای شرکت در یک با هم‌خوانی خریدم و خوندم. خوندن این کتاب حتی با این حجم اندکش برام زجرآور بود .نمی‌دونم دلیلش چی بود ولی واقعا فکر نمی‌کردم هیچ وقت کتابی از تشر اطراف رو به این سختی

- بیشتر
Marzieh Ahmadi
۱۴۰۱/۱۰/۰۹

کتاب بیشتر تخصصی و مناسب رشته معماری هست. ولی اضافه کردن خاطرات صاحب خانه های قدیمی جذابش کرده. کاش نویسنده بیشتر خاطرات را مرور می‌کرد و کمتر انشا مینوشت

آری
۱۴۰۱/۰۹/۲۱

از سخت خوانی کتاب که بگذریم.کتاب ما را دعوت به تفکری عمیق تر درباره خانه ها میکند.

Sayeh
۱۴۰۱/۰۹/۲۱

موضوع کتاب بسیار جذاب و خیال انگیز بود و در تمام مدت خواندن کتاب خاطرات تمام خانه هایی که در ان زیسته یا دیده ایم جلوی چشممان می آید.طوریکه به خود می آیید و میبینید مدتهاست غرق در رویاها و

- بیشتر
مریم سادات
۱۴۰۲/۰۱/۰۵

من نسخه ی چاپی کتابو خوندم. و باید بگم کتاب سخت‌خوانی هست ولی آرامش‌بخش

گذشته و آینده از طریق دو قابلیت خاطره و خیال در وضعیت اکنون‌مان حضور دارند.
باران
زندگی سخت ساده است و پیچیده نیز هم... مارگوت بیکل
مروارید ابراهیمیان
گیاهان خانه، با تناوب ساده و روشنی که در عین پیچیدگی شاخ‌وبرگ‌شان دارند، در تجربهٔ زمانمند مکان‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. تناوب و آهنگِ روزانه و سالانهٔ آن‌ها ساکنان خانه را امیدوار می‌کند که اوضاع دوباره آرام خواهد شد، که به حالت قبلی باز خواهند گشت. به این ترتیب، گل‌وگیاه خانه تغییرات شهر و آدم‌ها را کمرنگ می‌کند و همیشه یاد ساکنان می‌اندازد که هر چه شود، باز بهار می‌آید و تابستان و پاییز و زمستان.
باران
همهٔ ماجراهای زندگی جایی اتفاق می‌افتند و در اصطلاح فضازمانی‌ هستند. تناسب هر اتفاق و جای رخ دادنش باعث می‌شود به شکلی متفاوت در خاطر ثبت شود. گویی فضاها انتخاب می‌کنند چه خاطراتی را در خود نگه دارند و چه خاطراتی را نه. به این ترتیب، هر فضا جای مجموعهٔ مشخصی از خاطرات می‌شود و تفاوتِ جاها جنس خاطره‌ها را تغییر می‌دهد.
باران
خاطره و خیال در وضعیت اکنون‌مان حضور دارند. این دو قابلیتْ تجربهٔ وجودی فرد در زمان حال را نه صرفاً به لحظهٔ قبل، که به زمان‌ها و مکان‌های بسیار بسط می‌دهد و عامل پیوندی میان اکنونِ او و قبل و بعدش برقرار می‌کند. معنای هر تجربهٔ تازه در نسبتش با خاطراتِ بسیار ساخته می‌شود و فرد با خیال خلاق خود مدام به دنبال افزودن به آن و یافتن امکانی تازه در خود برای تجربه‌ای بهتر در آینده است. خاطره و خیال با اتساع وجودِ فرد به گذشته و آینده، هستی نقطه‌ای او را در زمان و مکان بسط می‌دهند.
باران
آنچه از دست می‌رود، برای ماهی، امکان فهم آب حین زندگی است و برای انسان، امکان فهم خانه حین تجربهٔ سکونت در آن.
باران
ترسْ موقعیت وجودیِ بی‌همتایی است که در آن، احساسات انسان که با گذشته و آینده‌های بسیاری مرتبط‌اند همزمان حاضرند. غلبه بر ترس‌ها فرایندی سازنده است و چشم‌انداز وسیع‌تری از جهان پیش روی ما می‌گذارد.
باران
امروز جریان اصلی تعریف‌کنندهٔ معنای خانهٔ «خوب» بازار تبلیغات مسکن و چیزهایی است که فروشندگان و واسطه‌های فروش دربارهٔ ساختمان‌شان می‌گویند. آن‌ها ساکنان و خریداران را با انواع مصالح و تجهیزات و ویژگی‌های فنی ساختمان راضی می‌کنند و گاهی با عباراتی مبهم از خوش‌نقشه یا نورگیر بودن خانه هم حرفی می‌زنند. اما خانهٔ خوب و هنرمندانه چیزی دارد که در این میان جایش به‌کلی خالی است؛ همان نقشی که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند و سهمی که چون صحنهٔ نمایش در روایت روزها و شب‌های آن‌ها دارد.
باران
زیر آسمان شب، خیال دور می‌شود و خودی دیگر را در مکان و زمانی دیگر نشان‌مان می‌دهد. به این ترتیب آسمان شب کمک‌مان می‌کند از جایی تازه و دور از نگرانی‌های آن‌وقت و آن‌جا دوباره به خود نگاه کنیم. شاید راز همیشه زیبا بودنِ این آینهٔ بی‌نهایت هم همین باشد. مثل کسی است که همه‌چیز را می‌داند و روزهای غم‌انگیز و شاد زیادی دیده است. ما را با خود به اعماقی ناشناخته می‌برد تا ببینیم هیچ‌چیز، هیچ‌جا تازه نیست؛ تا بفهمیم که تازگی به‌تمامی از ما و در ما است. چنین تجربه‌ای تا حدی جلوی نشخوار ذهنی را می‌گیرد؛ وقتی به صدایش گوش می‌دهیم که هر بار می‌گوید بزرگ‌تر باش، دورتر را ببین، افق دیدت را بازتر کن تا ببینی هنوز چیز تازه‌ای هست؟
کاربر ۶۵۳۹۱۳۲
خانهٔ خوب و هنرمندانه چیزی دارد که در این میان جایش به‌کلی خالی است؛ همان نقشی که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند و سهمی که چون صحنهٔ نمایش در روایت روزها و شب‌های آن‌ها دارد. این جنبهٔ هنرمندانه که بعدها فهمیدم متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند
آلب
خانهٔ خوب و هنرمندانه چیزی دارد که در این میان جایش به‌کلی خالی است؛ همان نقشی که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند و سهمی که چون صحنهٔ نمایش در روایت روزها و شب‌های آن‌ها دارد. این جنبهٔ هنرمندانه که بعدها فهمیدم متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند
آلب
خانهٔ خوب و هنرمندانه چیزی دارد که در این میان جایش به‌کلی خالی است؛ همان نقشی که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند و سهمی که چون صحنهٔ نمایش در روایت روزها و شب‌های آن‌ها دارد. این جنبهٔ هنرمندانه که بعدها فهمیدم متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند
آلب

حجم

۹۷۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۹۷۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان