کتاب کارین
معرفی کتاب کارین
کتاب کارین نوشتهٔ جوزف کنراد و ترجمهٔ محسن فخری است. نشر لگا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. کارین، یک خاطره است که در اوایل بهار ۱۸۹۷ میلادی نوشته شده و حاصلِ غریبماندن نویسنده در کشورهای دیگر است؛ تبعید سیاسی خانواده به روسیه، دربهدریهای او از این سرزمین به آن سرزمین و زندگی بر پهنهٔ دریا. این داستان با اندیشه، تصویرسازی و کنش امپریالیستی و استعماری همراستا است.
درباره کتاب کارین
کتاب کارین با ارائهٔ توضیحاتی دربارهٔ قالب محبوب «داستان کوتاه» آغاز میشود. به دلیل همین اهمیت، محبوبیت و جهانگیری است که نشر لگا، در یک مجموعه، سعی در ترجمه و انتشار داستانهای حدوداً پنجهزارکلمهای تا بیستهزارکلمهای داشته است. این مجموعه میکوشد داستانهای کوتاه انگلیسی را به روشی نظاممند به خوانندگان معرفی کند.
روایت موجود در داستان «کارین: یک خاطره» جهانی دوقطبی دارد: غرب برابر شرق، سفید برابر رنگینپوست، خودی برابر دیگری، عقل برابر جنون، واقعیت برابر توهم، جنبش برابر سکون، خرافات برابر واقعیت، بیماری برابر سلامت و سرزمین کارین برابر لندن شلوغ و پرهیاهو. میتوان گفت که تأکید بر این قطبها مسئلهای ایدئولوژیک است و اینها در ساخت واقعیت و معانی ایدئولوژیک دخالت دارند.
این داستان، یک راوی اروپایی دارد که صاحب موقعیت قدرت و اختیار از بهر بازنمایی شرق و مالاییهاست و کارین در این میان ابژهٔ بازنمایی راوی است. البته این داستان، یک راوی اولشخص ندارد و روایت با واسطه از زبان راوی اصلی گفته میشود. ساختار «روایت در روایت» یا بهتعبیر لغوی «قاب در قاب» این داستان را پیش میبرد.
در پیشگفتار این کتاب دربارهٔ داستان کارین آمده است که:
تضاد بین شرق و غرب، ساختار این روایت را شکل میدهد و پیش میبرد. حرکت کلی روایت از شرق به غرب بهنقل از گاگویلت دقیقاً تصویر تاریخ امپریالیسم است که در پی تسلط بر طبیعت برای منافع خودش است. اگرچه در این حرکت شرق به غرب، راوی به تصویری ناخوشایند از لندن میرسد که وصفی از تمدن و ناخرسندی از آن است، این حرکت خورشیدوار بهسمت غرب را تاریخ ناگزیر امپریالیسم میداند.
داستان با توصیف زیباییهای شگفتانگیز و بیگانهٔ سرزمین کارین آغاز میشود. جوزف کنراد با ارائهٔ تصاویری بهغایت ناب و بیبدیل، سرزمین کارین را چنان توصیف میکند که گویی یک کارتپستال است. داستان کارین؛ یک خاطره دربارهٔ تبعید و عزلت، وظیفه و آزادی، سیاست، انقلاب و فساد انسانهای جاهطلب است.
این داستان در ۶ بخش نوشته شده است.
خواندن کتاب کارین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در سال ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. وی داستاننویسی لهستانیالاصل بود. او بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت: همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند.
پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی، ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان به دست روسیه بود. تبعید این خانوده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش کنراد شد.
داستانهای کُنراد داستانهایی هستند که در دل شب و کنار آتش گفته میشوند و به گوشها میرسند؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات درهم تنیده شوند.
کنراد استاد کنایه بود. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ امریکایی است. او در داستانهایش اصول اخلاقی و مدنیای که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند را در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است اما او این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.
نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. وی کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشتند.
رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد هستند؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد.
او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران هستند.
شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که براساس یک داستان واقعی هم نوشته شده: داستان ترککردن کشتیای درحال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت اما به وقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. وجوه مدرنیستی این رمان بسیار برجسته است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود مورد توجه و نقد قرار گرفت.
جوزف کنراد، در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در سال ۱۹۲۴ میلادی از دنیا رفت.
بخشهایی از کتاب کارین
«مدت دو سال به فواصل کوتاه او را میدیدیم. دوستارش شدیم، به او اعتماد کردیم و بگویینگویی تمجیدش میکردیم. داشت نقشهٔ جنگی را میکشید، باحوصله، با عاقبتاندیشی، با اعتقاد به هدف خویش و با قاطعیتی که فکر میکردم بهخاطر نژادش از آن بیبهره است. به نظر از آینده هراسی نداشت و در نقشههایش بصیرتی را به نمایش میگذاشت که فقط با جهل مفرطش از باقی دنیا محدود میشد. کوشیدیم آگاهش کنیم اما تلاشهایمان در روشن ساختن ذات شکستناپذیر نیروهایی که او آرزو میکرد به چنگ درآورد و در دلسردکردنش تا دست از حمایت شدید از عقاید بدوی خود بکشد، همه و همه بینتیجه ماند. ما را نمیفهمید و با دلایلی پاسخمان میداد که زیرکی بچهگانهٔ نهفته در آن، آدم را دیوانه میکرد. او نامعقول بود و قاطع. گاهی در او خشم برافروختهٔ تلخی را مشاهده میکردیم؛ احساس گنگ و مضطرب خطا و میل مفرط خشونت که برای یک بومی خطرناک است. قیلوقال میکرد مثل کسی که بر او الهام شده باشد. یکبار در دهکدهاش بعد از اینکه تا دیروقت با او سخن گفتیم ناگهان از جا پرید. آتشی بزرگ و شفاف در بیشهزار میدرخشید. نورها و سایهها در میان درختان با هم میرقصیدند. خفاشها در شب آرام همچون دانههای مواجی، تاریکتر از تاریکی از میان بوتهها به اینسو و آنسو پرواز میکردند. او شمشیر را از دست پیرمرد قاپید؛ چون برق آن را از غلاف کشید و به زمین فرو کرد. بر انتهای تیغهٔ صاف و باریکش قبضهٔ نقرهایاش رها در برابر او همچون موجودی زنده تکانتکان میخورد. کمی به عقب گام برداشت و با صدای خفه با تیغهٔ لرزان به خشم سخن گفت: «اگر در آتش، در آهن، در دستی که تو را به پیش میبرد، در کلماتی که با تو سخن میگویند و در آرزوی قلبی من و فرزانگی خالق تو فضیلت وجود دارد، پس آنگاه ما با هم پیروز خواهیم شد». شمشیر را از خاک بیرون کشید. تیغهاش را برانداز کرد و برگشت و به شمشیردار گفت: «بگیرش». دیگری که بیحرکت نشسته بود نوک تیغ را با گوشهٔ لباسش پاک کرد و در غلاف نهاد، و بیآنکه نگاهی به بالا بیاندازد، آن را کودکوار بر زانو گرفت. کارین، ناگاه بسیار آرام و باوقار دوباره بر جای نشست. ما پس از آن بیهیچ اعتراضی تسلیم شدیم و گذاشتیم او راه خود را بهسوی مصیبتی افتخارآمیز در پیش گیرد. تنها کاری که از دستمان برمیآمد این بود که مطمئن شویم باروتها به نسبت قیمتشان مرغوباند و تفنگها، هرچند قدیمی، کاری.»
حجم
۱۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۱۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه