کتاب من نبودم
معرفی کتاب من نبودم
کتاب من نبودم نوشتهٔ دینا آلیسون لوی و ترجمهٔ آزاده صرافی و ویرایشسیما سرشار است. این کتاب را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است.
درباره کتاب من نبودم
تیو یک نوجوان است که به عکاسی علاقه زیادی دارد. به پیشنهاد یکی از معلمهایش عکسهای پرترهاش را در اتاق نقاشی مدرسه به نمایش میگذارد اما یک نفر عکسهای تیو را خراب و پاره میکند و روی آنها حرفهای زشت مینویسد. موقع این خرابکاری پنج نفر در صحنه حضور دارند. با درخواست خانم لویستن که معلم موردعلاقه تیو است، تیو و این پنج نفر در طول تعطیلات یکهفتهای مدرسه هر روز در حلقه عدالت دور هم جمع میشدند هدف از این کار نزدیکتر شدن بچهها به هم شناخت بیشتر آنها از یکدیگر و در نهایت پیداکردن مقصر و دلیل خرابکاری است، اما ماجرا به این سادگیها پیش نمیرود و معما به این راحتیها حل نمیشود…
خواندن کتاب من نبودم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کودکان و نوجوانان کتابی خواندنی و جذاب است.
درباره دانا آلیسون لوی
او در نیوانگلند به دنیا آمد و بزرگ شد و در ماساچوست زندگی میکند. دانا آلیسون لوی پیش از کسب مدرک MBA در کالج بابسون، ادبیات انگلیسی را در مونترال در دانشگاه مک گیل خواند. درحالیکه هر یادگیری ارزش دارد، اگر او میدانست که برای امرارمعاش مینویسد، ممکن بود در تمام آن کلاسهای آمار و امور مالی دچار مشکل نمیشد. دانا برای کودکان و نوجوانان رمان مینویسد.
بخشی از کتاب من نبودم
«یادم میآید خیلیوقتپیش مطلبی دربارهٔ بعضی حیوانات میخواندم که اگر در تله بیفتند، دست یا پای گیرافتادهشان را میجوند تا بتوانند فرار کنند. خیلی تعجب کردم؛ چون: ۱. جویدن دست و پای خودت عجیب و درعینحال چندشآور است و ۲. فکر کردم حیوان بیچاره زود میمیرد؛ چون با خونریزی و خطر عفونت و حرکت کندش، شام آمادهای برای شکارچیهای دوروبَر است. آیا جویدن دست و پا واقعاً راه خوبی برای حفظ بقاست؟ من که شک دارم.
اما الان فکر میکنم که میدانم چرا آن حیوان میخواهد شانسش را امتحان کند. دارم سعی میکنم خونسردی خودم را حفظ کنم؛ اما چون بزرگترین و بدترین خرابکاری در تاریخ مدرسهٔ ما برای عکسهای من اتفاق افتاده و از طرفی قرار است یک هفته در مدرسه بمانم، همان ماجرای حیوان بختبرگشته جلوی چشمم میآید که دست و پایش را میجود تا بتواند لنگلنگان و حتی خونریزان پا به فرار بگذارد.
مامانم گفت لازم نیست این کار را بکنم؛ غصه و ناراحتی من قابلدرک است و شاید اگر مدتی از مدرسه دور باشم، بهتر بتوانم این مسئله را برای خودم حل کنم. اما من غصه نمیخورم و نمیگذارم غصه بخورم. اگر غصه بخورم، یعنی اینکه برایم مهم است که آن احمقهای چلمنگ دربارهٔ عکسهایم چه فکری میکنند. راستش، همهٔ مدرسه دربارهٔ آن اتفاق حرف میزدند و مزخرفاتی را که یک نفر روی عکسهای من نوشته بود، درگوشی برای هم تکرار میکردند. این کارِ بچهها خیلی اذیتم میکرد؛ اما من باید بیخیال شوم. مطمئنم هیچکدام از این بچهها در آینده منتقد هنری نمیشود. تنها چیزی که خیلی آزارم میدهد، مقدار زیاد اسپری بدن اکس است که بچههای کلاس استفاده میکنند.
حالا هم پنج تا بچهپُررو که ممکن است عکسها را پاره کرده باشند، به در و دیوار این اتاق خیره شدهاند؛ اما به من نگاه هم نمیکنند؛ انگار صورتم خاصیت دورکنندگی دارد.
اما خانم لویستن متوجه این موضوع نیست و میگوید: «لطفاً صندلیهاتون رو جابهجا کنین. میدونین که قراره دایرهٔ عدالت تشکیل بدیم، نه ردیف عدالت یا چیز دیگه.» لبخند میزند؛ اما هیچکس به او لبخند نمیزند. طفلک خانم لویستن، هفتهٔ طولانیای پیش رو دارد.
بچهها صندلیهاشان را دورتادور اتاق میچینند و من مثل دکتر هو که با سؤال «شما کدام ارباب زمان هستید؟» همهچیز را میفهمد، حاضرم شرط ببندم که از روی مدل نشستن هرکدام از این دلقلکها میتوانم همهچیز را دربارهاش بگویم.»
حجم
۲۳۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
نظرات کاربران
یک سوم ابتدایی داستان کسل کننده بود اما در پایان جالب شد . زیادی کشش داده بود . بررسی شخصیت ها و مشکلاتشون قابل تامل بود به مشاوران مدرسه توصیه میشه