کتاب زیور
معرفی کتاب زیور
کتاب زیور نوشتۀ فهیمه رسوخی است. انتشارات آترینا این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این کتاب دربارۀ دختری به نام زیور است که در شمال ایران زندگی میکند و پیوسته رنج میکشد. این داستان، واقعی است.
درباره کتاب زیور
کتاب زیور سرگذشت زیور را روایت میکند.
او دختری است که در شمال ایران و در یک خانوادۀ فقیر و پسردوست متولد شده. روزی خانواده، زیور را بهخاطر پول و به زور، به خانۀ ارباب میفرستند تا در آنجا کلفتی کند. زیور سپس به معلم روستا علاقهمند میشود اما باز هم به زور، سرنوشت دیگری پیدا میکند. او با یک شخص دیگر ازدواج میکند.
این کتاب حاصل زمانی است که زیور در سنّ هشتادسالگی، سرگذشت خود را از دوازدهسالگی تابهحال روایت میکند.
خواندن کتاب زیور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زیور
«یک هفته از برگشتمون از روستای ننهاینا میگذشت یک روز آقام از سر کار اومد. دیدم عصبی وکلافه است، ننه پرسید:
ـ چی شده مش حسین، پریشونی!
آقام که انگار به جرقه بند بود که منفجر بشه، شروع کرد به بدوبیراه گفتن به پدر محمد؛
ـ هیچی! مرتیکه عصری اومده از من زیورو برای پسرش خواستگاری کرده، بدتر از خود ما یه قرون پول تو جیبشون پیدا نمیشه، پسرش یه تومن پسانداز نداره آقا، با جیب خالی هوس زن گرفتن کرده.
ننه فورا گفت:
ـ توچی گفتی؟
آقام گفت:
ـ چی میخواستی بگم، همچین حالشو گرفتم که تا عمر دارن اسم دختر منو به دهنشونم نمیآرن.
ـ خوب کاری کردی، مرگ یک بار، شیونم یک بار، بذار حد و حدودشونو بفهمن.
ننه هم که دید موقعیت خوبه جریان اومدن محترم خانمو برای خواستگاری تعریف کرد و در آخر هم گفت از خونه انداختتشون بیرون و واسه اینکه اعصابت خرد نشه بهت چیزی نگفتم.
آقامم کار ننه رو تأیید کرد و گفت:
ـ خوب کاری کردی.
با شنیدن حرفهای ننه و آقا برای همیشه کوه آرزوهای من فروریخت. فهمیدم دیگه هیچوقت نمیتونم زن محمد بشم. تنها امیدم این بودکه شاید آقام قبول کنه و ننهام نتونه رو حرفش حرف بزنه، زهی خیال باطل! نمیدونستم آقام از اونم بدتره.
آقام خندهای کرد و گفت:
ـ نمیدونی این ارباب چقدر از زیور تعریف میکنه و از خونهداری و آشپزیش تعریف میکنه، مشخصه از زیور خوششون اومده. شک ندارم که برای سهراب از زیور خواستگاری میکنند. مگه من دیوونهام دخترمو عوض اینکه بدم به سهراب بدم به پسر آس و پاس مش حیدر!
رو کرد به ننه و گفت:
ـ خدیجه فکرشو بکن! اگه پسر ارباب بشه دامادمون، نونمون تو روغنه. دیگه لازم نیست از صبح تا شب برم تو باغ و مزرعهٔ ارباب جون بکنم، شاید ارباب منو سرکارگر کنه، بلکه ما هم جیبمون پر پول بشه.
ننه که با حرفهای آقام حسابی گل از گلش شکفته بود، دستهاشو برد بالا و گفت:
ـ انشالله انشالله! مش حسین خدا از دهنت بشنوه. یعنی میشه ما هم پولدار شیم؟
آقام گفت:
ـ آره، اگه این وصلت جور شه مطمئن باش ارباب دستمونو میگیره.
حرفهای ننه و آقا مثل تیری بود که به قلبم خورد. حاضر بودم بمیرم، اما زن این سهراب یه لاقبا نشم، قلبم از غصه داشت میترکید.»
حجم
۴۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۴۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب فوق العاده دلنشین و احساسی بود. سرگذشت زیور به معنای یک زن ایرانی قدیمی تو دوران سخت خودش کلی درس زندگی داشت و آموزنده بود. ممنون از قلم روان و شیوای نویسنده که در انتقال احساس دستمریزاد دارن. به امید کتابهای
واقعا لذت بخشه این سومین باره که می خوانمش
خیلی رمان خوبی بود
به شدت قشنگ بود ... توصیفی بی نظیر داشت .. زیور رو زندگی کردم