دانلود و خرید کتاب اقلیم گندم و گناه خلیل جلیل‌زاده
تصویر جلد کتاب اقلیم گندم و گناه

کتاب اقلیم گندم و گناه

انتشارات:نشر افکار
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب اقلیم گندم و گناه

کتاب الکترونیکی «اقلیم گندم و گناه» نوشتهٔ خلیل جلیل‌زاده در نشر افکار به چاپ رسیده است.

درباره کتاب اقلیم گندم و گناه

مجموعهٔ «قصهٔ نو» بر آن است تا بازتاب‌دهندهٔ صداهایی نو در ادبیات امروز ایران باشد؛ صداهایی که در حین تنوع و تکثر، در دو نقطه به هم می‌رسند. یکی در نمایش جلوه‌هایی از هویت ایرانی و دیگری در ارائهٔ شیوه‌هایی تازه در قصه‌گویی و روایت، ضمن احترام به سنت‌های ادبی و خواسته‌های مخاطب. البته که رسیدن به این جایگاه، آسان و ساده به دست نمی‌آید و این مجموعه هم در ابتدای راه، ادعای رسیدن به کمال این آرزو را ندارد. اما توانمندی‌های نسل‌های پیشین و اکنون ادبیات ایران، این نوید را می‌دهد که مجموعهٔ «قصهٔ نو» در ادامهٔ مسیرش به بار بنشیند و تبدیل بشود به آیینه‌ای که بخشی از روزگار ما را در قالب قصه‌ای نو، روایت کرده است. این اتفاق هم رخ نمی‌دهد، الّا با همدلی و همراهی آنها که دل در گرو داستان دارند و جانی شیفته برای تعالی ادبیات و انسان امروز ایرانی.

کتاب اقلیم گندم و گناه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب اقلیم گندم و گناه

-می‌خواستید بخندید آقای ماهوتی.

و او ناگهان تعجب می‌کند. باید بپرسد شما مرا می‌شناسید و مرد بغل‌دستی چهره عوض می‌کند. پوست می‌اندازد. پیله می‌زند. ترک بر می‌دارد. بزرگ می‌شود. ماهوتی سعی می‌کند او را به خاطر بیاورد ولی نمی‌تواند. مرد مرتب رنگ عوض می‌کند. حالا می‌تواند بقیه را ببیند. شفیره‌هایی زرد آویخته بر میله‌های اتوبوس. بغل‌دستیش فرصت نمی‌دهد به او بیندیشد. حباب می‌شود. بالا می‌رود. می‌ترکد. شفیره‌ها هم می‌ترکند. شیشه‌های اتوبوس همه لزج می‌شوند. مایعی زرد و بدبو توی اتوبوس جاری می‌شود و رگه‌های آن تا زیر صندلی راننده می‌رود. این بار دیگر یقین پیدا می‌کند کسی جز راننده مقصر نیست. گناهکار را پیدا می‌کند. صدایش می‌لرزد ولی سعی می‌کند خوددار باشد. فریاد می‌زند: من مسافر ساعت دو و نیم به مقصد کرمان هستم. بیدار هستم و خواب نمی‌بینم. نگه دار. ترمز کن لعنتی تخم... و اتوبوس واژگون می‌شود بی‌آنکه او به راننده برسد و او سرش را بین دو دستش می‌گیرد و فقط می‌داند که مثل جسمی مرتعش و یا توپکی بی‌اراده به این سمت و آن سمت پرتاب می‌شود و صداها بر می‌گردند و جیغها و مسافرانی که آنقدر به سقف و ستون و میله‌های آهنی کوبیده می‌شوند که شبیه توده‌های گوشتی و متورم در هم می‌لولند و دست و پاهایشان را از کله‌های گوناگونی که دارند نمی‌توان باز شناخت و می‌بیند که پاهای سرباز طناب ضخیمی شده است که از ردیف انتهای اتوبوس با پوتین‌های کهنه و بخیه خورده‌اش دور گردن زن بزک کرده پیچیده است و فقط وقتی اتوبوس آرام می‌گیرد و از حرکت می‌ماند در می‌یابد که سی و چهار مسافر روی صندلی‌هایشان نشسته‌اند و یکی یکی آنها را می‌شمارد از سر تا آخر و دوباره می‌شمارد و می‌بیند یکی کم می‌شود و هر بار یکی کمتر و کمتر و بالاخره به خودش می‌رسد و دوباره سراغ ساعت مچی‌اش می‌رود و می‌بیند عقربه‌هایش برگشته‌اند روی سه و ربع و ثانیه شمار هنوز حرکت می‌کند و بغل‌دستیش از فلاسکش چای می‌ریزد و به او تعارف می‌کند و او زور می‌زند این‌بار چهره‌اش را به خاطر بسپارد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

حجم

۱۲۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان