دانلود و خرید کتاب همیشه کنارت هستم کریستین هانا ترجمه مهناز ولی
تصویر جلد کتاب همیشه کنارت هستم

کتاب همیشه کنارت هستم

انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همیشه کنارت هستم

کتاب همیشه کنارت هستم نوشته کریستین هانا است و با ترجمه مهناز ولی در نشر مون منتشر شده است.

درباره کتاب همیشه کنارت هستم

در تابستان پرتلاطم ۱۹۷۴، کیت پذیرفته است که هیچ دوستی ندارد،  در کمال تعجب، باحال‌ترین دختر جهان به آن طرف خیابان نقل مکان می‌کند و می‌خواهد دوست او باشد. به نظر می‌رسد تالی همه چیز را دارد - زیبایی، هوش، جاه‌طلبی. در ظاهر آنها بسیار متفاوتند. کیت، محکوم به خسته‌کنندگی برای همیشه، با خانواده‌ای دوست داشتنی که در هر لحظه او را به ستوه می‌آورند. تلی، غرق در زرق و برق و رمز و راز، اما با رازی که او را نابود می‌کند. آنها پیمان می‌بندند تا برای همیشه بهترین دوستان هم باشند. یکی از آن‌ها به‌دنبال هیجان می‌رود و دیگری به طرف یک زندگی آرام با آرزوی همسر و فرزند می‌رود. اما آن‌ها نمی‌دانند که این دوستی سی‌ساله چطور پیش می‌رود و قرار است چه چیزی را برای آن‌ها پیش بیاورد. چطور یک خیانت همه‌چیز را به‌هم می‌ریزد. 

از این کتاب سریال Firefly Lane، به‌تازگی پخش شده و فصل اول آن در ۱۰ قسمت به پایان رسیده است، این سریال محصول ۲۰۲۱ شبکه نتفلیکس و ساخته مگی فردمن (Maggie Friedman) است. 

خواندن کتاب همیشه کنارت هستم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌مندانب ه ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب همیشه کنارت هستم

هنوز تاریک بود که ساعت کیت مولارکی به صدا درآمد. غرغری کرد، از جایش تکان نخورد و به سقف بی‌رنگ‌ورو خیره شد. فکر مدرسه حالش را بد می‌کرد.

سال هشتم مدرسه به همه‌چیز گند زده بود، حداقل به همه‌چیز او. ۱۹۷۴ کلاً سال مزخرفی بود، سالی پر از تنهایی. خدا را شکر که یک ماه بیشتر از سال تحصیلی نمانده بود، هرچند اوضاع تابستان هم قرار نبود بهتر از این‌ها باشد.

سال ششم که بود، دو دوست صمیمی داشت. تمام کارهایشان را باهم انجام داده بودند، اسب‌هایشان را در ۴‌-H  به نمایش گذاشته، در گروه جوانان شرکت کرده و از این خانه به آن خانه دوچرخه‌سواری کرده بودند. اما تابستانی که دوازده‌ساله شدند، همه‌چیز تمام شد. در یک کلام، دوستانش سرکش شدند. قبل از مدرسه، ماری‌جوانا می‌کشیدند، مدرسه را می‌پیچاندند و حتی یک مورد پارتی هم از دستشان درنمی‌رفت. وقتی همراهی‌شان نکرد، قطع رابطه کردند و تمام. چون مدتی دم‌خور بچه‌های خلاف شده بود، بچه‌های «خوب» هم به او نزدیک نمی‌شدند. این شد که حالا کتاب‌ها دوستان صمیمی‌اش بودند. کتاب ارباب حلقه‌ها را آن‌قدر خوانده بود که می‌توانست تمام صحنه‌هایش را از حفظ بگوید.

البته این مهارتی نبود که در محبوب شدن به کسی کمک کند.

آهی کشید و از رختخواب بیرون آمد. در کمد کوچک طبقهٔ بالا که حالا تبدیل به حمام شده بود، سریع دوش گرفت، موهای لَخت بلوندش را بافت و سپس عینک کائوچویی اسپازویش را به چشم زد که حسابی از مد افتاده بود. بچه‌های شیک‌پوش همگی عینک گرد بی‌قاب می‌زدند، اما پدرش گفته بود فعلاً نمی‌توانند عینک جدیدی برایش بخرند.

به طبقهٔ پایین آمد و به‌سمت درِ پشتی رفت، ساق‌بندهای کهنه‌اش را دور ساق پاهایش پیچید و چکمه‌های بزرگ پلاستیکی مشکی‌رنگ را که روی پله‌های سیمانی می‌گذاشتند به پا کرد. مثل نیل آرمسترانگ، راهش را گرفت و از داخل گل‌ولای زیاد راه افتاد سمت پشت آلونک. مادیان کوتوله‌شان لنگ‌لنگان به‌سمت نرده‌ها آمد و شیهه‌ای برای احوالپرسی کشید. کیت گفت: «چطوری نخودشیرین!» برایش روی زمین کمی یونجهٔ خشک ریخت و گوش‌های نرم و مخملی‌اش را خاراند.

گفت: «من هم دلم برات تنگ می‌شه.» راست می‌گفت. در دو سال گذشته، دوستانی جدانشدنی شده بودند. کیت تمام تابستان را با این مادیان سواری کرده و در جشنوارهٔ اسنوهومیش کلی جایزه برده بود.

اما همه‌چیز سریع عوض شد. اسبش یک‌شبه، پیر و لنگ شد، دوستانش هم یک‌شبه عوض شدند.

«خداحافظ.» با قدم‌هایی بلند، ورودی گِلی را رد کرد و چکمه‌های گِلی‌اش را در ایوان درآورد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

حجم

۴۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان