کتاب سوپر مانولیتو
معرفی کتاب سوپر مانولیتو
کتاب سوپر مانولیتو، از مجموعه ماجراهای مانولیتو نوشته الویرا لیندو، داستانهای عجیب و بامزه است که برای یک کودک هشتساله اتفاق افتاده است و او را به سوپر مانولیتو تبدیل کرده است. این کتاب با ترجمه فرزانه مهری منتشر شده است.
دربارهی کتاب سوپر مانولیتو
مانولیتو شخصیت محبوبی در ادبیات اسپانیا برای کودکان است. این شخصیت بهحدی محبوب است که نویسنده جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان را دریافت کرده است. مانولیتو پسر کوچکی است که در مادرید با برادر کوچکترش به اسم جونور زندگی میکند.
ویژگی خاص داستانهای مانولیتو این است که برخلاف داستانهای دیگر کودکان پند و اندرز و نصیحتهای خسته کننده ندارد. مانولیتو یک شخصیت امروزی است او باهوش است و بیشتر از دیگران میفهمد و با بزرگترها همکلام میشود. مانولیتو یک شخصیت جهانی مشهور است.
مانولیتو هشت سال و نیم سن دارپ ولی در این چند ماه اخیر آنقدر ماجراهای عجیب و غریب برایش اتفاق افتاده است که میخواهد آن را برای دیگران تعریف کند. خب، او با دوستان صمیمیاش ییهاد و گوش گنده، گروه پاکثیفها را تشکیل دادهاند. آنها اتفاقات سختی را پشت سر میگذارند.
خواندن کتاب سوپر مانولیتو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره الویرا لیندو
الویرا لیندو نویسنده و روزنامهنگار ۲۳ ژانویهی ۱۹۶۲ در اسپانیا به دنیا آمد. کمی بعد به مادرید مهاجرت کرد و شروع به تحصیل در دانشگاه یو سی ام در رشتهی خبرنگاری شد. اما آن را نیمهکاره رها کرد تا به شغلش در تلویزیون و رادیو که گویندگی بود مشغول شود. الویرا لیندو علاوه بر نوشتن داستانهای جذاب ماجراهای مانولیتو تعدادی فیلمنامه و نمایشنامه هم منتشر کرده است. دریافت جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان اسپانیا برای یکی از قسمتها مانولیتو بخش دیگری از افتخارات او است.
بخشی از کتاب سوپر مانولیتو
من اصلا نمیتوانم آن آدمهای مهمی را که خاطرات خودشان را در پیری مینویسند و بیشتر از ۳۵۷ صفحه را پر نمیکنند، درک کنم. میخواهم یک چیزی را به تو بگویم: من هشت سال و نیم سن دارم ولی زندگیام در ۳۵۷ صفحه جا نمیشود. به همین خاطر است که باید همین طور کتابها و کتابها و باز هم کتابهای دیگری بنویسم تا بتوانم تو را در جریان زندگیام بگذارم. مانولیتو برای خود یک گرمکن میخرد، جونور یک اسم دارد، شوخیهای مانولیتو، مانولیتو در نیویورک. خب، این آخری یک کتاب علمی ـ تخیلی است. برای اینکه من هرگز به نیویورک نخواهم رفت. نرفتن به نیویورک یک سنت خانوادگی است. مثل خوردن دوازده انگور در شب سال نو.۱ تا آنجایی که میدانم، هیچکدام از اجدادم به نیویورک نرفتهاند و فکر نمیکنم که من اولین نفر باشم. برای اینکه در این هشت سال و نیم زندگی روی این سیاره، تا به حال در هیچ چیز اول نبودهام. میتوانی از خانم آسانسیون بپرسی که در انجمن مدرسه، مرا این طور توصیف کرده است: «پسری از همه لحاظ معمولی.» ولی آخر کتاب را برایت تعریف نمیکنم. من مثل گوشگنده نیستم که سه روز قبل از تو به سینما میرود تا آخر فیلم را برایت تعریف کند. این یکی از عادات دوست عزیز من است (که یک خائن کثیف هم هست.)
ییهاد به من هشدار داده است که اگر ماجرای سوت را تعریف نکنم، یک روز عصر در پارک اعدامی، آن را به من یادآوری خواهد کرد. سوزانا شورتکثیفه، هر روز از من میخواهد که یک فصل اختصاصی فقط درباره او بنویسم. تأکید هم میکند:
«مثل دفعه قبل نباشد که همهاش راجع به شورتهای من حرف زدی. باشد؟»
اوایل، لوئیزا دوست نداشت که داستان خوکهای کوچولو را تعریف کنم، ولی چون در اصل، به نظرش خیلی بامزه میآمد، به من پیشنهاد کرد که برای او و بارنابه، اسم مستعار بگذارم. فقط، آخرسر یادم رفت و از اسمهای واقعیشان استفاده کردم.
مادرم بهم گفت:
«بالاخره نتیجه کارت را اهالی محله بهت نشان خواهند داد.»
جونور، چون فعلا بیسواد است، فقط به یک چیز فکر میکند: این که در همه تصاویر کتاب باشد. دوست دارد که کتاب را بردارد و عکسش را با پستانک به همه نشان بدهد (همزمان همه صفحههای کتاب را تفی کند) و بگوید:
«من.»
وقتی خواندن و نوشتن یاد بگیرد، مطمئنآ میخواهد قهرمان آن باشد.
مادر آرتورو رومان به مادرم تلفن زد و این طور گله کرد:
«پسرم خیلی با مانولیتو دوست است. با این حال، دفعه قبل، فقط یک جمله از او گفت.»
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه