کتاب مادام کاملیا
معرفی کتاب مادام کاملیا
کتاب مادام کاملیا نوشته الکساندر دوما (پسر) فرزند نویسنده مشهور الکساندر دوما است. مادام کاملیا با ترجمه صدیقه حقدوست منتشر شده است
درباره مادام کاملیا
الکساندر دومای پسر، فرزند نامشروع نویسندهٔ برجستهٔ قرن نوزدهم فرانسه الکساندر دومای پدر است. او در سال ۱۸۲۴ در پاریس به دنیا آمد. پدرش در هفت سالگی رسماً سرپرستی او را بر عهده گرفت و در سال ۱۸۳۹ او را به مدرسه سلطنتی بوربون فرستاد، اما تحصیلات او چندان ادامه پیدا نکرد و بعد از دو سال، تحصیلاتش را نیمهکاره رها کرد و چند سال بعد با زن بدکارهای به نام ماری دوپلسی آشنا شد. ماجرای عشق پرشوری که از سپتامبر ۱۸۴۴ تا اوت ۱۸۴۵ بین این دو شکل گرفت همانی است که پایه و اساس رمان «مادام کاملیا» را تشکیل میدهد.
کتاب مادام کاملیا ماجرای عشق پسر ثروتمندی از خانواده اشراف به نام آرمان دووال به زنی فاحشه و زیبا به نام مادام کاملیا است. در ابتدای داستان مردی خبردار میشود در یک خانه قرار است اشیایی پس از مرگ صاحبخانه فروخته شود. مرد که علاقهمند به عتیقه است به آن خانه میرود و میفهمد خانه متعلق به زنی فاحشه و مشهور بوده و حالا مردان و زنان بسیاری صف کشیدهاند تا آن خانه را ببیند.
کتاب مادام کاملیا تصویر متفاتی از زن ارائه میدهد که در زمان خودش اتفاق بزرگی بوده است. این کتاب در زمان ۲۳ سالگی نویسنده منتشر شد و بهشدت با استقبال روبهرو شد.
خواندن کتاب مادام کاملیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به تمام علاقهمندان به ادبیات کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
بخش هایی از کتاب مادام کاملیا
روز شانزدهمِ ماه، ساعت یک، به خیابان آنتَن رفتم. از پشت در صدای بلند حراجگذار به گوش میرسید. ساختمان پر از آدمهای کنجکاو بود؛ افراد مشهوری که با مارگریت رابطه داشتند، خانمهایی از طبقهٔ اشراف که به بهانهٔ خرید اجناس، موذیانه این افراد مشهور را زیر نظر داشتند و حالا فرصتی دست داده بود تا این افراد را از نزدیک بینند و شاید ته دلشان بدشان نمیآمد که جای آنها باشند و مثل آنها از زندگی لذت ببرند.
«دوشس ف» بغلبهبغل از کنارِ «دوشیزه آ»، نمونهای از مفتضحترین زنان بدکارهٔ مدرن رد شد. «مارکیز۴ ت» برای خریدن مبلی که توسط «مادام د» قیمتش بالاتر برده میشد، تردید داشت و ناگفته نماند که این «مارکیز ت» هم از مشهورترین و انگشتنماترین بدکارههای آن دوران بود. «دوکِ ی» هم حضور داشت. تظاهر میکرد به علت ورشکستگی از مادرید به پاریس آمده و در مادرید تظاهر میکرد که در پاریس ورشکسته شده، پس قرار نبود حتی برای «مادام م» که با او مشغول صحبت و معامله بود، پولی خرج کند.
«مادام م» هر از گاهی شرح ماجراهای عاشقانهاش را مینوشت و در آن مجلس نگاههایی با «مادام ن» رد و بدل میکرد؛ انگار با هم روابطی داشتند. «مادام نِ» زیبا اغلب در شانزهلیزه چرخ میزد و محدودهٔ فعالیتش آنجا بود. تقریباً همیشه صورتی یا آبی میپوشید و کالسکهاش را دو اسب سیاه میکشیدند که تونی به قیمت هزار فرانک به او فروخته بود و او بهایش را به شیوهٔ خودش پرداخته بود. و درنهایت «دوشیزه ر» با سابقهٔ درخشانِ فسادش؛ علیرغم سرما آمده بود تا شاید خرید کوچکی انجام دهد. میتوان به افراد دیگری هم اشاره کرد که در مجلس حضور داشتند. اینکه تمام این آدمها یکجا دور هم جمع شده بودند، مایهٔ تعجب بود، ولی از آنجا که شاید اشاره به نام آنها برای خواننده کسلکننده باشد، دیگر ادامه نمیدهیم.
فقط بدانید همه از حضورشان در آنجا بسیار خوشحال بودند و از بین افراد حاضر بیشترشان متوفی را به خوبی میشناختند، ولی تمایل نداشتند یادآوری کنند که چه کاره بوده است. بلندبلند میخندیدند. حراجگذار با تمام وجود فریاد میزد؛ عتیقهچیهایی که روی نیمکتهای مقابل میز فروش نشسته بودند، بیهوده سعی داشتند سکوت را برقرار کنند تا با آرامش به خریدشان برسند. از آن شلوغتر ممکن نبود. و من، در حالیکه تمام ذهنم مشغول این بود که آن زن بیچاره چطور در اتاق کناری جان داده و حالا اسباب و اثاثیهاش را به فروش گذاشتهاند تا بدهیاش تسویه شود، در میان جماعت این طرف و آن طرف میرفتم. بیشتر از سرِ کنجکاوی آنجا بودم، نه برای خرید. پس حواسم به چهرهٔ طلبکاران بود که وقتی چیزی را به قیمتی بالاتر از انتظارشان میفروختند، چه رضایتی در آن دیده میشد. کاسبهای شرافتمندی که با حکم قانونی روی نتیجهٔ هرزگیهای این زن قیمت میگذاشتند و صددرصد حالا پول خوبی گیرشان میآمد. آمده بودند تا هم پولشان را زنده کنند، هم سود پولشان را.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
من نسخهی چاپی این کتاب رو با ترجمهی روان خانم سحر هدایتیفر خوندم و راضی بودم، اما داستان کشش و جذابیت خاصی برام نداشت. داستان عشق پسری جوان و پولدار به زنی بدکارهست و چالشهایی که این دو نفر باهاش